• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4915 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۹ ارديبهشت

ميراثي شوم براي آلكسي

مرتضي ميرحسيني

سال 2008 در چنين روزي حوالي يكاترينبورگ روسيه دو جسد پيدا شد كه چندي بعد با بررسي متخصصان معلوم شد يكي از آن دو متعلق به آلكسي نيكولايويچ و آن ديگري به يكي از خواهرانش تعلق دارد. آلكسي نيكولايويچ كه بود؟ او تنها پسر و وارث آخرين تزار روسيه بود كه سال‌هاي نوجواني‌اش به انقلاب پيوند خورد و فرصت جانشيني پدرش و رسيدن به فرمانروايي را پيدا نكرد. هميشه از همان بدو تولد بيمار بود و مي‌گفتند به هموفيلي مبتلاست. از پزشكان كاري براي درمانش برنمي‌آمد و همين ناتواني آنان بود كه پاي راسپوتين را به دربار روسيه باز كرد. مرد عجيبي كه لباس راهب‌ها را به تن داشت و مي‌گفتند از قدرت‌هاي فرازميني برخوردار است. چند بار با دعا و داستان‌گويي آلكسي را آرام كرد و جلوي خونريزي‌اش را گرفت و از اين ‌رو تزار و همسرش از او خواستند كه كنارشان بماند و از پسرشان مواظبت كند. راسپوتين پذيرفت و در دربار لانه كرد. در واقع بيماري آلكسي بود كه زمينه‌ساز چسبيدن راسپوتين به خانواده سلطنتي و چند سال نقش‌آفريني او در حوادث روسيه شد. البته آلكسي درمان نشد و اصلا آن زمان درماني براي بيماري‌اش وجود نداشت. راسپوتين را هم- جمعي از اشراف روسيه- كشتند. آلكسي در بد زمانه‌اي متولد شده بود. آتش جنگ اول جهاني دامن روسيه را هم گرفت و حكومت اين كشور را به بحراني كشاند كه خروج از آن برايش ممكن نشد.
 جنگ بزرگ به انقلاب خونين گره خورد و نظام سلطنتي سقوط كرد. چنانكه مي‌دانيم چندي بعد از سقوط حكومت تزاري، خانواده سلطنتي را هم كشتند. بعدها شايعاتي رواج پيدا كرد كه آلكسي و يكي يا دو تا از خواهرانش هنوز زنده و در جايي پنهان شده‌اند اما واقعا چنين نبود. آلكسي را همان شب همراه با ديگر اعضاي خانواده‌اش كشته بودند. به روايت جان‌ام. دان در كتاب انقلاب روسيه (ترجمه سهيل سمي، نشر ققنوس) در شب شانزدهم جولاي، تزار و خانواده‌اش ناگهان توسط گاردهاي كمونيست از خواب بيدار شدند. به آنها گفته شد كه چون آن منطقه به زودي ناامن مي‌شود همه بايد به جاي ديگري منتقل شوند. خانواده رومانف به سرعت براي حركت آماده شدند و تزار و همسر و دو دختر و تك پسرشان كه سه خدمتكار و يك پزشك هم همراهي‌شان مي‌كردند به دنبال يكي از انقلابي‌ها به اتاقي در زير آن ساختمان رفتند. آن پايين 11 انقلابي‌ ديگر از راه رسيدند و اينجا بود كه يكي از آنان گفت:«نيكلاي الكساندروويچ، ما بنا به تصميم كميته بخش اورال، شما و خانواده‌تان را تيرباران مي‌كنيم.» نيكلاي كه آلكسي 13 ساله و بي‌حال را در آغوش داشت، حيرت‌زده پرسيد:«چي؟» اما به جاي شنيدن پاسخ، گلوله‌اي به سرش شليك شد. بعد از آن «كماندوهاي ديگر به روي خانواده و همراهان تزار آتش گشودند. دختران رومانوف در دل رگبار گلوله‌ها جيغ مي‌كشيدند. يكي از دختران كه هنوز نيمه‌ جان بود با ضربه سرنيزه كشته شد. چند دقيقه بعد تمامي قربانيان غرقه به خون مُرده بودند. سگ كوچك خانواده نيز بي‌حركت كنار جسد صاحبش افتاده بود.» جسد آلكسي هم آنجا ميان اجساد خانواده‌اش ديده مي‌شد. تروتسكي مي‌گفت اين اعدام در آن مقطع ضروري بود تا به همه- چه دوست و چه دشمن- تفهيم شود كه ديگر راه بازگشتي وجود ندارد و رومانف‌ها دوباره به قدرت برنمي‌گردند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون