به بهانه درگذشت ياشار كمال نويسنده مطرح ترك
او برادر بزرگ شرق بود
اردشير رستمي
ياشار كمال نويسنده محبوب خيلي از ماها بود. او فقط براي ما محبوبيت نداشت؛ دنيا با آثار او احساس نزديكي ميكرد. وقتي كه خبر درگذشت او را شنيدم به دوستانم زنگ زدم و مرگ برادر بزرگمان را تسليت گفتم؛ بلي او برادر بزرگتر همه ما بود. دوران جواني و نوجوانيمان را با آثار او زندگي كرديم. بزرگ شديم و از آثارش لذت برديم.
ما با «اينجه ممد» زندگي كرديم؛ ممد نوجوان، شخصيت اصلي داستان، در روايت به شخصيتي پخته و جاافتاده بدل شد؛ شخصيتي كه عليه ظلم اربابها بر رعيتها طغيان ميكند و تاواني سنگين هم ميپردازد. ما با اينجه ممد همراه شديم. آثار ياشار كمال با جواني و نوجواني ما گره خورده است. «اربابهاي آقچاساز» و داستان درويشبيك هنوز در ذهنمان مانده است؛ مردي تحصيلكرده با خصلتهاي خوب و بد بسيار كه برادرش در نزاعي كشته ميشود و او درصدد انتقام برميآيد.
هرچند اورهان پاموك را نويسنده بزرگ جهاني ميدانم اما به نظرم ياشار كمال برادر بزرگتر او هم بود و صداي سرزمينش را زودتر از او به گوش جهانيان رساند. ياشار كمال با آنكه كرد بود اما اين نگاه را در آثارش نداشت. نويسنده محبوب ما از اهالي آناتولي بود؛ سرزميني كه دوستش داشت و در بسياري از آثارش اين منطقه را توصيف ميكرد. خيليها در شرق، جواني و نوجوانيشان را با آثار او گذراندند. او صداي بزرگ شرق بود. ياشار كمال كانديداي نوبل هم شد؛ بايد نوبل را به او ميدادند. اين اتفاق نيفتاد و ديگر هم نخواهد افتاد و همانگونه كه اين جايزه را به انسانهاي بزرگ ديگري هم ندادند به او هم داده نشد اما اين موضوع هيچ چيز از ارزشهاي او كم نميكند، اسكار را هم به خيليها ندادند مانند هيچكاك، چاپلين و كوروساوا. آنها فقط به خاطر يك عمر فعاليتشان اسكار گرفتند. بايد گفت اين انسانها هستند كه به جوايز اعتبار ميدهند نه جوايز به انسانها. كمال در زندگياش دوران سختي را پشت سر گذاشت. خيلي اذيت شد. مدام از دولت تركيه انتقاد ميكرد و محاكمه ميشد اما با اين وجود هرگز كشورش را رها نكرد. دوران سختي را پشت سر گذاشت. مدام محاكمه ميشد ولي با اين حال در تركيه ماند و آثارش را خلق كرد؛ آثاري كه به دنيا صادر شدند و خيليها صداي او را شنيدند.
ايرانيها ياشار كمال را خيلي دوست داشتند. شايد به خاطر اين بود كه با آثارش احساس نزديكي ميكنند؛ آثارش با آنكه مولفههاي بومي داشت، هيچ كس در دنيا با آن احساس غريبي نكرد. بايد به دوستانم زنگ بزنم و درگذشت برادر بزرگمان را تسليت بگويم.