به بهانه 4 مهرماه سالروز تولد استقلال و شهرآورد امروز
هواي تازه
محسن آزموده
اسم چه اهميتي دارد، پرسپوليس يا پيروزي، تاج يا استقلال، مهم رسم است. در جامعه كوتاهمدت ايران كه عمر نهادها و موسسات به زحمت به ده-پانزده سال ميرسد، فرقي هم نميكند كه اين نهاد، يك جمع خانوادگي باشد يا يك انجمن خيريه يا يك شركت تجاري يا... هفتاد و سه ساله شدن يك تيم فوتبال، اتفاق كماهميتي نيست و بايد خدا را صدهزار مرتبه شكر كرد! مهمتر از اين عمر دراز اما حفظ كيفيت است. متاسفانه در جامعه ما كم نيستند توليدكنندگان و خدمتارايهكنندگاني كه در بدو امر با نيرو و توان قابل ملاحظهاي وارد ميدان ميشوند و محصولاتي با ارزشمند ارايه ميكنند، اما به مرور زمان و به ويژه جمع كردن مشتري، كيفيت توليدات يا خدماتشان افت ميكند و مشتريهايشان را نااميد و مايوس ميكنند. حالا هر يك از دو معيار بالا را در نظر بگيريم، بايد به آبيپوشان استقلال تبريك گفت و از آنها بابت اولا حفظ و دوام خودشان و ثانيا نگه داشتن نسبي كيفيت با وجود فراز و نشيبهاي فراوان تشكر كرد.
واقعيت آن است كه نگارنده اهل ورزش نيست و در اين زمينه تخصصي ندارد، اما حقيقت آن است كه علاقه به فوتبال براي مردم جهان ربط چنداني به ورزش ندارد. حالا اين را اضافه كنيد به اين حقيقت ديگر كه استقلال و پرسپوليس، با دو رنگ نمادين آبي و قرمز، نزد جماعت ايراني، فقط اموري ورزشي يا حتي فوتبالي نيستند، بلكه يكي از مظاهر ماندگار فرهنگ زندگي روزمره ايرانيان تلقي ميشوند. يعني لازم نيست فوتباليست باشي يا حتي فوتبالدوست، تا طرفدار قرمز يا آبي باشي و براي اين هواداري، گريبان چاك كني و ساعتها با ديگري «كلكل». باور نميكنيد، همين امروز عصر موقع شهرآورد پايتخت يا همان «دربي» پرسپوليس و استقلال، ايثار كنيد و از پاي تلويزيون دل بكنيد و به كوچه و خيابان برويد. شك نكنيد كه از خلوتي شهر شگفتزده خواهيد شد. آيا واقعا هشت ميليون تهراني و بلكه هشتاد ميليون ايراني همه فوتباليستند؟!
اصل قضيه به اين برميگردد كه بازي دربي دو تيم استقلال و پرسپوليس، براي مردم اهميتي بارها بيشتر از يك بازي معمولي دارد. مردم دلبسته پرسپوليس و استقلال ميشوند، اميدها و آرزوهايشان را با آبي و قرمز رنگآميزي ميكنند و با شوق و هيجان برد و باخت آنها را دنبال ميكنند. وقتي تيمشان ببرد، رقص و پايكوبي ميكنند و براي طرف بازنده «كري» ميخوانند.
اما خدا نكند كه تيم مطبوع و متبوعشان ببازد، زانوي غم بغل ميكنند، افسرده ميشوند و به كنجي ميخزند. تيمهايي مثل استقلال و پرسپوليس، بدون اينكه قصد و تعمدي باشد، سرمايه اجتماعي قابل ملاحظهاي را پديد ميآورند؛ ظرفيتي شگفتانگيز كه ميتواند در اين روزهاي بيپولي و فسردگي اجتماعي، شور و هيجان جمعي پديد آورد و هوايي تازه در ريههاي گرفته جامعه بدمد. به شرط آنكه بتوانيم با ايجاد فضاي مناسب و امكانات درخور، بستري براي بروز احساسات و عواطف جمعي در اختيار مردم بگذاريم و به آنها اجازه دهيم بدون دردسر هيجانات خود را تخليه كنند.