آدمهايي كه وقتي نيستند، بيشتر هستند
سارا شريعتي
حضور وزين و ورود باشكوهي داشت هميشه. راستقامت و سربلند و مقتدر. چهره يك «رييس» كه احترام برميانگيخت، بياختيار. «رييس انجمن جامعهشناسي» و يكي از مسوولان «سياستگذاري علمي كشور»، اما برخلاف ظاهر، مرد هيچ نهاد و «استبليشمنتي» نبود، نه بروكراسي دولتي، نه نظام دانشگاهي، نه حتي اجتماع روشنفكري. «خودارجاعي» را در جامعهشناسي آكادميك، «نوكرمآبي» را در جامعهشناسي سياستگذار و «دگماتيسم» را در جامعهشناسي انتقادي، مورد نقد قرار ميداد و زيست خستگيناپذير و نامطمئن «در مرز» را توصيه و بدان عمل ميكرد: «به نظرم طرح مساله و گفتن از دغدغهها اهميت بيشتري از رعايت قالبهاي روششناختي دارد. ما لازم است در مرز بين ژورناليسم (بهمعناي درست كلمه) و كار علمي كار كنيم تا پيوند خود را با مردم و نسبت خود را با دانش فراموش نكنيم». پيوند با مردم و نسبت با دانش، دستور اين زندگي بود. فشرده و مختصر.
مرگ، اجماع برميانگيزد. با اين توهم كه آن «مرحوم» ديگر رفته است. اما «آدمهايي هستند كه وقتي نيستند، بيشتر هستند»...؛ قانعيراد به جمع اين آدمها پيوست. مجلس «ختم» وي در ۲۹ خرداد، با سالگرد «ختم» شريعتي همزمان شد. اين «ختم»ها اما فتح بابي ديگر است.