درباره نمايش پر اما و اگر فيلم «سربلند» در افتتاحيه كن
برترين و بدترين فيلمهاي افتتاحيه كن از نگاه منتقدان
مترجم: بهار سرلك / هميشه بر سر اين موضوع بحث بوده كه فيلم افتتاحيه جشنواره كن لحن اين فستيوال را مشخص ميكند. به همين دليل فيلم افتتاحيه پيش از اعلام اسامي ديگر فيلمها انتخاب ميشود و طبعا بيشتر در معرض نقدهاي دنياي رسانه قرار ميگيرد. امسال انتخاب فيلم «سربلند» ساخته كارگردان فرانسوي «امانوئل بركو» به عنوان فيلم افتتاحيه همه را به تعجب واداشت. اين انتخاب نشاندهنده آن است كه جشنواره كن از حمايت پروژههاي هاليوودي آنچناني دست برداشته است و نميخواهد اين جشنواره را با فرش قرمزي كه متعلق به هاليووديهاست آغاز كند. با بحث و جدالي كه سال گذشته «گريس موناكو» به پا كرد ميتوان حدس زد كه چرا امسال جشنواره كن برنامه هميشگياش را لغو كرده است. به بهانه همين انتخاب امسال جشنواره كن در بخش افتتاحيه، بهترين و بدترين فيلم افتتاحيه از نگاه منتقدان در طول تاريخ برگزاري اين فستيوال را به مرور مينشينيم.
بهترين فيلمهاي افتتاحيه از نگاه منتقدان
چهارصد ضربه (1968)( The 400 blows)
اين فيلم يكي از نمونههاي بارز موج نوي سينماي فرانسه و ساخته «فرانسوا تروفو» است. «آنتوني دوآنل» (ژان پيير لئو) پسر نوجواني است كه خانوادهاش او را درك نميكنند و معلمش او را اذيت ميكند و معمولا «آنتوني» از خانه و مدرسه فراري است. در واقع داستان فيلم درباره پسري است كه در حال پشت سر گذاشتن دوره بلوغ است و خانواده و معلمهايش او را به عنوان يك دردسرساز ميشناسند.
«چهارصد ضربه» در جشنواره كن توفاني به پا كرد و جايزه بهترين كارگرداني را براي «تروفو» به ارمغان آورد. گفتني است، ورود «تروفو» به جشنواره 1968 به دليل محكوم كردن سليقه كن به كهنه و قديمي بودن ممنوع شده بود. «چهارصد ضربه» نهتنها حياتي ديگر به جشنواره كن بخشيد بلكه سينماي فرانسه و حتي تاريخ سينما را هم احيا كرد.
آماركورد (1974) (Amarcord)
فيلم كمدي-درام «آماركورد» به كارگرداني «فردريكو فليني» با داستاني شبه زندگينامه كه مرحله گذار از بچگي به بزرگسالي را به تصوير ميكشد، جشنواره كن 1974 را افتتاح كرد. داستان فيلم زندگي «تيتا» پسر نوجواني كه در دهكدهاي در ايتالياي فاشيست دهه 1930 را روايت ميكند. شخصيت «تيتا» بر اساس دوست «فليني» در كودكي شكل گرفته است اما به نوعي اين شخصيت جايگزين خود «فليني» براي بازگو كردن تجربياتش هم شده است. در اين فيلم نه تنها «فليني» دوره بلوغش را به تصوير كشيده است بلكه پيشروي در حرفهاش تا آن زمان را هم روايت كرده است. «آماركورد» در گويش شمال ايتاليا به معني «به خاطر ميآورم» است.
سلطان كمدي (1983)( The King of comedy )
«سلطان كمدي» فيلمي هزلگونه و انتقادي ساخته «مارتين اسكورسيزي» درباره تلويزيون، فرهنگ رسانه امريكا و شهرت است. بازي فراموشنشدني و اغراقآميز «رابرت دنيرو» در نقش ضدقهرماني به نام «روپرت پاپكين» اعتبار اين فيلم را بالاتر برده است. «روپرت» مرد شكستخوردهاي كه در ذهن خود ستاره مشهوري است در زيرزمين خانه مادرش تاك شوي خيالي اجرا ميكند. وقتي مجري تاكشوي واقعي «جري لانگفورد» (جري لوييس) را ملاقات ميكند، خيال ميكند ميتواند از طريق «لانگفورد» به موفقيت دست يابد اما «لانگفورد» به «روپرت» و آيندهاش اهميتي نشان نميدهد. دست آخر «روپرت»، «لانگفورد» را ميدزدد و بهاي آزادياش در اين است كه يكبار هم شده «روپرت» را روي صندلي مهمان بنشاند.
روياها (1990) (Dreams)
حتي اگر دليلي هم براي كنار گذاشته شدن فيلم «روياها» ساخته «آكيرا كوروسوا» در جشنواره كن بود پشتيباني «جورج لوكاس»، «استيون اسپيلبرگ» و «اسكورسيزي» حضور او را در اين جشنواره تضمين كرد. همان طور كه از عنوان فيلم برميآيد اين فيلم هشت بخشي براساس روياهايي كه «كوروسوا» داشته ساخته شده است. منتقدان «كوروسوا» را پيش از «روياها» استاد روايتهاي سينمايي ميشناختند اما او در اين فيلم از داستانسرايي اجتناب كرده تا به اثري انتزاعي، دشوار و افراطي دست بيابد. به دليل وجود عناصر خيال فيلمساز هيچگاه «روياها» را نميتوان فيلمي براساس زندگينامه او بدانيم بلكه اين فيلم را «چهره مرد هنرمند در روياهايش» ميشناسيم.
بالا (2009) (Up)
كمپاني پيكسار با فيلم «بالا» در سال 2009 توانست نخستين فيلم انيميشن و سه بعدي افتتاحيه جشنواره كن را به خود اختصاص دهد. فيلم با عاشق شدن «كارل» و «الي» شروع ميشود. ازدواج ميكنند و يك عمر با هم زندگي ميكنند و مرگ «الي» آنها را از هم جدا ميكند اما اين اتفاقات فقط پنج دقيقه اول فيلم را دربرميگيرند. «كارل» بادكنكفروش كه حالا 78 سال سن دارد به آرزوي هميشگياش تحقق ميبخشد و هزاران بادكنك را به خانهاش وصل ميكند تا عازم آبشار بهشت در جنوب كاليفرنيا شود.
از ديگر فيلمهاي درجه يكي كه در طول 68 دوره جشنواره كن به عنوان فيلم افتتاحيه انتخاب شدند ميتوان به فيلمهايي چون يك امريكايي در پاريس (1951)، ريفيفي (1955)، بن هور (1960)، پرندگان (1963)، مجموعهدار (1965)، «چريتي شيرين» (1969)، پناهم بده (1971)، دوئلبازها (1977)، شاهد (1985)، قتل (1991)، شهر بچههاي گمشده (1995)، رنگهاي اصلي (1998)، مولن روژ (2001)، بدآموزي (2004)، قلمرو طلوع ماه (2012) نيز اشاره كرد.
بدترين فيلمهاي افتتاحيه از نگاه منتقدان
گاداسپل (1973)( Godspell)
در دهههاي 60 و 70 ميلادي معمولا فيلمهاي موزيكال آغازگر جشنواره كن بودند. اگر «گاداسپل» را تماشا كنيد، متوجه ميشويد كه چرا از دهه 80 غير از «مولان روج» هيچ فيلم موزيكال ديگري را براي افتتاحيه جشنواره كن انتخاب نكردهاند. «جان-مايكل تبلاك» و «استفن شوارتز» فيلمنامه «گاداسپل» را از روي نمايش موزيكالي به همين نام كه مدتها در برادوي روي صحنه ميرفت، اقتباس كردند. فيلم راك اوپرايي كه نسخه متيوي مقدس را بازگو ميكند. آن زمان اين دست فيلمها طرفدار داشتند اما حالا جزو عتيقهها محسوب ميشوند. ترانههاي از ياد رفتني و انتخابهاي روايي درهموبرهم (شخيصتهاي يحيي و يهودا اسخربوطي را يك نفر بازي ميكند!) فيلم را خندهدار جلوه ميدهد. بدتر اينكه تبليغ توسط مبلغي كه اطراف ميدان تايم سرود ميخواند غيرقابل باور است. قابل باور نيست جشنواره كن اين فيلم را در دورهاي به عنوان افتتاحيه خود انتخاب كرده كه «تروفو» با فيلم «روز بهجاي شب»، «ليندزي اندرسون» با «مرد خوششانس»، «جري شاتزبرگ» با «مترسك» و «خودوروفسكي» با «كوه مقدس» در آن حضور داشتهاند.
رمز داوينچي (2006)( The Da Vinci Code)
در طول تاريخ سينما فيلمهاي بحثبرانگيز، بهخصوص اگر پاي متافيزيك در ميان باشد، توجه عده كثيري از دوستداران سينما و منتقدان را جلب ميكند. ابتدا بايد مدافعان گمراه و بياطلاع «رمز داوينچي» كه محتواي فيلم را غيرزميني و آسماني ميدانند را كنار بگذاريم. كتاب «رمز داوينچي» (2003) اثر «دن براون» افتضاح است آن هم به خاطر نثر مطرودش كه شايد بتوان گفت پيرنگ داستان، ناجي كتاب شده است. بيننده تا نيمههاي فيلم نميتواند بازي «تام هنكس» در نقش «رابرت لانگدن» را بپذيرد. در مورد فيلمنامه هم بايد گفت كارگردان و فيلمنامهنويس فيلم «آكيوا گولدزمن» متن داستاني كه «براون» نوشته را ساده كردند و خوشبختانه از سبك نگارش او الهام نگرفتند. شايد بتوان گفت دستاندركاران جشنواره كن با ديدن اسامي بازيگران درجه يك، در فكر افتتاح فيلمي ماندگار كه گريزي به تاريخ، سنت و غيره دارد، بودند.
گريس موناكو (2014) (Grace of Monaco)
آخرين اخبار از «گريس موناكو» حاكي از آن بود كه «اليوير داهان»، كارگردان فيلم، پخش «گريس موناكو» در سالنهاي سينماي امريكا را لغو كرده و به پخش اين فيلم در شبكه كابلي «لايفتايم» رضايت داده است يعني امريكاييها تجربه ديدن كلوزآپهايي از «نيكول كيدمن» را در سينما از دست دادهاند! كلوزآپهايي كه گويي از تلاش فيلمبردار براي اثبات ريزهشباهتي بين «كيدمن» و شاهزاده «گريس» بوده. اين فيلم دورهاي از دهه 60 ميلادي را روايت ميكند كه موناكو به خاطر مالياتهايش به بنبست رسيده و «گريس» به فكر بازگشت به هاليوود است. «گريس موناكو» كه مورد انتقاد شديد منتقدان و خانواده سلطنتي «موناكو» قرار گرفت. فرزندان «گريس» به اين فيلم اعتراض كردند و معتقد بودند اين فيلم تجملات غيرضروري و فريبكاريهاي بسيار دارد و محتواي تاريخي داستان نادرست است. با اين تفاسير «گريس موناكو» فيلمي مناسب براي آغاز جشنوارهاي بينالمللي مانند كن نيست.
همچنين از ديگر بدترين فيلمهاي آغازگر جشنواره كن ميتوان به «مادستي بلز» (1966)، «راسپوتين را كشتم» (1967)، «مو» (1979)، «غريزه اصلي» (1992)، «عنصر پنجم» (1997)، «آرايشگر سيبري» (1999)، «واتل» (2000)، «كوري» (2008) «رابين هود» (2010) نيز اشاره كرد.
منبع: اينديواير