فردا داستان خوبي مينويسم
اسدالله امرايي
«شده بود انار. يك انار خشكيده كه پشت خرتوپرت گوشه يك انبار زيرشيرواني افتاده بود و اگر كسي برش ميداشت و تكانش ميداد، ميتوانست صداي بههمخوردن دانههاي خشكش را بشنود. بوي ماندگي را در بينياش احساس ميكرد. بويي ترش و شيرين كه بر هوا ميماسيد، آن را سنگين ميكرد و مانند لايهاي از عرق بر پوست او مينشست. دلش ميخواست از جايش برخيزد و بگريزد. اما فقط توانست يكي از انگشتهاي دست چپش را تكان بدهد و با همان حركت احساس كرد كه يكي از دانههاي انار پر از آب شد. دوباره سعي كرد و اينبار پنجه پاي راستش خنكاي ملافه را به درون كشيد. داشت سرشار ميشد. انگار فكري يا خاطرهاي خوش از ذهنش گذشته بود. بعد صدايي شنيد. صداي يك آهنگ بود. آهنگ آشنا و قديمي كه با خود حسي از امنيت و گرما را بهدنبال ميآورد. آهنگ را با گوشهايش ميشنيد، با زبانش ميچشيد، با بينياش ميبوييد و با دستانش لمس ميكرد.» «چهل سالگي» را نشر چشمه منتشر كرده. آثار خانم طباطبايي به زبانهاي ايتاليايي، آلماني، دانماركي، انگليسي، تركي، عربي، بلغاري و چيني نيز ترجمه شده است. سپيده ابرآويز مجموعه داستان «فردا داستان خوبي مينويسم» را در نشر ثالث منتشر كرده است. مجموعه شامل 12 داستان كوتاه است كه طيف متفاوتي از فضاهاي زنانه، رواني و اجتماعي را روايت ميكند. «هواپيماي دونفره از آسمان آبي و طوسي رنگ در محوطهاي نزديك به پشت فروشگاه ايران كتان فرود آمد. گلپيكر و مرد جوان از آن پياده شدند. مرد جوان كه جاي كلماتش در بخار سرد هوا ميماند، گفت: مطمئني ديگه؟ مشكلي نيست؟ حله؟ گلپيكر پايين دامن را قدري بالا گرفت. تن يخكرده هواپيما را لمس كرد و گفت: دست شما درد نكنه ياد گرفتم. مرد كمي مردد شد. گلپيكر را نگاه كرد. گلپيكر لبخندي زد. دريا پشت سر او تا بينهايت پيدا بود. » عنوان كتاب اسم يكي از داستانهاي مجموعه است. پاتريشيا وو كتابي دارد به نام فراداستان كه ترجمه متافيكشن است. در اين كتاب مفصل به ريشههاي فراداستان اشاره شده است و بحثهاي مبسوطي در اين زمينه آمده است. اين كتاب را نشر چشمه با ترجمه شهريار وقفيپور منتشر كرده است. «فراداستان گرايش يا عملكرد ذاتي تمام رمانها است. اين فرم داستاني صرفا به دليل شكوفايي كنوني آن ارزش مطالعه ندارد؛ بلكه در عين حال، بصيرتهايي را هم در مورد ماهيت بازنماينده داستان و تاريخ ادبي رمان به مثابه يك ژانر پيش مينهد. مطالعه فراداستان به معناي مطالعه همان چيزي است كه به رمان هويت خاصش را ميبخشد.»