بنويسيم هم نميخوانند
سيد علي ميرفتاح
براي پروفسور رضا آنچنانكه شايسته بود كاري نكرديم. دوستان زحمت كشيدند و يادداشتهايي خوب و خواندني نوشتند، درباره شخصيت او گزارشهايي هم دادند اما اگر اين التهابات سياسي و اجتماعي نبود اقتضا ميكرد كه پروندهاي درباره اين مرد بزرگ و خيرخواه و باسواد و ايراندوست منتشر كنيم و ابعاد مختلف علمي و انساني مرحوم رضا را به استحضار خوانندگان محترم برسانيم. در اين روزها خيلي بحثهاي مهم و اساسي هستند كه بنا بر تقدم و تاخر خبرها شهيد ميشوند و فرصت طرح نمييابند. ضمن اينكه اصلا كسي گوشش بدهكار حرف غير سياسي نيست، بنويسيم هم نميخوانند. اين روزها اگر جز از بنزين و اعتراضات و اغتشاشات حرف بزنيد كسي حرفتان را نميشنود. روزنامه كه سهل است، حتي در محافل خانوادگي و جمعهاي شهري هم كسي گوشش بدهكار حرفهاي عادي نيست. كركره بحثهاي علمي پايين است و اغلب مردم گوششان را با فركانس سياست و بنزين تنظيم كردهاند. خيليها كه اهل فكر و فرهنگ بودند در شلوغي اين روزها خبر مرگ رضا به گوششان نرسيد اگر هم رسيد نتوانستند قدري تامل كنند و به فكر فرو روند. اتفاقا از دوستان مطلعم آمار گرفتم معلوم شد در هفته گذشته نه كسي سينما رفته نه كسي كتاب خريده و نه بازار تئاتر رونقي داشته. بازار فكر كه روز روزش كساد بود چه برسد به حالا كه شب تار است. تا حدي چنين ازدحام و غوغايي طبيعي است. رفيقم مدت زيادي با رفقاي فرهيختهاش تمرين كرده بودند كه در انتظار گودوي ساموئل بكت را به زبان انگليسي روي صحنه ببرند و جريان تئاتر به زبان اصلي را راه بيندازند. تئاتر فينفسه هنر سخت و پيچيدهاي است عليالخصوص كه فارسيزبان بخواهد ديالوگها را به زبان انگليسي ادا كند. علاوه بر اينكه رفقاي ما براي اين كار هزينههاي معنوي بسياري كرده بودند و حسابي وقت گذاشته بودند، به لحاظ مادي هم سرمايهگذاري كرده بودند به اين اميد كه ديده شوند و كارشان سر و صدا كند. اما متاسفانه خورد به بحث بنزين و مثل هزاران كار ارزشمند ديگر كنار رفت و آنطوري كه شايسته بود ديده نشد. مجلات و مطبوعات هم در اين ايام توي باقاليها رفتند و ديده نشدند. آنهايي كه ميخواهند ضرر و زيان ناشي از اغتشاشات را فهرست كنند معمولا به مغازههاي آتش گرفته و شيشههاي شكسته و پولهاي سرقت شده اشاره ميكنند. خود همين چهار قلم را جمع بزنيد نرخش سر به فلك ميزند. اما واقعيت اين است كه اصل ضرر و زيان ناشي از اين خشونتها بيش از شهرسوزي است. خيلي از اين ضرر و زيانها به گفت نميآيد و كسي براي سنجششان متر و معيار دقيق، حتي نادقيق و تخميني ندارد. فهرست طلبكاران بيمه و دولت را سياهتر نميكنم. دولت و بيمه خيلي هنر كنند بتوانند از صاحبان پمپ بنزينهاي سوخته و مغازههاي خراب شده دستگيري كنند اما واقعيت اين است كه تعداد زيادي از مردم عادي دچار خسارت شدهاند و از كار و زندگي افتادهاند كسي نميتواند حقوق تضييع شدهشان را احقاق كند. خيليها مريض بودند و نتوانستند به موقع خود را به درمانگاه برسانند. خيليها هم براي زندگيشان برنامهريخته بودند كه در اين روزها كار خاصي كنند و جاي خاصي بروند. اما نه به اولي رسيدند و نه به دومي. آنهايي كه اغتشاش كردند و دعوا راه انداختند مطلقا نه عرض مرا ميشنوند و نه اصلا اعتنايي به اين حرفها دارند. پس روي سخن من با آنها نيست. ايضا با مردم خسته و عصباني از گراني هم نميشود حرفي غير از بنزين و يارانه زد. لااقل فعلا نميشود. مردم عصباني كه جاي خود دارند با مردم غير عصباني هم نميشود حرفي غير از خبرهاي مهم زد. چند دقيقه فضاي مجازي را بالا و پايين كنيد ميبينيد كه خبرها و فيلمهاي تكراري اعتراضات هزاربرابر بيشتر ديده ميشود تا حرفهاي يوميه. همانهايي كه قبلا عكس انگشت پايشان را در اينستاگرام منتشر ميكردند و لايك ميگرفتند حالا حرفهاي بودار سياسي را بازنشر ميدهند. آنهايي كه قبلا از جبران خليلجبران و اورود اول نقل قول ميآوردند الآن در تخطئه وزير و وكيل جمله نغز مينويسند. منظور اينكه به اينها هم نميشود گفت لطفا هرچه زودتر به جريان عادي زندگي برگرديد و مثلا كتاب و شعر و موسيقي و نقاشي را ببينيد. اعتراف ميكنم كه به روزنامهها هم نميتوانم بگويم اينقدر صددرصد خود را وقف قضيه بنزين نكنند. بالاخره هر خبري وزني دارد كه نميشود و نبايد به آن بياعتنايي كرد. در اين روزها كدام روزنامهنگار عاقلي خبرهاي مهم بنزين را كنار ميگذارد و به جايش به خبرهاي غيربنزيني ميپردازد؟ مردم از بنزين حرف ميزنند. معترضان بنزين را داد ميزنند، در دنياي مجازي جز بنزين هيچ حرف ديگري طنين ندارد، روزنامهها هم چارهاي جز پرداختن به بخشي از اخبار حلال شده بنزين ندارند. ماهوارهها ماهها در كمين مينشينند تا به يك اتفاق اينچنيني برسند. كدام شبكه ماهوارهاي را ميشناسيدكه به اين برهكشان اعتنا نكند؟ پس من به چه كسي ميتوانم بگويم كه كمي جا براي خبرهاي فرهنگي و هنري و اتفاقات غير سياسي باز كند؟ شايد اصليترين مخاطب اين سخنان خودم باشم اما متاسفم كه بگويم سيل حوادث اخير مرا هم با خودش برده فرصت درنگ و تامل را دريغم داشته است. خدا آخر و عاقبت ما را ختم به خير كند.