• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3891 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۶ شهريور

داستان اینطور تمام نمی‌شود

مهرداد احمدی شیخانی

در خبرها خواندم که به دنبال اعلام استراتژی جدید امریکا برای افغانستان، فرمانده کل نیروهای بین‌المللی در افغانستان گفته است که تا دو سال دیگر گروه طالبان تمام مناطقی که اکنون زیر کنترل دارد را از دست خواهد داد. با خواندن این خبر، اولین چیزی که از ذهنم گذشت این بود که چطور قرار است ماجرایی که حدود 16 سال پیش، با حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان شروع شد، طی دو سال آینده به سرانجام برسد؟ آنچه برای رسیدن به این هدف تعریف شده، که چندان فرقی با گذشته ندارد؛ اعزام نیروهای نظامی و مستشاری و اقدام گسترده عملیات نظامی است. حال چگونه است که همان پروژه قبلی که طی 16 سال جواب نداد، قرار است طی دو سال به جواب برسد؟ اصلا در کجا، اجرای چنین پروژه‌ای به جواب مطلوب رسیده است؟ در عراق، در لیبی، در سوریه یا در یمن؟ اینکه یک نفر توان اعمال زور را داشته باشد به جای خود، اما اینکه نتیجه اعمال زور چه خواهد شد، حرف دیگری است. یک نمونه‌اش را که دیگر برای هیچ کس اهمیتی ندارد، نگاه کنیم؛ لیبی 6سال از کشتن قذافی می‌گذرد. دیکتاتوری که وقتی به کشورهای غربی می‌رفت با آن خدم و حشم می‌رفت، که برای خودش داستانی است و چادر و بیرق علم می‌کرد و باقی ماجرا. بعد، کشورش را نیروهای ائتلاف با این نیت که حتما درست هم بوده بمباران کردند و شخم زدند و قذافی به آن شکل عجیب مرد و مردم از شر دیکتاتور نجات یافتند. این ماجرایی است که همه جا گفتند و همه شنیدیم. اما واقعا چه شد؟ مرفه‌ترین کشور آفریقایی آن زمان، الان دیگر وجود خارجی ندارد. هر کس می‌توانسته، عده‌ای تفنگچی دور خود جمع کرده و یکی دو چاه نفت را مال خود کرده و به شرکت‌های بزرگ چند ملیتی نفت می‌فروشد. یک عده دیگری هم کاسبی و تجارت مهاجرت راه انداخته‌‌اند و مردم بیچاره و آواره از کشتارهای آفریقا را سوار تخته‌پاره می‌کنند و به امان خدا، می‌فرستند به دریای مدیترانه که به ساحلی برسند یا نرسند. این از لیبی و آرمان انسانی رهایی از دیکتاتوری. کسی هم برایش مهم نیست.
مهم آن بود که دیکتاتور برود که رفت. در سوریه هم همین است. میلیون‌ها آواره و الان نگرانی از اینکه واویلا که اگر داعش برود  ایران محل خالی آنها را پر می‌کند و آن وقت با ایران چه بکنیم؟ این هشداری بود که کيسینجر همین یکی دو هفته پیش داد و اسرايیل هم بارها بر آن تکیه کرده است. یمن هم همین و عراق هم همین‌طور. واقعا نتیجه این استراتژی اعمال زور چیست؟ اصلا هدفش چیست؟ یعنی دو سال دیگر که هدف استراتژی جدید امریکا که قرار است طالبان را محو و نابود کند، آخرش یک چیزی خواهد شد مثل عراق و لیبی؟ چه تضمینی هست که نتیجه این نشود؟ من آدم بدبینی نیستم، اهل تئوری توطئه هم نیستم، ولی اگر بزرگ‌ترین نخبگان سیاسی جهان و هوشمندترین استراتژیست‌های عالم در جهان غرب جمع شده‌اند، یا باید بگويیم حالی‌شان نیست که عاقبت این استراتژی‌های‌شان چه بوده یا اینکه اصلا هدف این پروژه‌ها همین بوده که اتفاق افتاده است. شق سومی هم اگر باشد من نمی‌دانم، ولی هر چه بوده، آن پروژه که قرار بود با سرنگونی صدام حسین، از دلش یک کشور گل و بلبل با دموکراسی مثال‌زدنی بیرون بیاید، الان شده است کشوری که وقتی از خانه بیرون می‌روی، اهل خانواده نمی‌دانند که به خانه بازمی‌گردی یا نه. این می‌شود که وقتی یک بخش از این کشور، علم رفراندوم استقلال برمی‌دارد، بزرگ‌ترین حامی‌اش دولت اسرايیل است که چند سال پیش، عبدالله اوجالان را گرفت و کت بسته تحویل ترکیه داد و الان قند در دلش آب می‌شود از این ماجراي تازه.
من که نه تحلیلگرم و نه آشنا به رموز سیاست، ولی پرسشگر که می‌توانم باشم. خب وقتی ماجرای اعمال قدرت و به‌کار بردن زور باشد، در همه تاریخ، چه کسی بالاتر از چنگیز خان مغول؟ مگر در همه تاریخ، کس دیگری همچون او بوده؟ حتی گمان نمی‌کنم که هیتلر هم به گرد پای او برسد. فکرش را بکنید، وقتی به نیشابور رسید و می‌گویند نیشابور در آن ایام آبادترین شهر جهان بود و نزدیک دو ميلیون سکنه داشت، دستور داد آنقدر سر ببرند و کله منار درست کنند که دیگر نشانی از این شهر نماند. خب وقتی اعمال زور بکنی، تهش چه می‌شود؟ وقتی مرگ، سکه رایج شود که دیگر مردن ترس ندارد. زور که بگویی و تحقیر کنی، او هم جانش را می‌گذارد کف دستش و می‌شود سربداران. وقتی هم که یکی جانش را کف دستش گرفت و مردن را انتخاب کرد که دیگر نمی‌توانی تهدید به مرگش کنی. او خودش قبل از اینکه تو مرگ را به جانش کنی، خودش سرش را بالای نیزه کرده است.
اصلا دو سال بعد نه، که دو روز بعد. اینکه برایت مهم نباشد که او بمیرد، می‌شود همین که الان هست. می‌روی و می‌آیی و باز آش همان آش است و کاسه همان کاسه. فرق هم نمی‌کند که قدرتمندترین کشور جهان باشی یا قلدر سر محل. تا وقتی که کار به آنجا نرسیده که مرگ ارزان شود، شاید بشود کاری کرد ولی بعد از آن دیگر راهی باقی نمی‌ماند. بعد از آن دیگر داستان تکراری است. هی می‌کشی و هی وعده دو سال بعد را می‌دهی و دو سال بعد باید دوباره وعده بعدتر را بدهی. این داستان این‌طور تمام نمی‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون