باران همه تو
من كه به درياش زدم تا چه كني با دل من
تخت تو و ورطه تو ساحل و توفان همه تو
اي همه دستان ز تو و مستي مستان ز تو هم
رمز نيستان همه تو، راز نيستان همه تو
همتي اي دوست كه اين دانه ز خود سر بكشد
اي همه خورشيد تو و خاك تو، باران همه تو
حسين منزوي