زدي ضربتي، ضربتي نوش كن
سيد علي ميرفتاح
چهل سال بيشتر است كه با كسي دست به يقه نشدهام و دعوا نكردهام. قبلش اما در محلهاي زندگي ميكردم و در مدرسهاي درس ميخواندم كه هفتهاي يك دعوا سهميهام بود. با هر قد و هيكلي و سر و شكلي، ناگزير بوديم از كتككاري و لاتبازي. سر چيزهاي الكي بادمجان ميكاشتيم پاي چشم هم و حرفهاي زشت –خيلي زشت- ميزديم به هم... من اما اعتراف ميكنم كه جنم دعوا نداشتم. نه كتكخور قابلي بودم نه بلد بودم بزنم. صرفا براي اينكه رسوا نشوم، همرنگ جماعت شده بودم و در هنگامه نبرد عقب نمينشستم اما هر كس ميديد ميفهميد كه خداوند مرا براي دعوا نساخته؛ تو بگو براي چه ساخته؟ به تجربه دريافته بودم كه سطح دعوا را فرد ضعيفتر معلوم ميكند. در همان هشت، 10 سالگي فهميده بودم اگر يواش بزني يواش ميخوري و اگر نرم فحش بدهي، نرم ميشنوي. اين منطق در سطوح ديگر هم جواب ميدهد. موشك جواب موشك يعني همين كه اگر دشمن سطح دعوا را بالا ببرد، آن وقت ما هم در همان سطح جوابش را ميدهيم. در رقابت سياسي هم كار را تازهواردها و ضعيفترها خراب ميكنند و براي اينكه سر و صدا راه بيندازند و توجهها را به خود جلب كنند، دست به اقداماتي ميزنند و ناخواسته كار را بر خود سختتر ميكنند. شما وقتي در رقابت، حرفهاي كلي بزني و يكي به نعل بكوبي و يكي به ميخ، آن وقت طرف مقابل هم با همين دست فرمان پيش ميآيد، اما اگر چشمت را ببندي و در نفس و ناموس حريفت بكوبي و فحش بدهي، آن وقت حريف نيز مقابله به مثل ميكند. چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان...
شيخ بزرگوار ما سعدي نصيحت خردمندانهاي كرده كه به درد همه ميخورد. ميگويد «تو را كه خانه اين است، بازي نه اين است.» البته زماني هم هست كه در دعوا يا رقابت، طرف مقابل چيزي براي از دست دادن ندارد. گرفتاري دنيا با داعش هم همين است. نه آبرو دارد كه از ريختنش بترسد، نه برج و بارو دارد كه از سوختنش بيمناك شود و نه با جايي و كسي مناسبات اقتصادي دارد كه مجبور به محافظهكاري شود. گاهي در رقابتهاي سياسي افرادي داخل ميشوند كه از برملا شدن محرمانهها، از ريختن آبروها، از فحش دادن و فحش شنيدن و از كتك خوردن و كتك زدن نميترسند... اما كسي كه سالها مدير بوده، سالها كار كرده، كسب وجهه كرده، ترقي كرده، خود را به مرتبه بالا رسانده، مگر ميشود و مگر ميتواند ملاحظات را كنار بگذارد و سطح دعواها را به جاهاي بد و خطرناك بكشد؟ خيلي از روزنامههايي كه به جرم سياهنمايي توقيف و تعطيل شدند، يك دهم اين فرمايشهاي كانديداهاي اين دوره رياستجمهوري را هم نكردند. به خدا اگر مردم، بعد از اين مناظرهها نااميد شوند و در برابر اين تصوير سياهي كه رقباي دولت ساختهاند، اعتماد به نفسشان را از دست بدهند، نبايد ملامتشان كنيم. آخر اين چه مملكتي است كه دولتش به زالوصفتان چهار درصدي متعلق است، وزرايش – خانوادگي- فاسدند، دشمنان در بدنهاش نفوذ كردهاند و مديرانش توان حل هيچ مشكل و معضلي را ندارند؟ بنشينيد نطقهاي انتخاباتي و تيتر روزنامههاي رقيب و مشروح مناظرهها را با دقت بشنويد و بخوانيد و ببينيد، ببينيد آيا هيچ روزن اميدي باقي گذاشتهاند؟ تنها روزن اميدشان اين است كه «اگر ما بياييم همهچيز گلستان ميشود و يك شبه تكليف چهار درصديها و فساد و بيكاري و ركود و نفوذ حل ميشود و اگر نه، به زمين گرم مينشيند» و [... ] شما داريد سطح دعوا را جايي ميبريد كه بعدا بيرون آمدن از آن هزينه گزافي روي دستمان ميگذارد. براي رييسجمهور شدن و براي جلب راي نيازي به بدنام كردن فاميل نيست و... «يكي بر سر شاخ بن ميبريد»، دقيقا حكايت رقابت سياسي 96 است. شما كه بگوييد، حريف هم ميگويد، شما كه بزنيد، حريف هم ميزند، شما كه مچ بگيريد، حريف هم ميگيرد... عنقريب به خودمان ميآييم ميبينيم ديگر نه ميشود به كسي اعتماد كرد، نه ميشود به آينده خوشبين بود و نه... لااقل يك منطقه الفراغ بگذاريد براي آبروداري و ظاهرسازي. براي روي و ريا هم شده كمي از هم تعريف كنيد و درايت و هوشياري همديگر را بستاييد. لااقل فيلم بازي كنيد و حفظ ظاهر بفرماييد. دو نفر داشتند لگد به هم ميزدند. يكي گفت دردتان نميآيد؟ گفتند پوتين پا كرديم... شما شايد پوتين پايتان باشد، اما ما تماشاچيها، دمپايي هم نداريم.