آيين گفتوگو
سيدعلي ميرفتاح
وقتي فيلم و خبر كشته شدن علي عبدالله صالح در رسانهها منتشر شد و متعاقبش عكسهايي از وضعيت رقتبار رييسجمهور سابق يمن دست به دست شد، يكي از مجريهاي نامدار صدا و سيماي جمهوري اسلامي، روي آنتن تلويزيون، خطاب به مردم حرفي زد كه باعث شگفتيام شد... «شگفتي» حق مطلب را ادا نميكند؛ اولش كه از دوستانم شنيدم مجري تلويزيون چه حرفي زده، باور نكردم. گفتم لابد مبالغه ميكنند و از كاه، كوه ميسازند. به شبكههاي مجازي هم اعتماد ندارم. بارزترين ويژگي شبكههاي مجازي اين است كه «چيزكي» را «چيز» كنند و پيازداغش را زياد كنند. قديم كه شايعات دهنبه دهن منتشر ميشد، يك كلاغ را ضربدر چهل ميكردند و ميپراكندند اما حالا به يمن گوشيهاي موبايل هر كلاغ ضربدر چهارصد، گاهي چهارهزار ميشود و گوش عالم را كر ميكند. فلذا عقل حكم ميكند كه به شايعات مجازي چندان اعتماد نكنيم و جانب احتياط را از دست ندهيم. اما آيا به چشم و گوشمان هم نبايد اعتماد كنيم؟ آيا ديدهها و شنيدهها را هم بايد بگوييم «انشاءالله كه گربه است»؟ هر چه بود اصل خبر مربوط به مجري تلويزيون را پيدا كردم و ديدم. باورش سخت است اما متاسفانه حقيقت دارد. اين حقيقت مرا شگفتزده نكرد بلكه دود از سرم بلند كرد. وقتي ديدم كه مجري اصولگراي محاسندار انقلابي تلويزيون رو به دوربين و خطاب به بينندگان عزيز و گرامياش چه ميگويد، مخم سوت كشيد و ترسيدم. عين عبارت مجري را بازنويسي ميكنم: «به حال مردم يمن غبطه ميخوريم كه توانستند سياستمداران خيانتكار خود را بشناسند و مجازات كنند؛ اميدوارم اين فرصت براي مردم ما هم به طريق قانوني فراهم شود.»
حقيقتش را بخواهيد اين جمله ترسناك است. ترسناكتر اينكه بعضي دوستان و همفكران اين برادر بزرگوار هم از انتقام بدشان نميآيد، حتي ذوق هم ميكنند. اگرچه هنوز در بيان مصاديق خيانت دست، دست ميكنند و صريح حرف نميزنند. البته اگر اين روزها به توييتها و كانالهايشان سر بزنيد ميبينيد كه اشارات مستقيمي هم ميكنند. يكي، دو نفر كه رسما بعضي شعارهاي بودار خياباني را بُلد كرده بودند و نوشته بودند. حتي ذوقشان را نتوانسته بودند، بلكه به احتمال زياد نخواسته بودند پنهان كنند. رسما آتشبيار معركه شدهاند و در اتفاق پيش آمده با «ديگران» همسو شدهاند. غافل از اينكه، خداي نكرده، زبانم لال، چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من.
در اين روزها مواضع دكتر احمدينژاد هم قابل تامل است. به راحتي سفر ميروند، ميتينگ ميگذارند و علنا مواضع تند و تيز خود را تكرار ميكنند.
معمولا در اينجور مواقع كسي حرف روزنامهنگاران را جدي نميگيرد. اصلا كسي نميشنود كه حالا بخواهد جدي بگيرد يا شوخي. با اين همه لااقل براي ثبت در تاريخ حرفمان را ميزنيم و در روزنامههاي جامانده از تلگرام ثبت ميكنيم. مردم، ولينعمت حكمرانان هستند و وظيفه ديني و ملي و عقلي مسوولان است كه صداي مردم را بشنوند و جدي بگيرند. اين صداها حتي اگر با دسيسههاي خطرناك توام باشند، قابل تاملند. حتما انگيزه مهم است و بايد جدياش گرفت اما اينجا دقيقا همان جايي است كه نبايد خلط انگيزه و انگيخته كرد. كسي نميتواند منكر اين حقيقت شود كه مردم حرف دارند و نسبت به خيلي چيزها معترضند. اين اعتراضات البته تا آنجا كه ميبينيم و ميشنويم ماهيت اقتصادي دارند اما منحصر به اقتصاد نيستند و خبر از اوضاع فرهنگي و سياسي و اجتماعي ميدهند. شايد بهترين راهحل براي مديريت بحران پيش آمده، شنيدن حرف مردم باشد. خدا را شكر براي شنيدن حرف مردم ساز و كارهاي دموكراتيك كماكان در دسترسند و ميشود با كمترين هزينه آنها را به گوش مسوولان رساند. از آن طرف هم البته بايد باب گفتوگو باز باشد تا ديالوگ واقعي صورت پذيرد. اجازه بدهيد اين حرف بديهي را تكرار كنم و بگويم كه حكمراني بر مردمي كه صاحب موبايل هستند متفاوت از حكمراني به شيوههاي سنتي است. پنجاه ميليون موبايل و اتصال همگاني به شبكه جهاني ارتباطات چيزي نيست كه آن را ساده و دم دستي بگيريم و معناي اجتماعي آن را نبينيم. به صراحت عرض كنم كه حكمراني در دهه شصت، هزاران برابر سادهتر بود از حكمراني در دهه نود. وقتي كار در اين روزگار بر من روزنامهنگار سخت شده، هزار برابر بر متوليان امر سخت شده. اظهر من الشمس است كه بزرگان نياز به تيزهوشي بيشتر و فطانت عالمانه و حوصله مدرن دارند تا بتوانند با مردم خوب و صبور و قدرشناس ايران وارد گفتوگو شوند. چارهاي هم جز گفتوگو نيست.