• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3935 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۳۰ مهر

در خدمت و خيانت فضاي مجازي

سيد عبدالجواد موسوي

يك- فضاي مجازي با وجود همه انتقاداتي كه به آن وارد است و حقيقتا بسياري از آن انتقادات كاملا درست و بحق است تنها روزنه اميد ما است براي احقاق حقي يا برملا كردن ظلمي.
همين چند روز پيش بود كه آقاي قرائتي مجبور شد تحت فشار فضاي مجازي از يك شهروند درجه دو عذرخواهي كند. همين روزها مسوولان به دليل فشار افكار عمومي مجبور شدند به حميد فرخ ن‍‍ژاد درباره پادگان 06 و اتفاقات مشكوكي كه در آنجا در حال رخ دادن بود جواب نصف و نيمه‌اي بدهند. همين فضاي مجازي بي‌در و پيكر برخي از بزرگان را واداشته درباره شايعاتي كه در كوچه و خيابان بر سر زبان‌هاست به مردم توضيح بدهند.
اتفاقي كه شايد هيچ‌وقت حتي در مخيله ما نيز شكل نمي‌گرفت. چرا منتقدان فضاي مجازي كه همه مصائب بشري را به فضاي مجازي ربط مي‌دهند و از قتل و تجاوز تا اعتياد و طلاق را حاصل فضاي مجازي مي‌دانند و به گونه‌اي سخن مي‌گويند كانه بشر پيش از اينترنت بر كتف‌هايش دو بال سفيد رسته بود و جز مهرورزيدن شغل ديگري نداشت، به ما نمي‌گويند چرا پيشتر از اينها هيچ كدام‌شان مارا لايق همسخني نمي‌دانستند و به پرسش‌هاي بي‌شمار ما پاسخ نمي‌دادند؟
ما خود نيز بيش از هركس ديگري به مضرات فضاي مجازي وقوف داريم اما اين را نيز مي‌دانيم كه در فقدان فضاي مجازي مصائب‌مان بيش از اينها خواهد بود. البته خيلي هم باورمان نمي‌شود آنها كه علم دشمني با فضاي مجازي را بر دوش مي‌كشند نگران اخلاق جامعه باشند. البته ممكن است خودشان را در پس شعارهاي اخلاقي پنهان كنند اما گمان نمي‌كنم همه ماجرا به اخلاق مربوط باشد. يكي از اين بزرگواران به تازگي فرموده است: اينستاگرام كثيف‌ترين و يوتيوپ بهترين شبكه اجتماعي است. از اينكه چرا اينستاگرام كثيف به راحتي در دسترس همگان است و يوتيوپ كه بهترين شبكه اجتماعي دنياست فيلتر است مي‌گذريم اما چرا؟
جز اين است كه اينستاگرام كثيف بيشتر محل رجوع است و ما را بيشتر به پرسشگري وادار مي‌كند؟ البته پرسش همواره وجود داشته و خواهد داشت. فضاي مجازي امكاني است براي شنيده شدن پرسش‌ها. با بستن و حذف فضاي مجازي پرسش‌ها از بين نمي‌روند، تبديل به چيزهاي ديگري مي‌شوند. چيزهايي كه بدون شك خوشايند دشمنان فضاي مجازي نيست.
دو- در اين مرز پرگهر كم نبودند هنرمندان بزرگي كه شايسته نام بلندشان قدر نديدند. هنرمنداني كه هرگاه ياد و خاطره آنها به ميان مي‌آيد درد و دريغ همه جان‌مان را پر مي‌كند. يكي از اين بزرگان فريدون گله است؛ هنرمندي كه اگرچه تقدير با او چندان بر سر مهر نبود و فيلم‌هاي كمي را از خود به يادگار گذاشت اما هرآنچه ساخت در نوع خود بهترين بود. خدا خيردهاد جواد طوسي و سعيد عقيقي و رضا درستكار و طهماسب صلح جو را كه در ساليان پاياني عمر اين هنرمند غريب سراغي از او گرفتند و حاصلش را در هيات كتابي به نام زندگي و آثار فريدون گله در اختيار ما گذاشتند تا اندكي از آن غربت سهمگين بكاهند و قدر و منزلت او را به ديگران يادآور شوند.
فيلم‌هاي گله علاوه بر اهميت هنري از حيث جامعه‌شناسي نيز به‌شدت قابل تامل است. اين روزها سياست زدگي به همراه تصاوير يك‌سويه‌اي كه بعضي از شبكه‌ها در قالب فيلم مستند به خورد ما مي‌دهند قضاوت را براي خيلي‌ها دشوار ساخته. چندان كه خيلي‌ها فكر مي‌كنند نارضايتي از وضعيت موجود در دهه چهل و پنجاه صرفا حاصل يك جنون جمعي بوده و مردم ايران غرق در رفاه و شادماني بوده‌اند. تصويري كه فريدون گله از بچه‌هاي اعماق به دست مي‌دهد و روايت دست اول او از تيره‌بختان و بدنامان از ممتاز‌ترين اسنادي است كه مي‌تواند محل رجوع همه ما باشد تا در كنار تصاوير خوش آب و رنگي كه ديگران به ما تحويل مي‌دهند حداقل شكل ديگري از زندگي را نيز در آن روزگاران به تماشا بنشينيم.
سه- مرگ حق است اما به قيافه بعضي‌ها مرگ نمي‌آيد. يكي از آنها كه مرگ اصلا به قيافه‌اش نمي‌آمد رضا رستمي بود. پارسال همين موقع‌ها بود كه رفت و من كه دفترچه تلفنم پر است از آدم‌هايي كه حالا ديگر نيستند بعد از يك سال هنوز هم مرگ رضا را باور نكرده‌ام. جزو معدود خبرنگاران و روزنامه‌نگاراني است كه اگر اجبار زمانه او را به سمت خبرنگاري سوق نمي‌داد، مي‌توانست شاعر و نويسنده خوبي باشد.‌اي كاش الهه خسروي، همسر بزرگوار رضا همت كند و نوشته‌هاي رضا را اعم از شعر و داستان جمع‌آوري كند. رضا خودش آن قدر نجيب و محجوب و سر به‌زير و متواضع بود كه هيچگاه به انتشار نوشته‌هايش رضايت نداد. هروقت از نوشته‌هايش تعريف مي‌كردم با خجالت مي‌گفت: «جان من؟ راست مي‌گي؟ مسخرم نمي‌كني؟ جاي رضا خالي است.»
در روزنامه‌نگاري اين روزها. اين را به طعنه نمي‌گويم اما حقيقت اين است كه اگر مردم ديگر همانند گذشته‌ها به مطبوعات توجه نشان نمي‌دهند يكي از دلايلش خود ما روزنامه‌نگارها هستيم. ديگر كمتر روزنامه‌نگاري حوصله مي‌كند براي نوشتن يك گزارش وقت بگذارد و كتاب بخواند و با اهلش حرف بزند يا براي يك مصاحبه اطلاعات كافي به دست بياورد. در اينكه مردم روزگار ما حوصله روزگاران گذشته را ندارند شكي نيست اما ما روزنامه‌نگارها همان روزنامه‌نگاران قديم هستيم؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون