بازي باخت- باخت اهالي قلم
غلامرضا طريقي
ماجراهاي جماعت شاعر و بهطور كلي جماعت اهل قلم با ناشران تمامي ندارد. به قول قائلش «هر دم از اين باغ بري ميرسد». هفته پيش داشتم چاپ جديد يكي از كتابهاي «حسين منزوي» را ورق ميزدم كه ديدم ناشر بعد از سيزده، چهارده چاپ كتاب را به دست ويراستار سپرده. بگذريم از اينكه پس از چند چاپ كتابي را ويرايش كردن خودش ماجراي عجيبي است. ويراستار بنده خدا هم كه گويا جواني است تازه كار كتابهاي ويرايش به دست گرفته و با قواعدي كه حتي در نثر هم صادق نيست براي شعرهاي «منزوي» پانوشت گذاشته كه اين غلط است و آن غلط. بامزه اين است كه اين پاورقيها در كتاب چاپ شده و بامزهتر اين است كه هيچ يك از نكاتي كه ايشان نوشته درست نيست. بنده براي تكتك آن موارد توضيحي هم نوشتم كه بگويم ماجرا چقدر اسفناك است. نميخواهم آنها را اينجا تكرار كنم. فقط ميخواهم بنويسم كه چقدر وضعيت مولفان بينوا از نظر حقوق مادي و معنوي عجيب و غريب است. كسي كه نميداند شعر را نميتوان ويرايش كرد، چه رسد به حاشيه نوشتن بر آن. آن هم توسط كسي كه نه تنها خودش شاعر نيست بلكه در ويرايش هم هنوز تازه كار است. اين هم هست كه ويراستار ميتواند متن را ويرايش كند نه اينكه از آن غلط بگيرد و به متن كتاب اضافهاش كند. اينكه چرا ناشر پس از اين همه سال فعاليت اينها را نميداند يا ميداند و بياعتنايي ميكند، برميگردد به ضعف قوانيني كه به مولف بينوا اجازه نميدهد از حق و حقوقش دفاع كند. در معامله بين اهالي قلم و ناشران بازنده هميشگي اهالي قلم هستند. حتي ويراستاران حسابي هم، چون ناشر براي اينكه دستمزد درست و درماني ندهد آنها را هم از دايره مبادلات خود حذف ميكند. چند ناشر را ميشناسيد كه ويراستاران حرفهاي را به كار گرفته باشند؟وقتي ميگويم بازنده هميشگي اين معادله اهالي قلم هستند به اين معنا نيست كه دلخورم از اين اتفاق و دارم غر ميزنم. ما هميشه بازندهايم چون مثلا در قراردادمان آمده است كه هزار نسخه از كتاب منتشر ميشود اما هيچ راهي براي اطمينان از اينكه واقعا هزار نسخه منتشر ميشود نداريم. چاپخانهدار معامله پرسود چندين سالهاش با ناشر را به خاطر صنار سه شاهي حقوق مولفان به هم نميزند. وقتي در قرارداد مينويسم شش ماه پس از اتمام كتاب اگر ناشر تجديد چاپش نكند مولف ميتواند كتاب را به نشري ديگر بسپارد بازهم از پيش بازندهايم، چون راهي براي اثبات اينكه كتاب تمام شده يا اگر هم تمام شده كي تمام شده نداريم. ناشر ميتواند 10 نسخه از كتاب را در دفترش نگه دارد و بگويد كه هنوز كتاب تمام نشده است. مي بينيد كه اين قصه را هرقدر ادامه دهيم پر آب چشم تر ميشود. كسي به فكر مولفها نيست.