• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3900 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۱۶ شهريور

بر سر مزار سيدجمال در كنار ابراهيم يزدي

علي شكوهي

خدا رحمت كند مرحوم ابراهيم يزدي را. او از جمله كساني بود كه نظراتم درباره شخصيت فردي و سياسي وي از ابتداي آشنايي تا پايان عمرشان، بسيار متحول شد و بدگماني زيادم به‌تدريج به حسن‌ظن و خوش‌گماني تغيير كرد. اين امر جدا از تفاوت‌هاي سياسي فراواني است كه ممكن است همچنان ميان بنده با امثال ايشان و جريان فكري و سياسي مورد حمايت وي وجود داشته باشد. حق اين بود كه در اين ايام مطلبي درباره ايشان بنويسم اما به دلايلي ميسر نشد. اينك بر آنم تا نكاتي از يادداشت‌هاي يك همسفري بنده با دكتر ابراهيم يزدي را بياورم تا هم يادي از ايشان كرده باشم و هم يكي از فعاليت‌هاي مشترك را براي خوانندگان گرامي نقل كنم. در جريان ششمين سمينار بين‌المللي مسعودشناسي در تاريخ ۱۶ و ۱۷ شهريور سال ۱۳۸۶ بنياد شهيد احمدشاه مسعود افغانستان، ميزبان جمعي از سياستمداران و روزنامه‌نگاران ايراني بود. ظاهرا در سال‌هاي قبل غالب افرادي كه از ايران به مراسم بزرگداشت احمدشاه مسعود رفته بودند، دوستان ملي - مذهبي بودند ولي در آن سال به مساعدت و معرفي يكي از روزنامه‌نگاران ايراني قرار شد كه جمع بزرگ‌تري از روزنامه‌نگاران و سياستمداران ايراني با گرايش‌هاي مختلف در سالگرد احمدشاه مسعود به دره پنجشير بروند و در آن مراسم شركت كنند. در نهايت هياتي غيردولتي شكل گرفت كه در آن دكتر ابراهيم يزدي، مهدي معتمدي‌مهر، فرزدي، حسن بهشتي‌پور، اميرمحبيان، خانم فريده غيرت، مرتضي كاظميان و يكي دو تن ديگر حاضر بودند و بنده هم در آن گروه حضور داشتم. در جريان راه‌اندازي راديو گفت‌وگو ميان بنده با دكتر يزدي باب مراوده‌اي باز شده بود و در جريان ساخت 10 قسمت برنامه «تولد يك جمهوري» چند بار با ايشان گفت‌وگو كرده بودم اما مجال اينكه از خودمان حرف بزنيم و نظرات يكديگر را در موضوعات مختلف به چالش بكشيم، فراهم نشده بود و به همين دليل در اين سفر اين امكان وجود داشت كه با يكديگر بيشتر آشنا شويم و نظرات متفاوتي را به هم منتقل كنيم. اين بود كه از همان فرودگاه امام‌خميني بحث و گفت‌وگو ميان بنده و دكتر يزدي شروع شد. پرسش‌هايي در ذهن ايشان از دوران همكاري من با نشرياتي مثل كيهان و كيهان هوايي و هفته‌نامه صبح وجود داشت كه صراحتا مطرح كرد و من نيز توضيحات خودم را به او دادم. به تدريج متوجه شد كه من با خيلي از انديشه‌هاي نهضت آزادي در برداشت از اسلام و رابطه دين و سياست و مساله حكومت ديني و اصل ولايت‌فقيه مخالفم اما هرگز اقدامات محدودكننده و خشني را كه از سوي برخي از مدعيان اسلام و انقلاب عليه بزرگان نهضت آزادي انجام شد، قبول ندارم و از اينگونه رفتارها اعلام برائت مي‌كنم. در اين صحبت‌ها وي از موضع پيشين منفي‌اش عدول كرد و اين امكان فراهم شد كه بيشتر با هم صحبت كنيم و حتي قول و قرار يك مناظره چند قسمتي درباره نظريه سياسي اسلام و اصل ولايت‌فقيه را بگذاريم كه البته هيچ‌وقت مجال آن فراهم نشد. از آن پس بارها يكديگر را در مجالس و مجامع مختلف ديديم و اعتراف مي‌كنم كه شخصيت دكتر يزدي به اندازه‌اي جذاب و اخلاقي بود كه مي‌توانست ديگران را به خود جلب و قضاوت‌هاي تند اوليه را تعديل كند كه قطعا يكي از اين افراد بنده هستم. در اين سفر هيات ايراني در دو كنفرانس مرتبط با احمدشاه مسعود شركت و سخنراني كرد. دو وعده شام را مهمان دكتر يونس قانوني و عبدالله عبدالله بود و مباحث زيادي ميان آنان ردوبدل شد. در پنجشير و بر سر مزار احمدشاه مسعود هم حاضر شديم و با گيلاني رهبر محاذ ملي افغانستان هم ملاقات كرديم. جلسه‌اي با اتحاديه ژورناليست‌هاي اين كشور داشتيم و در همه اين جلسات و ملاقات‌ها با تدبير مشترك اعضاي هيات غيردولتي سعي كرديم هيچ كسي از اختلافات داخلي ميان ما سخن نگويد و وحدت دروني اين هيات حفظ شود. در زير فرازي از يادداشت‌هاي آن سفر را تقديم مي‌كنم كه از حضور هيات ايراني از جمله مرحوم دكتر ابراهيم يزدي بر سر مزار سيدجمال‌الدين اسدآبادي گزارش مي‌كند: «به محل دفن اسدآبادي يا به قول آنان سيدجمال‌الدين افغاني مي‌رسيم كه در بخشي از حياط دانشگاه كابل قرار دارد و با بناي يادبودي مشخص است. اين بنا و فضاي گل و گياه اطراف آن هم از آفات جنگ و ناامني‌هاي كابل مصون نمانده و بي‌توجهي به آن محسوس است و به همين دليل جذابيت ظاهري لازم را ندارد. البته براي ما كه سيدجمال را بيدارگر بزرگ مشرق زمين مي‌دانيم و عظمت و بزرگي واقعي صاحب آن مزار را مدنظر داريم، اين نقيصه ظاهري در نگاه اول به چشم نمي‌آيد و ما به مرور فعاليت‌هاي روشنگرانه مردي مي‌پردازيم كه مسلمانان سراسر جهان را مديون خود ساخته است. دوستان افغان (آقايان غياثي و خليلي) توضيح مي‌دهند كه سيدجمال در استانبول از دنيا رفت و در همان‌جا دفن شد، اما در سال ۱۳۴۲ شمسي با درخواست رسمي دولت افغانستان، ‌جنازه وي به كابل انتقال يافت. ظاهرا همزمان دولت‌هاي ايران و مصر هم خواستار انتقال جنازه سيدجمال به كشورهاي‌شان بودند، اما سرانجام با تغيير راي دولت مصر به نفع افغانستان، جنازه اسدآبادي در كابل دفن شد. در چهار طرف قبر سيدجمال تابلويي به چهار زبان فارسي، پشتو، عربي و انگليسي قرار دارد كه اشاره‌اي مختصر از شخصيت اين احياگر شرق و جهان‌اسلام در آن قيد شده است. مطابق اين تابلو، سيدجمال در ولايت كنر افغانستان به دنيا آمده است. به آنها توضيح دادم كه ما در ايران او را از اهالي اسدآباد همدان مي‌دانيم. دوستان افغان گفتند كه مركز ولايت كنر افغانستان هم اسدآباد ناميده مي‌شود. اضافه كردم كه مرحوم محيط طباطبايي، دلايل فراواني گردآورده كه نشان مي‌دهد سيدجمال، ايراني است. دوستان افغان با خنده گفتند كه ما هم دلايل زيادي داريم كه او افغان است ولي بهتر است كه به خواست خود سيدجمال‌الدين او را متعلق به همه مسلمانان بدانيم. سخن بجايي بود و ما هم بحث را ادامه نداديم. تا قبل از ظهر به هتل محل اقامت خود برگشتيم».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون