هبوط در دنياي ترسناك
محمد زينالي اُناري
دكتر شريعتي ميگويد: «غربت وطنم بود و آفتاب پدرم» تا غربت انسان معاصر خود بيان كند و بازتابي از آنچه وضع روزمره انسان معاصر است را به تصوير بكشد. اما آيا ما همان يكبار را پرتاب شديم؟ اين پرتابشدن به عالم درعصر حاضر چيست و چطور خود را نمايان ميكند؟
واقعيت اين است آنچه در زمان شريعتي انسانها را فرا گرفته بود، شهرهايي عجيب و تازهساز بود كه خود را در آن پيدا ميكردند. اين تجربه گذشتگان ما درباره شهرهايي كه در آن يك نوع حس غريبه بودن را تجربه ميكردند، دقيقا همان حسي است كه حالا ما و در اين روزگار ديجيتالي در شهرهاي ديجيتال دوباره تكرار ميكنيم. هبوط يا پرتاب شدن به عالمي كه براي ما تازگي دارد و مانند كوير نامفهوم و گستردهاي است كه به اندازه ابزارها و فضاهايي كه ما در اختيار داريم، تنوع دارد. اما آنچه عموميت پيدا ميكند و براي همه اشتراك دارد، فضاهايي است كه همه مردم آن را يك بار تجربه ميكنند و در واقع عاميت بيشتري دارد و مورد استفاده همگانيتر قرار ميگيرد.
مانند «وب» كه آغازگر اين تجربه بود. اما موبايلها ما را وارد شهرهاي متني كردند و حالا «تلگرام»، «فيسبوك»، «توييتر» و... اين احساس تازگي، غريبگي، گستردهشدن و گمگشتگي را براي حدود چهل ميليون پروفايل ميسازد. زماني كه ما ايرانيها 50 سال پيش به زندگي پر از آدمهاي غريبه شهري پرتاب شديم، اقلا خودمان بوديم. اما در شهر جديد ديجيتالي يا متني امروز، وقتي پرتاب ميشويم، از ما يك يا چند پروفايل توليد ميشود كه اغلب شكل گُل و ساختمان است تا پيكر واقعي خودمان. اينبار، ما در زمان هبوط ضمن اينكه از غريبهها ميترسيم، خودمان هم براي خودمان با «پروفايلتني» نقش غريبهاي بازي ميكنيم . دنياي متني جديد، بسا ترسناكتر از شهرهاي 50 سال پيش است.