شوخي شوخي، با پوتين هم شوخي!
احمد وخشيته
دانشجوي دكتري علوم سياسي در دانشگاه دوستي ملل روسيه
برخي مفاهيم همواره در زندگي ابهام دارند و هيچگاه نميتوان درباره وجود يا عدم آن به صورت مطلق سخن گفت؛ مفاهيمي به سادگي آزادي سياسي، آزادي اجتماعي، آزادي بيان و بسياري از پسوندهاي ديگر كه نشستن آنها در كنار آزادي از يكسو براي عدهاي آرامش به وجود ميآورد و اما از سوي ديگر سبب دلواپسي و خشم برخي ديگر ميشود.
با اينكه سالها از دوران استاليني ميگذرد، اما همچنان روسيه امروز در نگاه برخي يادآور دوران شورويايي است و بر اين باور هستند كه تنها تفاوتش با آن دوران اين است كه سازمان مخوفي چون كا. گ. ب جاي خود را به اف. اس.ب داده و همچنان مردم اين كشور در زير چتر امنيتي زيست ميكنند، تمامي عملكردشان تحت كنترل است و اگر كوچكترين ساز مخالفي با مفاهيم تعريفشده بزنند، يا در يك شب برفي آرام ميشوند يا در زندانهاي ماگادان صبر ميكنند تا بهطور طبيعي به آرامش در يك شب برفي دست يابند!
پرده اول: نخستينبار كه به مسكو سفر كرده بودم، در آستانه ميدان سرخ، يعني تنها چند ده متر آن طرفتر از كرملين و اتاق سبز رنگ گنبدين كه به دفتر رييسجمهور معروف است، فردي را ديدم كه مردم در كنارش مشغول سلفي انداختن هستند؛ فكر كردم «ولاديمير پوتين» است. يكباره شوكه شدم و با سرعت پيش رفتم، اما دريافتم كه او فردي است كه خود را شبيه به رييسجمهور درست كرده و از توريستها مبلغي ميگيرد تا با وي عكس يادگاري بيندازند؛ جالب بود كه كمي آن طرفتر لنين، استالين و كاترين نيز بر اساس همين مدل يافت ميشدند و مشغول سلفي انداختن بودند. براي من كه همچون هر انسان ديگري همواره در جستوجوي آزادي بودم و البته بسته بودن فضا در سرزمين اسلاوها نيز به گوشم خورده بود، اينكه در كنار كاخ رياستجمهوري، فردي آزادانه اداي فرد شماره يك روسيه را در آورد و اين رويه محل درآمدش باشد، خيلي شگفتزدهام كرد.
پرده دوم: روزهاي واپسين سال 93 بود، يك روزنامهنگار معروف روس تنها كمي آن طرفتر از ديوارههاي كرملين ترور شد و جان خود را از دست داد. رسانههاي غربي به سرعت موضوع را تحليل ميكردند و معتقد بودند كه نلتسوف توسط دولت روسيه كشته است و در مقابل اما پوتين دستور داد موضوع به سرعت رسيدگي شود؛ تحليل اينكه كار چه كسي بود، موضوع اين مطلب نيست، اما براي من جالب است كه تا همين امروز نيز در محل كشته شدن اين روزنامهنگار منتقد، دوستداران وي در محل كشته شدنش هر روز آزادنه گل ميگذارند و آنجا را با قاب عكسهايي كه از او گذاشتهاند، تبديل به محل يادبودي براي يك منتقد كردهاند كه بسياري از رسانههاي غربي معتقدند خون وي توسط دولت روسيه ريخته شده است و كرملين نيز هيچ واكنشي به اين رفتار مردم نشان نميدهد؛ درحالي كه به نظر ميرسد دوستداران يك اپوزيسيون نيز حتما بيشتر از همان طيف هستند.
پرده سوم: يكي از برنامههاي تلويزيوني مورد علاقه من، مجموعه طنزي به نام «...» است. اين برنامه چندي پيش يك بازي هاكي را به نمايش درآورده بود، پيش از شروع بازي فردي كه عينكدودي زده وارد رختكن ميشود و به بازيكنان ميگويد كه شما بايد در اين بازي شكست بخوريد. بعد ادامه ميدهد كه اصلا ضرورتي ندارد با توپ بازي كنيد، براي محكم كاري بدون توپ بازي كنيد اما گل بخوريد تا تيم مقابل پيروز شود. بازيكنان كه بسيار متعجب شده بودند به اين مامور امنيتي گفتند اينكه نشدني است، تماشاچيان ميبينند؛ آخر چگونه اين كار را انجام دهيم. مامور امنيتي عينك آفتابياش را بالا و پايين كرد و با لبخند گفت نگران هيچ چيز نباشيد، همهچيز تحت كنترل ما است؛ تماشاچيان خانوادههاي كاركنان ما (سرويس امنيت فدرال روسيه) هستند! يا در شب سال نو، شبكه يك تلويزيون روسيه انيميشني از پوتين و مدودف پخش كرد كه در ميدان سرخ مشغول زدن ساز هستند و ديالوگهاي جالبي داشتند.
شايد كمترين دستاورد اين برنامهها و آزادي در فضاي اجتماعي رسانههاي دولتي اين باشد كه روسها تمايل چنداني براي تماشاي اين قبيل برنامهها از شبكههاي غيرروس نداشته باشند.
شايد شما بگوييد اينها كه گفتي سوپاپ اطمينان است تا مردم اعتراضي نكنند؛ من هم البته به اين ضربالمثل معتقد هستم كه هيچ گربهاي براي رضاي خدا موش نميگيرد و اتفاقا مصداق آن را در دنياي سياست بيش از هر عرصه ديگري احساس ميكنم، اما به نظرم مديريت همين موضوع نيز يك هنر است. روسيه بدون شك در مواردي با اروپاي غربي فاصله دارد، اما يقينا وضعيتي همچون خاورميانه نيز ندارد. واقعيت اين است كه وجود آزاديهاي اجتماعي سبب شده نخبگان كمتر به دنبال اپوزيسيون شدن باشند و مطالبات آزادي سياسي خود را در بستر برنامههايي كه شايد من و شما از آن به عنوان سوپاپ اطمينان ياد ميكنيم، جلو ميبرند.
از سفر اول تاكنون هرگاه گذرم به ميدان سرخ ميافتد و آن شخص شبيه پوتين را ميبينم بياختيار ياد اين جمله «هانا آرنت» ميافتم و با خود مرور ميكنم: «انسان بودن با آزاد بودن يكي است. خدا آدمي را آفريد تا توانايي آغازگري، يعني آزادي را وارد جهان كند.»
هفتههاي بعد بيشتر از فراز و فرودهاي مفاهيمي چون آزادي در جامعه روسيه براي شما مخاطبان «در ميانه ميدان سرخ» خواهم نوشت.