آزادي بيان در عصر انقلاب 1
علي شكوهي
اخيرا در جمعي با اين پرسش مواجه شدم كه آيا وضعيت آزادي بيان در كشورمان در سالهاي بعد از انقلاب بهتر شده است يا عقبرفت داشتهايم؟ براي ارايه پاسخ به اين دوستان مجبور شدم نكاتي را مطرح كنم كه پيشتر در گفتوگوهايي بيان كرده بودم. برخي از نكات مرتبط با پاسخ اين سوال را در زير مرور ميكنم.
ابتدا تاكيد كنم كه انقلاب اسلامي تنها با تكيه بر يك آرمان از جمله آزادي بيان شكل نگرفت. براي ملت ايران مجموعهاي از مطالبات مد نظر بود كه طي دهههاي متوالي نتوانست به آن برسد و درصدد تحقق آنها بوده است. بخشي از اين مطالبات به مفهوم آزادي و بخشي از اين مفهوم هم با آزادي بيان انطباق دارد ولي آنچه مردم ايران در انقلاب سال ۵۷ پيگير بودند، آرماني وسيعتر بود.
البته فضاي بسته سياسي، محدوديت آزادي بيان و ديگر آزاديها از جمله موضوعاتي بود كه مردم نميپسنديدند و تلاش ميكردند آن محدوديتها را از ميان بردارند و آزادي را با تغيير نظام سياسي محقق كنند. بنابراين حتي اگر مردم در نظام سياسي گذشته آزادي بيان هم داشتند؛ باز راضي نميشدند چرا كه اول به دنبال تغيير ساختار قدرت و جابهجايي حكومت بودند و در پناه آن، آزادي بيان و آزاديهاي ديگر را هم پيگيري ميكردند.
در مجموع فرض بر اين بوده كه ما حتما يك نظام سياسي آزاد خواهيم داشت كه در آن امكان بيان انديشه، تفكر، ديدگاهها، نظرات سياسي نخبگان و امكان نقد قدرت وجود دارد. مفروض ما اين بود كه در نظام سياسي بعدي، هيچ كسي به خاطر نقد قدرتمندان، مورد پيگرد قرار نميگيرد. الگوي ذهني انقلابيون مسلمان ريشه در صدر اسلام داشت و علما و روحانيون در سخنرانيهاي خود، چارچوبهايي را ذكر ميكردند كه يكي از آنها، آزادي نقد قدرت بود. مثلا ميگفتند خليفه اول در مسجد نشست و از مردم پرسيد كه اگر من پاي خود را كج بگذارم شما چه ميكنيد؟ يك عرب بدوي شمشير را درآورد و گفت كه با اين شمشير كج، تو را در مسير راست قرار ميدهيم.
فرض انقلابيون اين بود كه مثل حكومت امام علي (ع)، منتقدين همانگونه كه امام را نقد ميكردند؛ آزاد خواهند بود. خود حضرت امير ميفرمايد كه مرا نصيحت كنيد كه من به نصيحت شما محتاجم. نه من آنقدر بزرگم كه خطايي انجام ندهم و انتقادي به من وارد نباشد و نه شما آنقدر كوچك هستيد كه نتوانيد كاري انجام بدهيد. بنابراين در واقع مطلوب ما شكلگيري آن گونه نظام سياسي بوده است كه در آن آزادي نقد قدرت و آزادي بيان در حد طرح ديدگاهها و اعتقادات وجود داشته باشد. حتي اين جمله امام خميني (ره) كه در پاريس گفته بودند: «ماركسيستها هم اگر توطئه نكنند در جمهوري اسلامي در بيان عقايد خود آزادند»، به صورت برجسته در مطبوعات آن زمان منعكس شده بود. يعني فرض آزادي بيان حتي براي ماركسيستها هم وجود داشت. البته به شرط توطئه نكردن كه امري طبيعي است. بنابراين ما شايد اجمال قضيه را ميدانستيم و يك ايدهآل خوبي در ذهن خودمان از آزادي بيان ترسيم كرده بوديم اما چون تجربه اجرايي و مملكتداري و حكومتداري را نداشتيم شايد اين خيلي خام و بدون ضابطه بود و به همين دليل در جريان عمل اين مفهوم دچار قبض و بسطهايي شد.
بعد از پيروزي انقلاب تغييراتي در اين مفهوم ايجاد و منجر به اين شد كه مفهوم آزادي در جريان عمل و نظر دچار قبض و بسطهايي بشود. واقعيت قضيه اين است كه ما در سالهاي اوليه پيروزي انقلاب، آزادي را در حد بسيار گستردهتر از آنچه تصور ميكرديم، شاهد بوديم. يعني همه جريانات سياسي با همه گرايشهاي ايدئولوژيك و فكري و با همه نسبتي كه با قدرت داشتند، امكان طرح آزادانه ديدگاههاي خود را يافتند. البته در آن سالها ما «آزادي ماقبل قانون» داشتيم و نه آزادي نهادينه شده بعد از قانون. چون اين آزادي ميتواند حاصل عدم اقتدار باشد. آن آزادي كه در غياب اقتدار حكومتي شكل گرفته باشد خيلي آزادي نهادينه و پايداري نيست.
چند سال قبل در افغانستان در اتحاديه ژورناليستهاي افغانستان جلسهاي داشتيم. در آن جلسه يكي از روزنامهنگاران افغاني مدعي شد كه در زمينه بيان ما در افغانستان از ايران آزادي بيشتري داريم. به آنان گفتيم اگر اين آزادي ناشي از اين باشد كه هنوز دولت به مفهوم دولت مقتدر و ملي شكل نگرفته، خيلي امر مهمي نيست. اول اثبات كنيد كه دولتي ملي و مقتدر داريد و آزادي شما ماقبل قانون نيست؛ بعد اين ادعا را مطرح كنيد.
در ايران از زماني كه مقرر شد آزادي بر اساس قانون نهادينه شود، سعي شد لااقل در تدوين قانون، چارچوبهاي آزادي را در بيان، تشكيل احزاب و گروهها، برگزاري اجتماعات و در نقد قدرت رعايت كنيم. البته در جريان عمل اينگونه نيست كه بشود همه ايدهآلها و چارچوبهاي قانوني را بهراحتي پياده كرد. يكي از دلايل جدي ماجرا برميگردد به نوع برخوردي كه بعضي از گروههاي سياسي با كل حكومت كردند و نيز واكنشي كه اقشاري از مردم در قبال عملكرد برخي از گروهها از خود نشان دادند كه به طور كلي منجر به محدود كردن
. آزادي شد.
گروههايي بودند كه از همان آغاز پيروزي انقلاب، دست به خشونت و اسلحه بردند و اقدامات نظامي را عليه جمهوري اسلامي ايران آغاز كردند. هنوز انقلاب به پيروزي نرسيده بود كه گروهك فرقان اعلاميه داد و جنگ مسلحانه را آغاز و بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب دستور ترور رهبران انقلابي از جمله مطهري، مفتح، عراقي، تيمسار قرني و ديگران را صادر كرد. مردم در قبال اين ماجرا واكنشي نشان دادند كه البته منجر به محدود كردن آزادي شد. ادامه دارد