سخني با وزير آموزش و پرورش 2
علي شكوهي
ديروز نوشتم كه جناب بطحايي، وزير جديد آموزش و پرورش با راي خوبي وزير شد و از اين فرصت بايد براي تحقق اهداف «سند تحول بنيادين» آموزش و پرورش بهره ببرد. در اين مسير ايشان بايد چند نكته را مدنظر قرار دهد:
اول- تا وقتي آموزش و پرورش به يك دغدغه و درد مشترك تبديل نشود، عزم ملي براي توجه نشان دادن به آن و سرمايهگذاري در اين حيطه ايجاد نخواهد شد.
دوم- تربيت دانشآموزان و نسل آتي به مديران و معلماني نياز دارد كه توانايي ايجاد يك تحول بزرگ را داشته باشند.
سوم- تمركززدايي و سپردن اداره مدارس به همكاران شاغل در همان حوزه و محور قرار دادن مديران، بستر ضروري براي ايجاد تحول در سطح آموزش است.
چهارم- مديران كنوني در يك بازه زماني مشخص بايد يك سلسله آموزشهاي مهارتي و مديريتي، روانشناسي و مشاورهاي، سياسي و اجتماعي و حتي هنري و زيباشناختي را ببينند تا بتوانند مدارس را به شكل مطلوب اداره كنند.
پنجم- پيششرط تحقق اين امور بازتر كردن فضاي سياسي حاكم بر مدارس و ادارات و به رسميت شناختن تكثر فكري و سياسي همكاران در عين پرهيز از كشاندن مباحث حزبي و سياستزدگي به دستگاه آموزشي است.
امروز هم چند نكته ديگر را متذكر ميشوم:
6- مشكل مهم در درون ساختار آموزش و پرورش، محروم بودن اين دستگاه از «عنصر رهبري» است. منظور از عنصر رهبري، همان عاملي است كه فراتر از مديريت خرد و كلان، چشمانداز حركت يك مجموع را در پيوند با همه نهادهاي ديگر، مشخص و ترسيم ميكند و در يك نگاه همهجانبه و جامع، هدايت مجموعه را در دست ميگيرد. مديريت خرد و كلان فقط درصدد «اداره كردن» حجم عظيم اداري است و در نبود عنصر رهبري، مديريتهاي خرد و كلان به روزمرگي دچار ميشوند. حاصل اين روزمرگي اين ميشود كه سرمايهگذاري فكري و فرهنگي روي نيروي انساني آموزش و پرورش كه سرمايههاي اصلي اين مجموعه هستند، صورت نگيرد كه متاسفانه تاكنون نگرفته است. دكتر بطحايي بايد از شان رهبري وزير مراقبت كند.
7- نشاط فكري و تحرك و پويايي اجتماعي از لوازم جدي دستگاه آموزش و پرورش است. در حال حاضر ركود فكري عذابدهندهاي بر كل آموزش و پرورش حاكم شده و مطالعه و تحقيق و بحث فكري و جلسات پرسش و پاسخ، تقريبا تعطيل است. بر اين مشكل، جهانبينيهاي تنگ و جناحي و خطي، به ويژه در سطح شهرستانها و تنگنظريهاي برخي مديران را هم بيفزاييد تا دريابيد كه چرا آن نشاط فكري و فرهنگي و سياسي در سطح آموزش و پرورش وجود ندارد. از طرفي ايجاد يك فضاي فرهنگي مطلوب، لزوما به حدي از آزادي و امنيت شغلي هم نياز دارد كه اگر نباشد، باعث رشد نفاق و برخوردهاي چندگانه از سوي معلمان خواهد شد كه شد و متاسفانه حاصل همين پديده، بدآموزيهاي برخي معلمان در مدارس است. در چنين وضعيتي، معلمان و مربيان از مسائل فكري و انديشهاي روز، سالها عقب ميافتند و قادر به مواجهه جدي و موثر با مسائل نسل جوان نيستند. اگر بنا باشد تحولي در اين امر ايجاد شود، بايد در بنيادهاي آموزشي و نوع تلقي ما از معلم و مربي، تحول ايجاد شود و انگيزه و شخصيت فكري و غناي انديشهاي آنها مورد توجه بيشتري قرار بگيرد.
8- هنوز بر آموزش و پرورش ما رويكرد «فردي- روانشناسانه» حاكم است در حالي كه براي ايجاد پويايي در مدارس بايد رويكرد «جمعي- جامعهشناسانه» داشت. ما ميدانيم كه دانشآموزان در سنيني قرار دارند كه بايد در يك بستر اجتماعي وارد عمل شوند تا مسائل آنان سامان پيدا كند. آنان درصدد تعريف «هويت جمعي» خودشان هستند و اين تنها با تعلق به يك «گروه» ميسر است. گروه يعني جايي كه هم به افراد، «هويت» ميدهد و هم به آنان «نقش اجتماعي» واگذار ميكند. آموزش و پرورش بايد به اين نياز دانشآموزان پاسخ واقعي بدهد كه متاسفانه تاكنون نداده است. وجود چندين «اسم» به معناي گروه نيست مگر اينكه كاركرد گروه را پيدا كنند. نهادهايي مانند «شوراي دانشآموزي»، «انجمن اسلامي دانشآموزان»، «فرزانگان و پيشتازان»، «هلال احمر» و مواردي از اين دست را بايد يك «اسم» دانست كه قادر به ايفاي نقش يك گروه داوطلبانه فعال دايمي نيستند و به همين دليل در جذب و هدايت دانشآموزان كاميابي زيادي ندارند. بايد به سراغ موجآفريني در مدارس بود و اين كار به نهادهايي نياز دارد كه بر «تربيت سياسي - اجتماعي» دانشآموزان متمركز شوند و توجه آنان را از مسائل فردي به موضوعات اجتماعي جلب كنند و انتقال فرهنگ و ارزشهاي مورد قبول ما را به نسل نو و جوان كشور ممكن سازند. بايد هراس از عنوان «سياسي» در نظام تعليم و تربيت را كم كرد و با تبيين درست مفهوم جامعهپذيري و جامعهپذيري سياسي و برنامهريزي ملي و نه حزبي و جناحي در اين باره، نشان داد كه ايجاد حس مسووليت و افزايش مشاركت اجتماعي و افزودن به تعلق خاطر ديني و ملي نسل جوان جز با توجه جدي به تربيت سياسي – اجتماعي (يكي از ساحتهاي ششگانه تعليم و تربيت) شدني نيست. البته ما به «تربيت متوازن» معتقديم اما بايد كمتوجهي به اين بعد ضروري تربيت را به شكلي جبران كرد.
9- تعامل با تشكلهاي صنفي و سياسي فرهنگيان بسيار ضروري است و ميتواند ضمن تقويت جايگاه اين نهادهاي مدني، به مديريت بهتر وزير جديد كمك كند. نهادهاي سياسي و صنفي فرهنگيان واسطه ميان بدنه آموزش و پرورش با وزارتخانه هستند. يكي از كاركردهاي آنان اين است كه مطالبات غيرقابل تحقق را از همان ابتدا پالايش كرده و مانع طرح آن ميشوند. همچنين دلايل موجه مديران در ناكامي احتمالي را براي بدنه فرهنگيان توجيه و تبيين ميكنند. اين فرصت را بايد غنيمت شمرد و به تقويت جايگاه اين تشكلها مبادرت كرد.