زمانه ما رهيمعيري نميخواهد
محمدعلي بهمني
زمانه عنصر مهمي در ساخت يك هنرمند است. شاعر، ترانهسرا، نويسنده، سينماگر و... هنر بايد در جوهره و وجودش باشد. اما در كنار اين جوهره، زمانه و محيط زيست هنرمند هم در خلق آثار او دخالت دارد. اين زمانه است كه هنرمندش را ميسازد و به نسبت آنچه كه به هنرمند ميدهد، او را ماندگار ميكند يا خالق آثاري كه تنها در همان مقطع زماني مخاطب دارند و بعدتر از يادها و خاطرهها بيرون ميآيند. درست مانند آنچه در تاريخ ترانه در ايران رخ داده است. امروز سالروز شاعري به نام رهي معيري است. شاعري كه با ترانههاي ماندگارش، همچنان در ياد و خاطره ايرانيها باقي مانده. كافي است «رسواي زمانه» يا «شد خزان» و آثار ديگر اين ترانهسرا را بشنويم تا ببينيم كه چقدر واژهها و كلماتش براي ما آشناست و نسل به نسل باقي مانده. چنين ماندگاري و تاثيري، به جوهره معيري برميگردد. او شاعري درخشان و واقعي بود. در شعر و غزل استاد بود و بعدتر، وقتي ترانههايش با موسيقي اساتيد بزرگ تاريخ موسيقي ايران گره خورد، شاهكارهايي بيبديل خلق كرد. جوهره رهي معيري در كنار موسيقي كه استادان بزرگ زمانهاش ميساختند، اين همنشيني زيبا را خلق كرد. براي همين است كه وقتي ميپرسيم كه چرا ديگر امثال رهي معيري در دنياي شعر و ترانه ما نيستند و در زمانه ما چنين خلقتي از واژهها نداريم بايد به اين نكته هم توجه كنيم كه زمانه معيري، زمانه پرورش جوهره و استعداد او بود. اما امروز چنين فرصتهايي براي هنرمندان وجود ندارد. مردم به دنبال موسيقيهاي ريتميك هستند. فضاي زندگي آنقدر سخت و خشك شده كه از كودك و نوجوان تا ميانسالهاي اين جامعه وقتي به دنبال موسيقي عام هستند، سراغ موسيقي ريتميك ميروند. موسيقي كه براي دقايقي ذهن آنها را از سختيها و فشارهاي بيروني دور كند. چنين زمانهاي به ترانه و شعر سخت ميگيرد. واژه و كلام در فشار اين موسيقي له شده است و نياز جامعه ديگر ترانه و كنار همنشيني واژهها را تاب نميآورد. گاهي از اينكه واژهها را در متن يك آهنگ نميشنوم خوشحال ميشوم چون آنچه كه در ترانههاي امروزي و از واژهها با موسيقي ساخته ميشود، هجوي شرمانگيز است و بهتر كه كلمهاي نشنوم. همين است كه نميشود گفت چرا ديگر رهي معيري در دنياي شعر و ترانه نميآيد، چون زمانه نميخواهد و خواست زمانه است كه امثال اين هنرمندان بزرگ را ميسازد.