همه ماجرا را تعريف كن
مهرداد احمدي شيخاني
معمول چنين است كه وقتي زن و شوهري كارشان به طلاق و جدايي ميرسد، هر كدامشان ماجرا را از نگاه خود طوري تعريف ميكند كه آن ديگري باعث و باني اين جدايي تصوير ميشود. در تعريف هر طرف ماجرا، سوي ديگر داستان گاهي چنان خودراي و مستبد يا غيرمنطقي و نافهم است كه هيچ چارهاي غير از جدايي باقي نميماند و طلاق، دروازه نجات از اين جهنم زميني خواهد بود. اين ميان كافي است كه شنونده حرف هر دو سو را بشنود و در ميان شنيدن روايت هر كدام، به اين اشاره كند كه مثلا در اين موردي كه تو چنين ميگويي، آن ديگري چيزي متفاوت را روايت ميكند. كافي است شما چنين بگوييد تا با پرخاش اينطرفي روبهرو شويد كه «تو هم بازيچه او هستي و فلاني را با چنين نظري تبرئه ميكني.» به واقع انگار هر سوي اين جدايي، به چيزي غير از همسويي تام و تمام شما رضايت ندارد، و شما يا «با او» هستيد يا «بر او». اگر هم خواستار آن باشيد كه هر كس در روايتش «همه ماجرا» را بگويد، اين «همه ماجرا» چيزي نيست غير از همان كه او ميگويد و هر چيزي كه ديگري بگويد، دروغ و خدعه است و وارونه جلوه دادن حقيقت. براي همين است كه در دستهبندي راويان درگير طلاق، بيشتر از آنكه قصد، روشن شدن ماجرا از هر طرف درگير باشد، سعي آن است كه هوادار جمع شود و كساني كه شنونده ماجراي هر يك ميشوند، يا به اين دسته تعلق خواهند داشت يا به آن دسته. در چنين ماجراهايي، فرد ميانهاي وجود ندارد و هر كس كه شنونده هر دو طرف باشد، از هر دو سو نفي ميشود و وابسته به آن ديگري قلمداد خواهد شد، چرا كه نقل روايت فقط براي جمع كردن هوادار است و نه روشن شدن همه ماجرا و روايتكنندگان اين جدايي، خواستار هوادارند و نه به دنبال روشن شدن زواياي پنهانِ دلايل طلاق.
در پيوندها و پيوستهايي كه مبناي پيوند، مناسبات عاطفي است، شكل جدايي هم با مقولاتي اينچنيني همراه است كه يك طرف، فقط روايتكننده صورتي از ماجراست كه تمامي خطا از آن سو و همه صلاح از اين سو باشد. فرق هم نميكند كه پيوند براي چه صورت گرفته باشد، ميخواهد ازدواج باشد يا شراكت اقتصادي، وقتي كار به گسستن برسد، هر كدام طرف ديگر را به ديوي دو سر تشبيه ميكند و همه آن دوستيها و رفاقتهاي پيشين، دود ميشود و به هوا ميرود. اتفاقي كه در مناسبات اجتماعي هم مشابهات زيادي دارد و بسيار ديدهايم كه ستايشكنندگان يك روز، به لعنتكنندگان روزي ديگر تبديل شدهاند و هر كس روايتي از داستان را چنان نقل ميكند كه گويي طرف مقابل از همان روز اول ابليسي در جامه انساني بوده و اين ديگري هر كاري كه ميكرده، فقط براي هويدا كردن ماهيت اين ابليس براي شاهدان بوده است و لاغير.
هيچوقت هيچكس را نميبينيد كه در چنين وضعيتي در رفتار خود خطايي را باور داشته باشد، يا نهايتا اگر هم خطايي در كار خود ببيند اين است كه از سر صدق آن ديگري را باور كرده است.
يكي دو سال پيش بين دو دوست قديميام كه با هم شركتي داشتند، بر سر شراكتشان كدورتي پيش آمد و به مرور كارشان به دعوا و فحاشي و عاقبت به كتككاري رسيد. اين وسط هم درخواست اينكه «اگر براي حرف خود سندي داريد، بياوريد» خواستهاي بينتيجه بود، چرا كه هر يك از دو طرف انتظار داشتند كه بهعنوان يك دوست حق را به او بدهم و نه به ديگري.
يادم هست تنها كسي را كه ديدم چنين نيست، يكي از دوستان قديم كاريكاتوريستم بود كه چند سالي است مهاجرت كرده است. اين دوست كارتونيست كه اتفاقا معمار هم بود، با يكي از همدورهايهاي دانشگاهش، شركتي معماري داشتند. يكي دوبار به دفترشان رفته بودم و يكي دوبار هم مرا براي ديدن پروژههاي اجراييشان سر ساختمان برده بودند. چند وقتي دوستم را نديدم تا بعدِ مدتي در محفلي همديگر را ديديم. از شركت معماريشان پرسيدم و كارهاي جديدشان كه گفت شركت به هم خورد. پرسيدم چرا، كه گفت به دليل «شريك بد» كه به تعجب گفتم «شريكت كه مرد خوبي بود» و رفيقم جواب داد «من كه نگفتم او شريك بد بود؛ من شريك بدِ اين شراكت بودم.» نه قبل و نه بعد از آن، هيچوقت نه ديدم و نه شنيدم كه يك نفر در تعريف ماجرا، خود را مقصر شكست يك پيوند بداند.
به گمانم رخدادهاي اجتماعي هم خيلي وقتها تصويري اينچنين دارد. وقتي ماجرايي را تعريف ميكنيم، بيشتر از آنكه قصدمان روشن شدن آنچه رخ داده باشد، هدف از روايت، محق نشان دادن خود و ملعون ساختن ديگري است. يك طورهايي تصويري كه ميسازيم روايتگر برحق بودن خودمان و پليد بودن طرف ديگر است. اين نوع روايتگري، مثل همان روايتي كه زن و شوهرها بعد از طلاق از هم دارند، تصويري سياه و سفيد از يكديگر است. هميشه آنكس كه روايت ميكند برحق و ديگري بر باطل است و كافي است كه يكي پيدا بشود و از روايتكننده بخواهد كه همه ماجرا را تعريف كند، آنوقت است كه اين خواستار «روايت همه ماجرا»، در چشم روايتكننده، تبديل ميشود به تبرئهكننده آن ديگري. انگار هر دو سوي ماجرا فقط به دنبال هوادار و تاييدكننده خود هستند و تنها چيزي كه اهميتي ندارد، روايت همه ماجراست.