ميهماني تازه
محمد زينالي اُناري
با سه دوست رفته بوديم براي خوردن بستني، اما در واقع براي گفتوگوي علمي و راهبردي. بعد از اينكه رفتيم بيرون، محمد ميگفت «خيلي خوبه هميشه براي حرفزدن به چنين مكاني بياييم!» گفتم «خانم روبهرويي نظرورزانه به من نگاه ميكرد و شايد هم ميگفت كه آرامتر سخن بگوييد.» اما حسين گفت: «خانوادهاي كه در ميز كناري نشسته بودند، اينگونه مينمود كه از اينكه چنين بحثهايي در كافي شاپ ميشه، خرسند ميشوند.» اغلب جوانان بحثهاي سادهتر و پرهيجانتري دارند، گروههايي كه به كافهها ميآيند اغلب ميخندند و خوشصحبتي ميكنند، مگر اينكه به همراه خانواده به كافيشاپ بيايند كه متانت بيشتري به خرج ميدهند.
در خلال تحقيقاتم ميديدم كه در كافههاي قديميتر كه ساده و بيريا هستند، نوعي اشتراك تجربه وجود داشت. مشتركين كافه عصرها جمع ميشدند و درباره كارهاي روزمره صحبت ميكردند. در برخي از كافهها كه در مسير روستاها و مسيرهاي فرعي شهر وجود داشت، جمع ميشدند و قبل از رفتن به دهكده، نيازهاي ارگانيستي خود را رفع ميكردند. سرعت آمد و شد بيشتر بود، ولي گاه صحبتهايي در ميگرفت كه بيشتر به كسب اطلاع از تجربههاي مقصد تردد و به اشتراكگذاري خبر بود: «باران باريده، وضع محصول خوب است.» اما در كافههاي محلي، سرعت تردد كم بوده و بحثهاي مفصلي در ميگرفت و هر روز كه افراد به هم ميرسيدند، ميگفتند: « بگو، امروز چي شد؟»
كافه، تجربه همنشيني عمومي است و فرصت گفتوگو به مردم ميدهد، اما در ميهمانيها قدر اين همصحبتي كمي بيشتر است. ميهماني، جنبههاي آييني و ريشههاي اساطيري بيشتري دارد. هر قدر كافهها بيدليل هستند، ميهمانيها دليل و مناسبت دارند و به خاطر يك رويداد مردم جمع ميشوند. گذار آييني ازدواج يا خداي ناكرده مراسم سوگ يكي از عزيزان؛ آنچه پيشتر به وليمه مشهور بود در قبل تولد نوزاد يا يك رويداد نادر برگزار ميشد. ممكن بود دليل آن دوستي و صفا باشد، كه يك رويداد نادر ولي قابل تصور است. در همه اين مراسمها به فراخور رويداد صحبت ميشد.
آيين اجراي ميهماني براي هر گروهي متناسب با وضعيت و منابع اوليه آنها صورت ميگرفت. به عوض قهوهخانه و كافه متداول كه چايي و احتمالا قهوه يا كيك و آبميوه نهايت مخارج آن هست، ميهماني شامل صرف غذا هست. در گذشته، اغلب ميهمانيهاي ايراني عبارت بود از آبگوشت. آبگوشت غذاي آييني مردم ايران بود، به دليل غلبه فرهنگ دامداري و گندمكاري در ايران. معمولا هم وقتي ميهماني افزون ميشد، به آشپز گفته ميشد كه «كمي آبشُ اضافه كن دو نفر ديگر هم اومدن!» اما امروزه به هر صورت كه هست، اغلب شاليزار بر گندمزار پيروز ميشود و براي هر كسي يك پيمانه بايد برنج گذاشته باشند و اگر مهمان اضافه شد در خانه يكي به ديگري ميگويد: « برو ببين از اين رستوران ميتوني دو پرس غذا بگيري !»
گفتوگوهاي هر ميهماني، عبارت از اشتراكات فرهنگي اعضاي آن است. اگر در قهوهخانههاي سر راه از آبوهوا و در كافههاي محله از تجربههاي روزمره پرسيده ميشد، در ميهماني صحبتهايي بر اساس نمايشهاي متنوع افراد از خود در ميهماني شكل مييابد. لباس ويژه، سخناني كه نشاندهنده تمايز افراد از هم است و در عين حال نوعي تهييج ديگران از طريق گفتوگوها صورت ميگيرد. هر كسي در ميهماني يك نمايش مهيج از خود هم در پوشش خود و هم در صحبت خود ارايه ميدهد و ميهماني بيشتر شبيه رستاخيز ميشود. همه از زمان روزمره بريده و براي همراهي هم در يك مناسبت خاص حاضر ميشوند. در مراسمهاي ناگوار، سخنان اغلب يك طرفه است، اما در مراسمهاي خوشباش، همه به هم ميريزند و شادي و شور ميريزند. از پوشش تا صحبت و از صحبت تا آواز.
ميهمانيها در ايران رفتهرفته آيينيتر و نمادينتر ميشوند. خانهها روزبهروز براي ميهماني مهياتر ميشوند و سالنهاي اختصاصي نيز مهياتر و جذابتر. چراغهاي چشمكزن و چرخان پديد ميآيد و در هنگام شور و حال، فشفشه و باندهاي صوتي قوي خلق ميشوند. ميهماني صحنه خلق گفتوگوي شفاهي و نمادين است. مردم هم از طريق سخنان خود با همجوار يا سخنان و صوت شورانگيز با جمع و هم به صورت آرامتر با افراد دور ميز گفتوگو ميكنند. آنها از خاطرات خود و از تجربههاي خاص خود ميگويند و جمع را به وجد و سرور ميآورند. گفتوگوها بيشتر به جنس افراد بستگي دارد. معمولا در اغلب مراسمها مردم درباره موضوعاتي حرف ميزنند كه در جامعه هم مهيج است. اغلب ميشنويد كه يكي با طعنه به ديگري ميگويد: «سكه گرانتر شده و ميتوانيد الان پولدار شويد!»، «با اينكه قيمتها بالا ميروند ولي زمينهاي من مدتي هست كه فروش نرفتهاند!»
تعجبآور نيست، آن ميهماني كه افلاطون گزارش كرده است، در آن از عشق و انواع آن صحبت ميشده و امروز در اغلب ميهمانيها مردم از دلبستگيهاي زندگي روزمرهشان ميگويند و آن اتفاقاتي كه اين دلبستگيها را تهييج ميكند. زماني هست كه موضوع مهيج مردم فهميدن واقعيت و صورت ناب عشق است و زماني هم مردم درباره آن عشقي صحبت ميكنند كه صورت واقعي و ناب زندگي شهروندي است و آن چيزي نيست جز دلبستگيهايي كه در هر طبقه اجتماعي يافت ميشود. فقرا از فقر خود و نيازهاي زندگي، متوسطها هم از نيازهايي كه دارند و تجربههاي مهيجي كه در رفع اين نيازها كسب كردهاند، اعم از مال دنيا و تجربههاي فرحبخش خود از سفرهاي تفريحي و لابيهاي تجاري. طبقه مرفه نيز بسته به تنوع ميهمانيهاي خود، از سير جهان و خاطرات آرماني خود ميگويند يا احتمالا از اصولي كه بايد بر جامعه مستولي شود.