گريه را به مستي بهانه كردم
جواد طوسي
نمايش «پرواز به تاريكي» نوشته و كار افشين هاشمي كه تا جمعه هفته قبل در سالن چهارسوي تئاتر شهر روي صحنه بود، آميزهاي از نقاط قوت و ضعف را در خود داشت. در برداشت آزاد هاشمي از نمايشنامه «عقابي با دو سر» (نوشته ژان كوكتو) با يك روايت عاشقانه ايراني كه با سياست درهم آميخته شده و به تراژدي منتهي ميشود، روبهرو هستيم. اين حس و دغدغهمندي اينجايي و اصرار بر خنثي نبودن در يك شرايط پُرتنش تاريخي- اجتماعي، يكي از نقاط مثبت نمايش مورد نظر است. دوران يأس و فترت بعد از كودتاي 28 مرداد كه مقطع زماني نمايش در فاصله فروردين 1337 تا آبان 1338 را دربرميگيرد، بيشباهت به فضاي عبوس و دلمرده و بيآرمان كنوني نيست. از اين جهت، ميتوان ردپاي نگاهي تاويلپذير را در كليت كار شاهد بود. اما اين ديزالو تاريخي با همه وجوه عاطفي و تعهد اجتماعياش، بوي تكرار و كهنگي ميدهد. به عنوان يك نمونه شاخص و قابل استناد به نوع نگاه حسن فتحي در مجموعه تلويزيوني «مدار صفر درجه» و سريال شبكه خانگي «شهرزاد» اشاره ميكنم كه اين دومي حاصل همكاري مشترك او و نغمه ثميني در نگارش فيلمنامه است. باز عاشق شوريده و شوربخت و روشنفكر تنها و تك افتاده كه قرباني ايمان و پايمردياش ميشود و... باز زني كه در نجواهاي نوبهنوي خود گويي براي اين خاك سوگنامه ميخواند.
البته افشين هاشمي با تمهيداتي چون مرثيهسرايي آن دو زني كه صورتشان را با بُرقع پوشاندهاند و جلوي در ورودي سالن ميزبان تماشاگران هستند و همچنين استفاده سنجيده از تصنيفهاي آن دوره كه با حال و هواي قصه و لحن تراژيك آن همخواني دارند و مكث هرازگاه بر پردههاي مواج در مسير باد و... ديالوگنويسي فكرشده و همخوان با جامعهشناسي دوران معاصر و ضايعات و تلفاتش در اين دور و تسلسل تاريخي، از اين قالب كليشهشده تا حدودي فاصله ميگيرد و نگاه مستقل خودش را متوجه يك دوران شكننده و درهمتنيده با قدرت و تقابل خير و شر و رستگاري و انحطاط ميكند. دستاورد و خروجي اين نگرش پركُنتراست، آسيبشناسي انساني و تفاوت ميان پايبندي يا سقوط اخلاقي است. از اين جنبهها، «پرواز به تاريكي» ميتواند پيشنهادي باشد براي تئاتر بومي ما كه از انفعال و حضوري باري به هر جهت و هويتباخته دور شود و نسبتي درست و روشنبينانه با جامعه پرالتهاب اين روزگار پيدا كند.