• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4915 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۹ ارديبهشت

گيرم كه غمت نيست

سوش صحت

كروناي آفريقايي، هندي و انگليسي همه با هم آمده‌اند. هر چه با خودم فكر كردم، ديدم بهتر است اين هفته سوار تاكسي نشوم. به مسوول صفحه آخر روزنامه زنگ زدم و گفتم: «اين هفته خبري از تاكسي و تاكسي‌سواري و ستون هميشگي نيست.» مسوول صفحه آخر روزنامه گفت: «تاكسي سوار نشو ولي يك چيزي جور كن و بفرست.» پرسيدم: «وقتي سوار تاكسي نمي‌شوم چطور يك چيزي جور كنم؟» مسوول صفحه آخر گفت: «نمي‌دانم، يه كاريش بكن» و تلفن را قطع كرد. با خودم فكر كردم سوار تاكسي نمي‌شوم و چيزي هم نمي‌نويسم و پياده راه افتادم. همان ‌طور كه قدم مي‌زدم يك تاكسي از بغلم رد شد. مرد راننده پرسيد: «كجا؟» گفتم: «ممنون، قدم مي‌زنم.» راننده گفت: «هميشه با تاكسي مي‌رفتيد؟» گفتم: «بله، ولي امروز مي‌خواهم پياده بروم.» راننده گفت: «خوش به حالت كه مي‌توني، من مجبورم كه پشت اين فرمون بنشينم و مسافر جابه‌جا كنم.» لبخند زدم و داشتم رد مي‌شدم كه مرد مسني كه در پياده‌رو نزديك من راه مي‌رفت، از من پرسيد: «شما حكايت سيزدهم گلستان سعدي را خواندي؟» گفتم: «خير.» گفت: «حكايت اين‌جوري شروع مي‌شه؛ يكي از ملوك را شنيدم كه شبي در عشرت روز كرده و در پايان مستي همي گفت:
ما را به جهان خوش‌تر از اين يك دم نيست
كز نيك و به انديشه و از كس غم نيست
درويشي به سرما برون خفته بود و گفت:
اي آن كه به اقبال تو در عالم نيست
گيرم كه غمت نيست، غم ما هم نيست؟»
راستش كل اين نوشته براي مصرع آخر اين شعر نوشته شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون