• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 1125 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۲۷ خرداد

چه روز سختي بود كه گذشت

مقصود فراستخواه

چه روز سختي بود كه گذشت. اين روزها همه دشوار؛ ديدن مردي بر تخت بيمارستان؛ افزون بر اين تلخكامي‌ها. دردْ اين‌بار بيرحمانه‌تر از هميشه با قامت بلند يك جامعه‌شناس منتقد و يك روشنفكر اجتماعي دست به گريبان شده بود. دكتر محمدامين قانعي‌راد، نفس‌نفس مي‌كرد؛ به سختي. همچنان مي‌جنگيد تا بماند و باز براي ما بنويسد و سخن بگويد اما نه براي اينكه به انشاهاي مطبوعاتي يا علمي (و رويم نمي‌شود بگويم به نشخوارها) بيفزايد بلكه شايد مرهمي براي زخم‌هاي‌مان بنهد. وقت عيادت تمام شد با دكتر خانيكي و همسرشان بيمارستان را ترك گفتيم به اميد ديداري در زمان بعدي عيادت؛ صبح جمعه ساعت 9. آن صداي كشيده سنگين هه... هه... هه... همچنان با من بود. اما نمي‌دانستم كه وداع آخر نيز خواهد شد.

بيست و چند سال پيش با هم آشنا شديم؛ اولين‌بار در حلقه كوچكي در كتابخانه موسسه پژوهش آموزش عالي براي تجديد ساختار وزارت علوم. دست به يكي شده بوديم براي تصميم‌سازي و تدوين لايحه‌اي قانوني در جهت تمركززدايي آموزش عالي و استقلال دانشگاه‌ها و آزادي آكادميك و حق و حقوق دانشمندان و نهادهاي علمي تا بلكه عقول منفصل اين جامعه باشند و به عقلانيت اجتماعي ياري موثر برسانند. آن روز‌ها در ساختمان وزارتي كساني مثل دكتر معين و دكتر خانيكي و دكتر توفيقي از مطالعات مستقل علمي، از فكر مديريت تغيير استقبال مي‌كردند، در اين ميان خانيكي اصلي‌ترين «كنشگر مرزي» با پيشينه‌اي از مبارزه؛ پايي در دانشگاه و پايي در ساختمان وزارت. باري از آن حلقه كوچك بي‌نام ونشاني كه بركنار از بروكراسي پژوهش و گفت‌وگو مي‌كرديم، دكتر جاوداني بود كه اكنون در فرصت مطالعاتي هست و درگير كار تحقيق و ديگراني مثل دكتر طلوعي و... اما خاطره دو تن از آن حلقه؛ بسيار سنگين؛ يكي دكتر مصطفي ايماني و دومي دكتر محمدامين قانعي‌راد. ايماني سال‌هاست با بيماري خويش نرد دوستي مي‌بازد، با درد ورنج آشناست و به حضورش كه مي‌روي همچنان خنده‌اي بر لب بي‌هيچ شكايت. و قانعي‌راد كه ديروز خانواده محترمش با اصرار و ناگزير به بيمارستان آورده بودند. هردوي اين مردان آزاده را همسران وفادارشان با يك دنيا فضيلتِ آرام تيمارداري مي‌كنند؛ زهي فضيلت باشكوه كه به زبان نمي‌آيد و جرعه‌جرعه زيست مي‌شود وتجربه مي‌شود و روح وروان و دل وجان مي‌شود ودر اعماق جاري مي‌شود. با اين سيستم‌هاي اجتماعي ناكارآمد و نهادهاي توسعه نيافته و ساختارهاي قدرت وثروتِ سخت جان و متصلب و متحجر، نهاد خانواده آخرين مامن انسان‌هاي بي‌پناه در ايران است.

قانعي‌راد مرد ميدان حوزه عمومي علم و جامعه بود. عزت نفس، از او دانشمندي مغرور (به معناي بلند كلمه) به بار آورْد. هركس به اين عالم آمده است تا بلكه كاري متفاوت بكند و قانعي‌راد آمده بود تا نقد كند و به ستم و سياهي و نابكاري اخم كند و نهيب بزند. محترم بود و حرمت مي‌داشت ولي اهل تعارف و مجامله نبود، بي‌پروا سخن مي‌گفت. يك عمر پربار در سنت انتقادي ايستاد و تكان نخورد، مصمم واستوار با قامتي بلند. خوش‌سخن با طنزهاي گزنده، تلخ از جنس دارو. ما به قانعي‌راد نياز داريم. اين نژاد اصيل بايد براي ايران بماند و همچنان نفس بكشد و بجنگد؛ نه با بدكاران و نابكاران كه با بدكاري و نابكاري آنان.

قانعي راد را مي‌توان از نحله جامعه‌شناسي درمانگر و سياست‌ورز به حساب آورد و از اصحاب علم رهايي در مقايسه با علم ابزاري. پا به پاي رويدادهاي ايران و نگونبختي‌هاي يك ملت، مي‌دويد و يكان به يكان در حد توان به سر وقت مساله‌هاي عنيف و دشوار اين سرزمين مي‌رفت و موضع مي‌گرفت و حرف مي‌زد تا بدانند كه دانشمندان تنها براي تئوري‌پردازي ساخته نشده‌اند. اين سرزمين، فرزندان دانشي خود را با خون جگر تربيت مي‌كند و انتظار منشي‌گري دولتي يا تجمل‌گرايي تخصصي يا حتي برج عاج نشيني آكادميك از آنها ندارد. علم اگر هست (ودر ايران تا بدين حد دست وپا شكسته) براي اينكه نوري براي زندگي بتاباند و در روشني‌اش راهي براي تقليل نگونبختي‌ها و مرارت‌هاي‌مان پيدا بشود.

فردايي كه مي‌خواستيم دوباره به عيادت برويم مي‌آيد اما ديگر قانعي‌راد نيست تا از او خواهش كنيم چشمانش را بگشايد و با فرزندانش، با همسر وفادارش، با ما و با خوانندگان روزنامه‌ها و كاربران شبكه‌ها حرف بزند و سخن از درد و درمان بگويد. آه‌ اي سرزمين پرمحنت، آه ‌اي چشمان دوخته شده به ادامه دشوار ايران در ميانه بيم و اميد، آه‌اي درد، ‌اي رنج، ‌اي روزگار مغموم، آه اي صبح... .

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون