روز بلاتكليفي
حسن لطفي
جمعه اگر براي شهيار قنبري و زندهياد فرهادِ مهرداد روزغمگيني است براي من و برخي از كساني كه سي و ششمين جشنواره فيلم فجر را در پرديس سينمايي ملت آغاز ميكنند، روز بلاتكليفي است. دليلش هم فقط خو گرفتن ما با برج ميلاد نيست. از نگهبان و مسوولان پاركينگ گرفته تا مسيرهاي پيچ در پيچ پرديس هم در آن دخيلند. برخي از كساني كه توي بخش روابط عمومي جشنواره نشستهاند هنوز سوار كار نشدهاند. البته روي پرده و داخل فيلمها نيز همين طور است. كاميون ساخته فيلمنامهنويسي است كه با نگارش فيلمنامههاي ماهي، قطعه ناتمام، ديشب باباتو ديدم آيدا، فراري و... نشان داده خلاقيت و شناخت سينما را با هم دارد اما كاميون فيلم بلاتكليفي است. منظورم فقط پايان فيلم نيست كه بين يك پايان باز با يك داستان بيپايان سرگردان است. كامبوزيا پرتوي در مقام كارگردان هم در فضاسازي مردد به نظر ميرسد. شروع فيلم از نظر داستان و روايت شروعي پويا و جذاب دارد اما كارگردان ميان آشفتگي، فرار و يك موقعيت عادي ترديد دارد. تنها شخصي كه در اين فيلم بلاتكليف نيست سعيد آقاخاني است كه بازي ِ يكدستي دارد. در جاده قديمِ منيژه حكمت هم اوضاع بهتر از اين نيست. فيلم كه ميتوانست يك درامِ روانشناختي يا اجتماعي يا سياسي يا فمينيستي خوبي باشد (به خاطر سوژه بكر و جسارت فيلمسازش)، به دليل اينكه همه اينها هست و هيچ كدامش نيست، فيلمِ بلاتكليفي شده است. البته سوژه كاميون هم بد نيست. شايد اگر نويسنده، كارگردان و تهيهكننده اين دو فيلم يك نفر نبود فيلمهاي بهتري ميديديم. فيلشاه ساخته هادي محمديان، تنها كارتون جشنواره هم شرايط بهتري ندارد. معلوم نيست فيلم براي چه رنجِ سنياي ساخته شده است. شوخيهاي كلامي فيلم در حد كودكان و نوجوانان نيست. اما داستان فيلم و نحوه اجرايش براي اين طيف سني مناسبتر است. بايد خودتان فيلم را ببينيد تا متوجه منظورم بشويد. همان طور كه بهتر است به خاطر اين نوشته از خير تماشاي كاميون و جاده قديم نگذريد. شايد شما از تماشاي اين سه فيلم لذت برديد.