در مذمت آرزوانديشي
محسن آزموده
همه ما معمولا براي زندگيمان برنامهريزي ميكنيم و از اين منظر زمانبنديهاي متفاوتي براي خودمان داريم. اين برنامهها معمولا براي دورههاي زماني متفاوت تغيير ميكند، براي مثال عموم انسانها صبح كه از خواب بيدار ميشوند، تا حدودي ميدانند تا شب قرار است چه كار كنند، كجا بروند، با چه كساني ديدار كنند، كي و كجا غذا بخورند، كي از خانه بيرون بزنند و چه زماني به خانه بازگردند و... الخ. اين برنامهريزي كوتاهمدت است. همچنين بيشتر انسانها يك برنامهريزي ميان مدت هم دارند، يعني مثلا ميدانند در هفته پيش رو چه اقداماتي انجام دهند، در ماههاي آينده به چه اهدافي برسند، چه سفرهايي در پيش دارند، قرض فلان كس را ادا كنند، يك ماشين بخرند و... هستند آدمهايي هم كه برنامهريزيهاي بلندمدت دارند، يعني مثلا برنامهريزي ميكنند كه در طول 10 سال آينده ازدواج كنند يا خانه بخرند يا مثلا فرزند بياورند يا مثلا مهندس يا پزشك شوند يا...
اين برنامهريزيها متناسب با زمانبنديهاي متفاوت يعني كوتاهمدت، بلندمدت و درازمدت به شكلهاي متفاوتي صورت ميگيرد و بستگي به تربيت و روحيه انسان و صد البته شرايط محيطي و اجتماعي و فرهنگياي دارد كه او در آن زندگي ميكند و پرورش مييابد. قطعا فرد برخورداري كه در جامعهاي نسبتا با ثبات و پايدار زندگي ميكند، راحتتر ميتواند براي ميان مدت و بلندمدت خود برنامهريزي كند، كما اينكه در شرايط دشوار تاريخي و زماني كه يك جامعه اوضاعي نابسامان و بيثبات دارد، دلخوش داشتن به برنامهريزيهاي بلندمدت نامعقول و خيال انديشانه جلوه ميكند.
رواقيان و اپيكوريان، گروههايي از فلاسفه باستاني هستند كه در عصر به اصطلاح يونانيمآبي ميزيستند، يعني زمانهاي كه تمدن يوناني رو به افول گذاشته بود و شرايط سياسي و اجتماعي و اقتصادي جامعه چندان مساعد نبود، جامعه وضعيتي نابسامان داشت و ديگر انديشمندان و فيلسوفان مجال آن را نداشتند كه مثل پيشينيانشان يعني افلاطون و ارسطو به تفكر درباره امور اجتماعي و سياسي و همزمان مسائل متافيزيك و فلسفي ناب بينديشند. لاجرم در چنين وضعيت ناگواري انديشمندان نيز به خلوت خود پناه بردند و عمدتا به شيوه خوب وخوش زيستن از منظر فردي پرداختند. اپيكوريان و رواقيان تلاش ميكردند راهي براي زندگي بيدردسر و كمدغدغه و در عين حال ارزشمند براي انسانها بيابند.
توصيه آنها در زمينه برنامهريزي براي عمر اين بود كه تا جايي كه ممكن است، برنامهريزيهاي بلندمدت نكنيم. زيرا از ديد آنها زماني كه منافع بيش از حد بلندمدت در نظر گرفته ميشوند با سه خطر روبهرو ميشويم: اول اينكه ممكن است عمرمان كفاف ندهد. يعني مثلا فرض كنيد فردي حساب و كتاب ميكند و درمييابد با در نظر گرفتن حقوق كارمندي مجموع شرايط و تورم و افزايش حقوق و... تا 20 سال ديگر ميتواند يك خانه بخرد. 20 سال براي عمر 60-70 ساله يك آدم زمان زيادي است و ممكن است در طول آن اتفاقات زيادي بيفتد، به خصوص اگر اين فرد در جامعهاي بيثبات و در معرض تهديد زندگي كند واي بسا در سال دوازدهم يا سيزدهم اين فرد از دنيا برود. هيچ تضميني براي زنده ماندن آدمها تا يك ثانيه ديگر هم نيست.
دليل دومي كه رواقيان خود را از برنامهريزي بلندمدت منع ميكردند اين بود كه هرچه كار درازمدتتر ميشود، چون عوامل دخيل در آن بيشتر است، احتمال موفقيتش كمتر ميشود. در مثال مذكور گفتيم فرد مذكور تورم و افزايش حقوق را نيز در نظر گرفته است، اما به خصوص وقتي يك جامعه فراز و نشيبهاي بيحساب و كتابي داشته باشد، بيشمار عامل ممكن است تحقق آرزو يا امل را با دشواري ممكن كند. مثلا فرض كنيد بانكي كه فرد پولش را در آن پسانداز ميكند ورشكست شود يا يكي اختلاس كند و پولها را به جيب بزند و از كشور بگريزد يا فرض كنيد ارزش ملك و زمين بارها بيشتر از آنچه برنامهريزي ما حساب و كتاب كرده بود، افزايش يابد.
تاكنون دو دليلي كه رواقيان براي منع برنامهريزي بلندمدت ارايه كردند، به شرايط و اوضاع و احوال بيروني ربط داشت، اما دليل سوم آنها در وهله نخست يك امر دروني است، يعني وقتي منفعتي در فاصله زماني دوري قرار دارد، امكان دارد تا زماني كه به آن ميرسيم بهمرور لذتش را برايمان از دست بدهد. اين هم امر غريبي نيست و همه ما با اندكي تامل آن را تصديق ميكنيم. در همان مثال مذكور در نظر بگيريد فرد مورد نظر 25ساله باشد كه تصميم به خانه گرفتن
ميگيرد.
اما هيچ معلوم نيست كه در 45 سالگي نيز همان آدمي باشد كه مهمترين هدفش يا يكي از اصليترين اهدافش خريدن خانه باشد، ضمن آنكه ممكن است آدم 45 ساله به اين بينديشد كه در طول 20 سالي كه عمده هم و غم خود را صرف خانه خريدن كرد، ميتوانست خيلي كارهاي ديگر بكند كه حالا در 45 سالگي و ميانسالي نميتواند. بنابراين و بر اساس اين سه دليل رواقيان ميگفتند كارهايي را كه به شما منفعت ميدهد بلندمدت در نظر نگيريد. به عبارت ديگر آنچه اين گروه از فيلسوفان در اصل بر آن تاكيد ميكردند اين است كه «طول امل» يا آرزوهاي دور و دراز از رذايل اخلاقي است و آدميان بايد در كنار برنامهريزي دقيق و منظم و منضبط به كيفيت ناپايدار و بيثبات جهان نيز توجه داشته باشند و همواره به گونهاي زندگي كنند كه اگر در همان لحظه به هر دليل جان سپردند يا هر چه داشتند را از دست دادند، متضرر نشوند و لااقل از منظر خودشان بتوانند مدعي شوند كه خوب و خوش و ارزشمند زيستهاند.