در برابر استيلاي امر تكنولوژيك
محسن آزموده
روانشناسان اجتماعي ميگويند ميل به تغيير جهان ناشي از ناخشنودي و نارضايتي انسان است، يعني انسان تا زماني كه از جهان ناخشنود نباشد، ميل و ارادهاي به تغيير جهان ندارد. ناخشنودي انسان نيز معمولا به دليل برآورده نشدن مطلوبها و نيازهاي اوست. يك دسته از اين نيازها، حوايج و مطلوبات فيزيولوژيك و بيولوژيك هستند كه ضروريات زندگي نيز خوانده ميشوند و شامل خوراك و نوشاك، پوشاك، مسكن، خواب، ارضاي غريزه جنسي، استراحت و تفرج ميشوند. دسته دوم نيازها را مطلوبات اجتماعي فرد انسان ميخوانند كه عبارتند از: ثروت، قدرت (سياسي)، شهرت، احترام، آبرو و محبوبيت. دسته سوم نيازهاي اجتماعي جمعي هستند، يعني امنيت، رفاه، عدالت و آزادي و در نهايت مطلوبات انفرادي هستند كه ذيل هيچ يك از سه دسته پيشين قرار نميگيرند، اگرچه ممكن است تحقق آنها متوقف به آنها باشد. درباره تعداد اين نيازها وفاق نيست. مثلا بودا ميگفت تنها نياز دروني فردي آرامش است، اما برخي ديگر معتقدند كه علاوه بر آرامش، شادي نيز از نيازهاي دروني بشر است، برخي به اين دو، آشتي با خود را ميافزايند و گروهي اميد را نيز اضافه ميكنند. در نهايت عدهاي معتقدند كه معناداري زندگي را نيز بايد به نيازهاي دروني فردي افزود. به طور كلي مطلوبات دروني فردي كه از ضروريات زندگي و نيازهاي اجتماعي فرد و از نيازهاي اجتماعي جمع متفاوتاند، در اين پنج گزينه خلاصه ميشوند: آرامش، شادي، آشتيدروني، اميد و معناداري زندگي.
البته سطح اين نيازها با هم متفاوت است، نسبتهايي ميان آنها برقرار است و گاه برآورده شدن برخي بر تحقق برخي ديگر مترتب است چنانكه مشهور است، كسي كه دچار ضروريات زندگي است، نميتواند به ساير مطلوبات بينديشد و گاه نيز تحقق برخي از اين نيازها، انسان را از بعضي ديگر بينياز و مستغني ميكند. مثلا مشهور است كه انساني چون بودا در پي آرامش به همه مطلوبات اجتماعي چون ثروت و شهرت و جاه و مقام سياسي پشت كرد. به هر حال چنان كه روانشناسان اجتماعي گفتهاند، تغيير جهان به هدف بر آوردن يكي يا مجموعهاي از اين نيازهاست و اگر انساني به هيچ يك از اين مطلوبات نيازمند نباشد، هيچ نيازي به ايجاد كوچكترين تغييري در جهان (اعم از جهان دروني خودش و جهان بيرون) نميبيند. تكنولوژي جديد بزرگترين تغييري است كه بشر در جهان ايجاد كرده است، دستاندازي گسترده و بيمحاباي انسان به طبيعت براي خلق ابزارآلات و وسايلي جديد تا به واسطه آنها انسان برخي نيازهاي مذكور را برآورده سازد. تعريف ابزاري از تكنولوژي يعني آن را همچون ابزاري براي رفع نيازهاي بشر انگاشتن البته سادهترين تعريفي است كه ميتوان ارايه داد. فيلسوفان اين تعريف را به دليل سادهانگاري آن نميپذيرند و معتقدند كه مساله بارها پيچيدهتر از اينهاست. براي نمونه مارتين هايدگر، فيلسوف آلماني (1889-1976) در جستارهايي كه راجع به تكنولوژي در قالب سخنراني و مقاله عرضه كرد، با رجوع به مفهوم «تكنولوژي» كوشيد آن را در سطحي فلسفي و هستيشناسانه تبيين كند. هايدگر تكنولوژي را نحوهاي از رويكرد انسان به هستي خواند. به عبارت دقيقتر از نظر اين فيلسوف، ذات تكنولوژي نحوهاي خاص و متمايز از انكشاف هستي بر انسان است، شكلي از خودآشكارگي وجود كه در آن هستي يا وجود به عنوان منبعي براي بهرهمندي و دستاندازي انسان بر او عرضه ميشود. از ديد هايدگر اين نحوه و شكل آشكارگي هستي انسان را قادر ميسازد كه به طبيعت غلبه جويد و آن را براي اهداف خود مورد بهرهبرداري قرار دهد، براي مثال در اين نحوه ديده شدن هستي، جنگلها به عنوان منابعي طبيعي به چشم ميآيند كه انسانها ميتوانند از چوب درختان آنها استفاده كنند يا از ساير «مزايا» و «فوايد» درختان يا گياهان منتفع شوند يا در نگاه تكنولوژيك كوهها همچون معادن سنگ آهن و مس و كبالت و... بر انسانها مكشوف ميشوند.
مشكل اصلي اين نگاه تكنولوژيك به جهان هستي از نگاه هايدگر آن بود كه راه را بر ساير تجليها و جلوهگريهاي ممكن هستي ميبست، زيرا به خصوص انسان جديد كه مسخر تكنولوژي شده، جهان پيرامون خود را همچون منبعي بزرگ و نامتناهي براي سودجويي و استثمار در نظر ميگيرد. پيامد مهم اين نحوه از نگريستن به جهان نيز آن ميشود كه انسان تكنولوژيك يا انسان مقهور تكنولوژي تنها ميتواند از هستي براي رفع نيازهاي ضروري و فردي و اجتماعي خود بهره بگيرد و مطلوبات دروني او يعني آرامش و اميد و آشتي با خود و شادي و معناداري زندگي معطل ميماند. به ديگر سخن امروز كمتر كسي ميتواند در اين واقعيت شك كند كه تكنولوژي جديد با اين ابعاد گستردهاي كه يافته انسان را در رفع بسياري از نيازهاي ضروري و فردي و جمعياش به تفصيلي كه در ابتدا بيان شد، ياري رسانده است، اما در اين نكته هم ترديدي نيست كه بشر امروز نميتواند مدعي شود به واسطه اين استغناي حاصل، به آرامش يا اميدواري يا معناداري زندگي دست يافته است، شاهد آشكار اين ادعا نيز آمار و ارقام فزايندهاي است كه همهروزه درباره ميزان و سطح افسردگي و اضطراب انسانها ميشنويم و ميخوانيم و حتي در خودمان تجربه ميكنيم.
اما راهحل چيست، آيا بايد به عصر پيشاتكنولوژي بازگرديم؟ آيا بايد عطاي دستاوردهاي تكنولوژي را به لقاي مضرات آن ببخشيم و به عصر پيش از تجدد بازگرديم؟ منتقدان و طاعنان ميگويند اين دعوتي است به غارنشيني و زندگي در جنگل ها! اما تا جايي كه به خود هايدگر باز ميگردد، با وجود شهرتش به تجددستيزي؛ او به گذشته فرا نميخواند، بلكه ولو به شكل خيلي مبهم و خلاصه ميگويد در جستوجوي راهيست كه از دل تكنيك ميگذرد. برخي از دغدغهمندان نيز به قناعت فرا ميخوانند و ميگويند اگر چه راهحلي كلان نمييابند، اما فكر ميكنند تنها راه خلاصي از استيلاي پيامدهاي منفي تكنولوژيك، قناعتپيشگي و دوري از حرص و آزمندي است.