ادامه از صفحه اول
مخالفان هويت
شايد هم بيشتر در اين گروه قرار ميگيرند. براي حمايت از كودكان در شرايط دشوار و مهمترين گروه آنها، بايد لايحه اعطاي تابعيت به فرزندان مادران ايراني تصويب شود تا تابعيت از مادر به فرزند برسد.
اما در راه تصويب اين لايحه چه گروههاي مخالفي وجود دارند؟ دسته اول گروههاي اجتماعي هستند كه در 40 سال گذشته از نيروي كار مطيع و ارزان كارگران افغانستاني در بخش كشاورزي، ساختمان و خدمات شهري در اين كشور استفاده كردهاند و نگرانيشان اين است كه اگر اين تابعيت به فرزندان اين افراد داده شود، نتوانند مانند گذشته از اين نيروي كار مطيع و بيحقوق سوءاستفاده كنند و بنابراين در مقابل اين لايحه خواهند ايستاد.
گروه دوم كساني هستند كه در چرخه ترافيك انساني قرار دارند. در حال حاضر يك افغانستاني ميتواند با 300 هزار تومان از شهر تهران به كشورش بازگردد اما براي اينكه به ايران بيايد بايد چيزي بين 3 تا 5 ميليون تومان هزينه كند. يعني گروهي كه داراي پاسپورت نيستند و رفتوآمدشان غيرقانوني است. تفاوت ميان اين 300 هزار تومان تا 5 ميليون تومان عبارت است از يك پول سياه كه بين گروههايي در ايران توزيع ميشود. اين همان پول سياهي است كه در تهران تبديل به تقاضا براي خانهها و ويلاهاي منطقه يك تهران ميشود و برجسازيهايي را به دنبال ميآورد كه براي تبديل اين پول سياه به پول قانوني انجام ميشود. اين گروه قدرتمند هم كه در دستگاههاي مختلف ريشه دواندهاند و عقبهشان تا مرزهاي شرقي ادامه دارد، با حق تابعيت اين فرزندان مخالفت ميكنند.
گروه سوم آنهايي هستند كه جمعيت افغانستانيهاي ساكن ايران را (كه شايد سه يا چهار درصد جمعيت كشور باشند) نه تنها به عنوان شهروند قبول ندارند بلكه آنها را انسان درجه دوم ميدانند و نوعي از نژادپرستي در ميانشان وجود دارد و براي همين اين گروه را فاقد حقوق انساني ميخواهند. اين دسته هم براي فراهم شدن اين امكان براي فرزندان اين اتباع حساسيت دارند.
اين سه گروه را نبايد دستكم گرفت. بنابراين همه كساني كه فكر ميكنند هر كشوري بايد براي تمام كودكانش جاي امني باشد بايد براي تصويب اين لايحه تلاش كنند. ما بيست و چند سال پيش پيماننامه حقوق كودك را امضا كرديم و اولين حقي كه بر اين اساس كودكان در هر جغرافياي سياسي دارند حق هويت است. بنابراين همه كساني كه اعتقاد دارند ما بايد با جهان مراوده داشته باشيم و به كنوانسيونهاي بينالمللي كه امضا كردهايم پايبند بمانيم بايد در اين راه تلاش كنند. هرساله ديدهبانهاي اين كنوانسيونها به ما امتيازهاي منفي ميدهند، حداقل كمك كنيم تا اين بخش از امتياز منفيمان كم شود تا بتوانيم با جهان مراوده داشته باشيم.
كاغذ سر مطبوعات را ميبرّد
هيچ توجيهي ندارد براي صفحهاي كه ديگر قرار نيست منتشر شود نيرويي در خدمت باقي بماند. بنابراين اين خبر دو سويه دارد يكي كارد به استخوان رسيدن مطبوعات از بابت معضل كاغذ و ديگر كاهش نيرو و بيكار شدن عدهاي كه همين چند روز قبل وزير كار، تعاون و رفاه اجتماعي با ارسال نامهاي بر سخت و زيانآور بودن شغلشان تاكيد كرده بود. حالا پرسش اين است كه مطبوعاتيها ميخواهند چه كار كنند؟ باز هم چشمانتظار دولت بنشينند؟ دولتي كه هزار و يك گرفتاري دارد و البته سياستهايش در حمايت از مطبوعات، خود دردسري براي مطبوعات بوده است. دستكم در فاصله همين دو سال اخير و به ويژه با تخصيص ارز 4 هزار و 200 توماني به كاغذ ضربه مهلكي به بازار مطبوعات وارد شد. چشمانتظار دولت ماندن يعني فرورفتن بيشتر در اين معضل. اما آيا اين آخر راه است؟ آخر راه مطبوعات كاغذي؟ مدتهاست كه مطبوعاتيها به ويژه مديرانشان پاسخ دادن به اين پرسش را به طرق مختلف به تعويق انداختهاند. به كار بستن نابجاي روشهاي انقباضي و كنترل هزينهها مشكلي از مطبوعات حل نميكرد. كالايي كه ولو با قيمت اندك از سبد خانوار خارج شده باشد نميتواند به حيات خود ادامه دهد. امروز و پيش از آنكه بقيه روزنامهها هم جلوي كاغذ و مافياي آن سر خم كنند و تا گردن به گيوتين آنها بسپارند بهتر است خود مطبوعاتيها كه معمولا به دنبال راهحل براي خيلي از مسائل ميگردند پيشقدم شوند و مشكل حرفه خود را روي ميز تشريح بگذارند و برايش راهحل بيابند. اگر امروز مطبوعاتيها چنين نكنند، فردا دير است. موضوع محدود به رسانههاي اين جناح و آن جناح هم نيست. اگر به صرف اين شغل و اين حرفه دست به دست هم ندهيم و مشكل را حل نكنيم آفتاب فردا براي هيچ مطبوعهاي دوام نخواهد داشت.