• 1404 جمعه 9 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3226 -
  • 1394 چهارشنبه 2 ارديبهشت

مدتي اين مثنوي تعطيل شد

اسدالله امرايي

«پيرزن مثل چوب خشك شد، به نظر مي‌آمد ديگر نفس نمي‌كشد. پارچه را كنار زد و در نور آتش شومينه و فانوس ديدم كه تقريبا هيچ مويي روي سرش ندارد، فقط چند دسته كرك سفيد اينجا و آنجاي سرش بود و جمجمه‌اي ناهموار داشت، بعضي جاهايش نرم به نظر مي‌رسيد و تمام سطحش مثل يك ميوه مانده تورفتگي داشت.
 به چارلي گفت: « هر قلبي صداي خاص خودش رو داره، مثل ناقوس كه صداي اين يكيش با اون يكيش فرق مي‌كنه. صداي قلب تو آزاردهنده‌ترين صداييه كه به عمرم شنيدم جوون. گوش‌هام درد گرفت از شنيدنش، همون طور كه چشم‌هام از نگاه كردن به چشم‌هات درد گرفته‌ن. » مثلي هست بين برخي جماعت به قول معروف بني‌هندل. البته اين مال آن وقت‌هايي است كه چون ماشين‌ها به جاي استارت هندل داشت، راننده‌ها به بني‌هندل معروف بودند. نسل جديد كه اصلا هندل را شايد نداند چيست. مهماني داشتيم كه به خانه ما آمده بود و بچه‌هاي مدرسه‌اي‌اش تلفن مشكي زيمنس را ديده بودند و نمي‌دانستند چيست و چگونه كار مي‌كند. برگرديم به مثل مذكور: «اگر نيسان آبي ديدي در رو. اگر نيسان قرمز بود در بروي هم فايده ندارد.» پيمان خاكسار در اين چند سال اخير چند كار خيلي خوب ترجمه كرده از نويسندگان امريكاي شمالي. همه هم خاص. از جمله برادران سيسترز كه در مدتي كوتاه به چاپ چهارم رسيده و ناشر آن نشر چشمه است. الي و چارلي سيسترز، دو برادر آدم‌كش هستند كه مثل نيسان قرمز عمل مي‌كنند.
وصيت‌نامه‌تان را بنويسيد و فرار كنيد هم فايده ندارد. آنها به هر حال شما را پيدا مي‌كنند و كلك‌تان را مي‌كنند. زمان واقعه سال ۱۸۵۱ در امريكاست و تب طلا همه گير. شهرت اين دو برادر به حرفه‌اي بودن‌شان در آدم‌كشي است. آنها از سراسر امريكا سفارش مي‌گيرند يكي را خلاص كنند. به دنبال علت و بهانه هم نيستند. «بيشتر مردم به ترس‌ها و حماقت‌هاي‌شان زنجير شده‌اند و جرات ندارند بي‌طرفانه قضاوت كنند كه مشكل زندگي‌شان چيست. بيشتر آدم‌ها همين‌طور زندگي‌شان را بي‌هيچ رضايتي ادامه مي‌دهند بدون آنكه تلاش كنند تا بفهمند سرچشمه نارضايتي‌شان كجاست يا بخواهند تغييري در زندگي‌شان ايجاد كنند سرآخر مي‌ميرند». برادران سيسترز، را پاتريك دوويت، نويسنده كانادايي، در سال ۲۰۱۱ منتشر كرد و جوايز بسياري
از جمله جايزه ادبي من بوكر را برد. «مري سعي مي‌كرد يك جاي ديگر را نگاه كند ولي نگاه الو مثل آهن‌ربا او را به طرف خودش مي‌كشيد.
دستش را دراز كرد تا روي شانه‌اش بگذارد ولي مثل دزدي كه آخرين لحظه پشيمان مي‌شود دستش را پس كشيد. الو نمي‌دانست چه‌كار كند و از جايش تكان نمي‌خورد. تقريبا روي پنجه ايستاده بود. اگر زودتر بود همه سوت مي‌زدند يا سروصدا راه مي‌انداختند تا از شر سكوت خلاص شوند. حالا همه سروصداي سكه‌هاي‌شان را در مي‌آوردند يا دكمه‌هاي پالتوشان را سفت مي‌كردند، چيز ديگري به عقل‌شان نمي‌رسيد.» شاگرد قصاب هم رماني از پاتريك مك‌كيب است كه پيمان خاكسار ترجمه كرد و نشر چشمه ناشر آن است؛ اگر تا به حال نخوانده‌ايد مطمئن باشيد كه ضرر مي‌كنيد. ترجمه خوب و خوشخواني دارد شايد بعدها بخواهيد فيلمش را هم ببينيد. اما كتاب دنياي ديگري دارد. جزء از كل را هم مي‌خوانم هنوز تمام نكرده‌ام اما آن هم براي خودش عالمي دارد، فقط حروفش خيلي ريز است و توي اتوبوس نمي‌شود بخواني. پيمان خاكسار كارهاي ديگري هم ترجمه كرده از جمله اتحاديه ابلهان كه خواندنش را توصيه مي‌كنم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون