علي(ع)، ميزان وفا
سعيد شريعتي
جامعه ما درگير دهها مشكل درهمپيچيده است. اميد و نشاط و رونق و رشد و رستگاري جامعه اماج تيرهايي است كه از ناحيه درهمتنيدگي اين معضلات هر آن پرتاب ميشود. هنوز از بحراني برنخاسته پيكاني ديگر بر تن جامعه مينشيند. تير و كمان معضلات جامعه با يك بازوي قدرتمند كشيده ميشود. «بياعتمادي»
«اعتماد» ركن ركين و دوام و قوام يك جامعه است. اساسا آن «مايي» كه جامعه را ميسازد بر بنيان «اعتماد» شكل ميگيرد.
جامعه امروز ما از «بياعتمادي» رنج ميبرد. در همه سطوح «ما» از «بياعتمادي» احاطه شدهايم. «اعتماد به نفس» آحاد شهروندان بهشدت كاهش يافته است. «اعتماد به ديگري» در وضع بغرنجي است. «اعتماد مردم به حكومت» بهشدت آسيبپذير شده است.» و از آن عجيبتر برخي از اجزاي حكومت نيز به يكديگر بياعتمادند.
در ايامي كه به نام نامي علي عليهالسلام است و هر مجلس و محفلي در اين شبها از «عدالت» علوي گفته ميشود و آن را قوام حكومتها ميخوانند، شايد اشاره به مفهوم بلند ديگري از يادگاران كلام آن حضرت در قوام جامعه بد نباشد.
اميرمومنان وفاداري را شرط قوام جامعه ميداند و به راستي كه «اعتماد» جز از وفاي به عهد و رواج وفاداري حاصل نميشود.
«أيُّها النّاسُ إِنّ الْوفاء توْأمُ الصِّدْقِ و لا أعْلمُ جُنّةً أوْقي مِنْهُ و ما يغْدِرُ منْ علِم كيْف الْمرْجِعُ و لقدْ أصْبحْنا فِي زمانٍ قدِ اتّخذ أكْثرُ أهْلِهِ الْغدْر كيْساً و نسبهُمْ أهْلُ الْجهْلِ فِيهِ إِلي حُسْنِ الْحِيلةِ ما لهُمْ قاتلهُمُالله قدْ يري الْحُوّلُ الْقُلّبُ وجْه الْحِيلةِ و دُونها مانِعٌ مِنْ أمْرِالله و نهْيِهِ فيدعُها رأْي عيْنٍ بعْد الْقُدْر\ِ عليْها و ينْتهِزُ فُرْصتها منْ لا حرِيجة لهُ
فِي الدِّينِ
مردم! همانا وفا همزاد راستي است و هيچ سپري چون وفا بازدارنده گزند نيست. و بي وفايي نكند، آنكه مي داند او را چگونه بازگشتگاهي است.
ما در روزگاري به سر مي بريم كه بيشتر مردم آن بيوفايي را زيركي دانند و نادانان آن مردم را گربز و چارهانديش خوانند. خداشان كيفر دهد! چرا چنين مي پندارند؟ گاه بود كه مرد آزموده و دانا از چاره كار آگاه است، اما فرمان خدا وي را مانع راه است. پس دانسته و توانا بر كار، چاره را واگذارد تا آنكه پرواي دين ندارد، فرصت شمارد و سود آن را بردارد.» (خطبه ۴۱، نهجالبلاغه، ترجمه سيد جعفر
شهيدي)
بايد تلاش كرد كه صدق و وفاداري را در جامعه پاسداشت. انسانهاي موفق جامعه بايد وفادارترين و صادقترينها باشند. سازوكارهاي اجتماعي و ملاكهاي رشد و ارتقا در جامعه بايد بر فضيلت راستگويي و وفاي به عهد استوار شود.
كساني كه ناراستي پيشه ميكنند و بر عهد و پيمانشان باقي نميمانند و در امانتهايي كه جامعه به آنان سپرده است خيانت و ناوفاداري روا ميدارند، نبايد رشد يابند.
امان از آن جامعهاي كه ناراستي و بيوفايي و كژرايي مصداق موفقيت و الگوي پيشرفت برشمرده شود؛ آن جامعه بسيار زود از هم خواهد پاشيد.