• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3872 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۱۵ مرداد

ايران يك واحد تاريخي است

سيدمحمد بهشتي

سال‌ها بايد كه تا يك سنگ اصلي ز آفتاب/ لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن
به تبع آن‌كه ايران واحدي طبيعي است، واحدي تاريخي هم هست. اهل اين سرزمين همچون اهل يك محله‌اند كه به مرور زمان داراي سرگذشتي مشترك شده‌اند. محله‌‌اي را تصور كنيد كه در آن اتفاقاتي روي مي‌دهد؛ عروسي دختر يكي از اهالي، دزدي در واحد ديگر، نذري‌پزان، اسباب‌كشي، موقعيت اورژانسي و... هر يك از اين پيشامدها به‌فرض‌آن‌كه براي يكي از اهالي رخ داده باشد ولي غالب اهالي يا در آن نقشي ايفا مي‌كنند يا دست‌كم از آن مطلع مي‌شوند. طبيعتا هر قدر تعداد اين رويدادها بيشتر و همسايگي سابقه طولاني‌تري داشته باشد، اولا هر كس به مهارت و نقشش در صحنه محله بهتر معرفي مي‌شود و ثانيا فرصتي براي شناخت ديگران پيدا مي‌كند.
اين همان سرمايه‌اي است كه به اتكاي آن جايي را «محله» و عده‌اي را اهل آن محل مي‌دانيم. مشابه همين روند است كه جايي را «شهر» و عده‌اي را اهل شهر و خطه‌اي را «سرزمين» و عده‌اي را اهل آن سرزمين مي‌كند. چيزي كه سبب مي‌شود جمعيت متفرقي از افراد را «جامعه» بناميم، خواه در مقياس يك محله يا شهر يا سرزمين، ايفاي نقش منحصربه‌فرد هر عضو است.
تا پيش از دوره معاصر، كم‌ بود رويدادهايي كه مقياس سرزميني داشته باشد. در بسياري از جنگ‌ها، مثل جنگ‌هاي ايران و روس، يك يا تعدادي ايالت مستقيما درگير جنگ بود و در باقي نواحي زندگي تقريبا شرايط عادي داشت. حتي ويرانگري مغولان همه نواحي ايران را يكسان متاثر نساخت. وليكن واكنش اهل ايران بدان همچون اعضاي يك پيكره، يا يك خانواده يا يك محله بود؛ يعني اولا همه ايرانيان خود را مخاطبِ اين رويدادها و مسوول ازسرگذراندن بحران و رفع پيامدهاي آن مي‌دانستند و ضمنا هر يك به ايفاي نقش تاريخي منحصربه‌فردشان مي‌پرداختند؛ برخي ادوات رزم را تهيه مي‌كردند، ناحيه‌اي ديگر اسب و شتر را تامين مي‌كردند، گروهي بنا به صفت دليري براي رويارويي به خط مقدم مي‌شتافتند و اهل خطه‌اي ديگر مسوول آباداني‌ خرابي‌هاي جنگ را بر عهده داشتند.
تاريخ رويدادهاي سپري‌شده نيست بلكه امري وجودي و حاضر است و در قياس با تقويم كه روزهايش با هم تفاوتي ندارد، تاريخ زمان حجم‌يافته است؛ يعني آن بزنگاه‌هايي است كه پرده از روي كيستي ما كنار زده شده و دروني‌ترين استعدادهاي ما آشكار شده است. ما در هر لحظه، با توجه به ظرفيت‌هاي تاريخي‌مان، مشغول ايفاي نقش در جامعه‌اي هستيم و بدين اعتبار در هر لحظه تاريخي «هستيم».
طبيعتا هرقدر جامعه‌اي تاريخ طولاني‌تري را پشت سرگذاشته باشد، بسان پيكره‌اي منسجم‌تر و اندام‌واره‌تر است كه اعضايش در هماهنگي بيشتري به سر مي‌برند. تاريخ در واحد طبيعي ايران، به اندازه تاريخ حيات بشر قدمت دارد و بسياري از بزنگاه‌هاي حيات بشر در اين سرزمين روي داده است. قدمت طولاني به جز اينكه سبب شده هر بخشي از اين واحد طبيعي مختصات و نقشي منحصربه‌فرد پيدا كند، باعث شده كه معماهاي زيستي جاي‌جاي اين سرزمين در تعامل با آدمي آشكار شود؛ نشانه‌اش آن‌كه تقريبا هيچ نقطه‌‌اي از اين واحد طبيعي نيست كه نام نداشته باشد، آن هم نه نامي جديد و اعتباري، بلكه نامي اصيل و كهن؛ به سخن ديگر هر نقطه از اين خاك از حالت يك عارضه طبيعي بكر درآمده و «جايي» شده است؛ يعني راز آن گشوده شده و مختصاتي منحصربه‌فرد يافته است.
به جز ايران، هستند سرزمين‌هاي ديگري چون مصر و يونان و چين و هند و... كه بدين‌سان از قدمت تاريخي برخوردارند وليكن تاريخ در همه آنها امري متداوم نيست؛ مصر و يونان و روم دچار انقطاع تاريخي شدند يعني حكمتي كه بر اثر تعامل تاريخي با محيط خود انباشته بودند به عللي متروك و معطل مانده و از زماني به بعد حيات تاريخي‌ جديدي را آغاز كردند؛ مثلا مصر سرزمين واحدي است وليكن مي‌دانيم كه مصر باستان و مصر فاطميون نسبتي با هم ندارند. وقتي انقطاع تاريخي روي مي‌دهد، بسياري از معماهاي حل شده و رازهاي گشوده شده دوباره محجوب شده و از يادها مي‌رود.
در اين ميان چين، هندوستان و ايران در زمره معدود سرزمين‌هايي است كه قدمت تاريخي‌شان بر اثر هيچ توفاني منقطع نشده و آنچه اندوخته شده از خاطرها زدوده نشده است. البته در ادواري، نواحي مختلف ايران در نبودِ حكومت مركزي مقتدر، به دست حكومت‌هاي محلي اداره مي‌شد وليكن عدم وحدت سياسي نبايد ما را به تصور عدم يكپارچگي و وحدت تاريخي بيندازد. در ايران عوامل تاريخ‌ساز حبس در مرزهاي سياسي نبوده است.
مثال آن زندگي بسياري از بزرگان ما همچون بوعلي يا مولاناست. بوعلي در فارياب به دنيا آمد و مدتي از عمر خود را در بخارا و جرجان و بعد ري و همدان و اصفهان گذراند، در اين مدت قلمروي سامانيان و ديالمه و آل بويه و سلجوقي را درنورديد وليكن احساس نكرد كه از سرزمين و تاريخي پا به سرزميني با تاريخ ديگر گذاشته است.
تاريخ و طبيعت مشترك، ايران را پيكره‌اي اندام‌واره كرده است كه سرگذشت هر گوشه‌اي از آن به‌نوعي سرگذشت كل آن است.
از همين‌روست كه در هر دوره‌اي از تاريخ كه بخشي از ايران در التهاب به سر برده كل اين پيكر را به درد آورده است. كساني كه سرگذشت مشترك داشته‌اند نمي‌توانند سرنوشت منفك و مجزايي داشته باشند، براي همين سعادتمندي كل اين خاندان در گرو سعادتمندي تك‌تك اعضاي آن است؛ به سخن ديگر در عين احترام گذاشتن به مرزهاي سياسي موجود، نبايد اين مرزها را مرزهاي هويتي بپنداريم. ما اهل يك خاندانيم و نمي‌توانيم نسبت به سرنوشت هم بي‌تفاوت باشيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون