تراژدي تاريخ
جواد طوسي
طي سالهاي دور و نزديك، نام دكتر علي رفيعي همواره عامل مجابكننده براي جدي گرفتن يك اجراي نمايشي بوده است. او چه در خانه اصلي خود تئاتر و چه در حضور محدودش در سينما، نشان داده كه چقدر براي كاري كه در گستره فرهنگ اين سرزمين ميكند و همچنين مخاطب مورد نظرش ارزش قائل است. اين انضباط و شور و شيدايي وصفنشدني كه گويي سن و سال نميشناسد و اين قدرت انتخاب و خلاقيت و نوآوري و نگاه زمانهشناسانه عميق و در عين حال جسورانه كه نشان از نوعي مسووليت اجتماعي روشنبينانه دارد، هويت عيني و تشخصيافته هنرمند گزيدهكاريست كه باج نميدهد و تجربه در فرم را همخوان با جامعه ملتهب پيرامونش جلو ميبرد. نمايش «خانه برنارد آلبا» كه مدتي است در تالار وحدت روي صحنه رفته، يكي از سهگانه معروف روستايي فدريكو گارسيا لوركا شاعر و نمايشنامهنويس و... معروف اسپانيايي (در كنار عروسي خون و يرما)ست. دكتر رفيعي قبلا «عروسي خون» را در سال 1377 و «يرما» را در سال 1392 روي صحنه برد. در آثار نمايشي و دو فيلم سينمايي او (ماهيها عاشق ميشوند و آقايوسف) با چند مضمون مشترك از جمله عشق و مرگ، قدرت، خشونت، مواجهه و درگير شدن با تاريخ سروكار داريم. با دقيق شدن در اين مجموعه آثار به اين نكته پي ميبريم كه دكتر رفيعي همواره از مضمونگرايي صرف كه به بيانيه صادر كردن و بازي افراطي با كلام تبديل شود، پرهيز ميكند. اگر مضمون را در نقطه ديد ذهني او نوعي دغدغه مشترك و مداوم بدانيم، به قول خودش كلام بايد ما به ازاي تصويرياش را روي صحنه پيدا كند. به همين جهت و با توجه به بخشي از تحصيلات دانشگاهي علي رفيعي در حوزه جامعهشناسي، با يك شيوه عملي و اجرايي متفاوت در كليت آثار او روبهرو هستيم. در هيچ يك از آثار دكتر رفيعي، نگاه خنثي و انتزاعي و بريده از جامعه و طبقهبنديهاي مرسوم آن نميبينيد. او آن قدر به كارش اشراف و تسلط دارد كه ميتواند از شخصيترين مفاهيم، به يك نگرش معترضانه و حقطلبانه اجتماعي برسد. از اين منظر، فقدان يا اسارت عشق در كانون يك خانواده سنتي كه قيود و رفتار مستبدانه از سوي ما در اين جمع يعني برنارد آلبا (بعد از مرگ پدر خانواده) معنا و تفسير و ديكته ميشود، ميتواند زمينهساز خشونت، حسدورزي و تراژدي شود. دكتر رفيعي اين هوشمندي و زمانهشناسي را دارد كه با انتخاب چنين متني، سرزمين فاقد عشق كه همه در و پنجرهها را به روي خود بسته مورد آسيبشناسي قرار دهد و در كانون تراژدي، آرزومند بازگشت عشق به چنين جامعهاي باشد. در كنار نقطه پررنگ عشق در نمايشهاي «عروسي خون»، «رومئو و ژوليت»، «در مصر برف نميبارد» و «خانه برنارد آلبا»، متقابلا نمايش و جولاندهي قدرت را در نمايشهاي «شازده احتجاب»، «شكار روباه» و «خاطرات جامهدار از زندگي و مرگ ميرزاتقيخان اميركبير» و وجه ديگري از نمايش «خانه برنارد آلبا» ميبينيم. با در نظر گرفتن ديگر مولفههاي كاري دكتر علي رفيعي همچون تسلط تصوير بر ساير عوامل كه شكلي از «تئاتر تصويري» را با امضاي او پايهريزي كرده و نيز اهميت نور و رنگ و طراحي صحنه و بازيها به عنوان نقطه مكمل مضمون، در اجراي اخير «خانه برنارد آلبا» همه اين نشانهها را به وضوح ميتوان ديد. توجه كنيم به حضور غالب رنگ سياه از سوي برنارد آلبا و خدمهاش و اقدام فردي و جسورانه «آدهلا» در به رخ كشيده شدن رنگ قرمز در اين سياهراه و يا كنتراست رنگ سفيد (از نظر مفهومي) در چند پرده از نمايش. همچنين ارجاع ميدهم به درهاي بسته شده در پسزمينه سن (قاب) كه گاه كلام بر آن غالب ميشود و گاه باز شدن دري در آن ميان، طبيعت بكر و نور و زيبايي را در معرض ديد ما قرار ميدهد. شايد بتوان گفت اجراهاي تئاتري دكتر رفيعي پيوند درستي با سينما و عناصر اصلي آن (از جمله تركيببندي قاب) دارد. موسيقي نيز در اين مجموعه نقش اساسي در توضيح و تشريح موقعيت و مفاهيم مضمون كار دارد. گاه به حس آميخته با سوءظن دامن ميزند. گاه وقوع حادثه را اخطار ميدهد و گاه با تراژدي همنوايي ميكند. نكته قابل ذكر ديگر اينكه «فرم» به عنوان يك مشخصه محوري در آثار دكتر رفيعي، موجوديت خود را از پيوند و همراهي همه اين عناصر اخذ ميكند. شخصا معتقدم دو پرده در اواسط اجرا بيش از حد بر روزمرّگي دختران برنارد آلبا و سرخوشيهايشان اختصاص دارد و تا حدودي نمايش را از ريتم مياندازند. ولي مجموعا «خانه برنارد آلبا» در عين حال كه تريلوژي لوركا را در كارنامه هنري علي رفيعي كامل ميكند، الگوي مناسب و متفاوتي از جسارت در نوآوري و كار خلاقانه و تلفيق هنرمندانه فرم و محتوا براي تداوم نمايش يك تراژدي تاريخي - ظاهرا - پايانناپذير است. در اين آشفته بازار فرهنگي كه رنگ و بوي كاسبكارانه نيز به خود گرفته است، بايد قدردان دكتر علي رفيعي و تلاشهاي فردي و صادقانهاش در مقام يك روشنفكر واقعي و گروه دلسوز و وفادارش باشيم.