دوستي كي آخِر آمد؟
علي وراميني
دو حادثه دهشتناكي كه در فواصل كوتاه براي دختران سرزمينمان افتاد آنقدر دلخراش بود كه آه جگر سوز بر نهاد هر مشاهدهگر صاحب احساس بگذارد. اما آنقدر سهمناك هم بود كه ضرورت بسيج همهجانبه براي تكرار نشدن اين حوادث احساس شود. نكته مهم و قابل توجه اين است كه براي مبارزه با چنين حوادثي به يك اراده همهجانبه نياز است. به عنوان مثال بعد از پيدا شدن جسد آن طفل معصوم، نيروي انتظامي بيانيه داد كه والدين بيشتر مراقب كودكان خود باشند تا شاهد اين قبيل اتفاقات نباشيم. قطعا سخنگوي نيروي انتظامي با قلبي پر از درد و اندوه اين تذكر را داده است اما ديگر نبايد تنها به مولفههاي سطحي و دم دستي تاثيرگذار در اين اتفاقات نگاه كرد. جرايم عليه كودكان كه به نظر ميرسد در كشور رشد نسبي داشته است نيازمند يك بررسي عريض و طويل است كه همه افراد و نهادهاي كشور بايد براي مقابله با آن درگير شوند. آسيبشناسي اين سلسله اتفاقات ابتدا نيازمند مواجهه پرسشگرانه با خود و با ساختار است. در واقع هركس در هر جايگاهي كه هست ابتدا بايد از خود يا نهاد بپرسد؛ چه شد كه به اينجا رسيديم؟ در اين چند خط پيشرو سه دسته پرسش را مطرح ميكنم كه به نوعي هركدام از ما را در هر وضعيتي كه باشيم درگير ميكند. پرسشهايي كه در به وجود آمدن اين اتفاقات، بنيادين هستند. به اميد اينكه با طرح بيشمار پرسش و تامل در رابطه با آنها ديگر نوباوگان دخترانمان جاي رخت بازي، كفن تن نكنند. دسته نخست پرسش نخست را بايد نخبگان فكري جامعه مطرح كنند. محققان حوزههاي مختلف بايد به تبارشناسي بروز چنين حوادثي بپردازند. واكاوي كنند كه خشونت عليه كودكان چه ريشههاي جامعهشناختي، روانشناختي و ساختاري در جامعه ما دارد. آيا اين بحران از قبل هم وجود داشته است و امروزه تنها به واسطه گستردگي فضاي مجازي بيشتر برجسته ميشود يا نه با بحراني جديد روبهرو هستيم؟ اگر اين بحران قديمي است چه ريشههايي دارد؟ اگر جديد است چه عواملي در شكلگيري آن دخيل هستند؟ به هر روي ما در اين سنت آنقدر كه از فرهنگ جوانمردي شنيدهايم، از ديگر فضايل نشنيدهايم. در فرهنگ جوانمردي تاكيد ميشود كه حتي در دشمني هم بايد جوانمرد بود. پنجه در پنجه ضعيف نزن، حرمت پير را نگهدار و بر كودك سخت نگير. محققان بايد به اين پرسش پاسخ دهند كه ما در چه وضع و حالي نسبت به اين سنت هستيم؟ اگر اخلاق مدرن را نپذيرفتهايم چرا با اخلاق سنتي گسست پيدا كردهايم؟ دسته دوم پرسشها را متوليان نهادها و مسوولان بايد هم از خود بپرسند و هم جوابگوي پرسشكنندهها باشند. متوليان امر بايد پاسخگو باشند كه چرا نسبت به آمارهايي كه در حوزه سلامت روان منتشر ميشود بيتفاوت هستند؟ چرا بهداشت روان در كشور ما مشمول بيمهدرماني نيست و به مثابه يك امر لوكس و غيرضروري به آن نگاه ميشود؟ چرا حوادثي از اين دست در رسانههاي رسمي ما جاي آنچناني ندارد و ميزان حساسيت آن بازنمايي نميشود؟ متوليان رسانه ملي ما بايد پاسخگو باشند كه تا به حال براي كم شدن اين اتفاقات چه سياستي داشتهاند و از اين به بعد چه خواهند كرد؟ مسوولان فرهنگي ما چرا به ساختن فيلم و سريالهايي كه به اين موضوعات ميپردازند روي خوش نشان نميدهند؟ مگر ديگر كشورهايي كه كودكآزاري و جرايم عليه كودكان موضوع بسياري از كارهاي هنريشان است غير از اين هدف را دارند كه با آگاهسازي جامعه و نشان دادن عمق فاجعه، حساسيت را نسبت به اين گونه حوادث بالا ببرند؟ مسوولان قوه قضاييه بايد با اين پرسش خود را روبهرو كنند كه مجازات بيوقفه و بدون واكاوي عميق توسط جرمشناسان، روانشناسان و ديگر محققان به جز فرونشاندن آني خشم جامعه چه نتيجهاي دارد؟ يا مسوولان بايد به اين سوال پاسخ دهند كه اگر برنامه وارداتي براي آگاهسازي كودكان را قبول نميكنيم، آيا جايگزين كارآمدي براي آن داريم؟ آيا امنيت ملي ما غير از امنيت آتناهاي ما است؟ پرسشهاي دسته سوم را همه ما در مقام شهروند و اساسا انسان بايد از خود بپرسيم. به قول حافظ بايد پرسيد كه دوستي كي آخِر آمد؟ چرا حساسيت ما نسبت به يكديگر چنين كاسته شده است؟ چرا معلم مهدكودك به بچهها شربت خوابآور ميدهد؟ سرنوشت آن مربياي كه با سُبعيت تمام بر كودكي خيمه زده بود و غذا در حلقاش ميكرد چه شد؟ همه اينها مگر غير از خود ما بودند؟ چند مورد از كساني كه كودكان را مورد آزار و اذيت قرار دادند، خود بچههاي همان سني داشتند. عجيب نيست كه آن مجرم نتوانسته كودك مظلوم را جاي كودك خود تصور و درك كند كه او هم مثل فرزند خودش درد ميكشد و رنج ميبرد، پدر و مادر او هم فرو ميپاشند از چنين حادثهاي. عجيب نيست چون همه خودخواه شدهايم. خودخواهياي كه منجر به درك درد و رنج ديگري به مثابه درد و رنج خود نميشود و در بالاترين سطح آن به همان پدري ميرسد كه عامل آزار و اذيت فرزند ديگري ميشود. همه ما بايد به اين انديشه برسيم كه جاي آتنا و بنيتا هركدام از فرزندان ما ميتوانست باشد. آتنا و بنيتا فرزنداني از ما بودند كه بيفروغ از دنيا رفتند. ديگر فرزندانمان نبايد به اين سرنوشت دچار شوند. نبايد اين اتفاق هم مانند هميشه تنها منجر به غليان احساسات زودگذر ما باشد و با چند پست و عكس احساس اندوه خود را بروز دهيم و تمام. همه با هم بايد با نهايت توانمان حساسيت به اين اتفاقات را در بالاترين حد نگهداريم كه دنيا براي كودكانمان كمتر ناامن باشد.