نان و نمك ميان دستان آسمانخراش
اميد مافي
پرنده كوچك خوشبختي سراغ شانههاي پرنده اهل ميلواكي را گرفت، وقتي او در غلغله آدم و كف و هورا غروب را از كالبد تيمش بيرون كشيد و با پرتابي ويرانگر به سوگلي مردمي بدل شد كه در خيابانهاي گرگان براي غريبهاي كه شور و شادي و شبنم را به ارمغان آورده بود كل ميكشيدند. ورزش همان زندگي است. با تلخيها و شيرينيهايش و به دور از محدوده كبود ديپلماسي. ورزش ميتواند به لطف معصوميت خود كاري كند كه هزاران نفر دوستت دارمهاي كودكي و بزرگسالي خود را روي بخار شيشهها ترسيم كنند. آن شب وقتي غول ينگه دنيا به فرشته نجات گرگانيها بدل شد و نان و نمك شماليها را پس نزد، لواي سه رنگ ايران توسط پري پتي به اهتزاز درآمد تا در روزهاي حاكميت كرونا و كسالت و دلمردگي زندگي كمي تا قسمتي رمانتيك شود و يك توپ سنگين و يك حلقه كوچك، بساط شادي شهري كه ناگهان غافلگير شد را پهن كند. پري پتي آسمانخراش امريكايي با جامه شهرداري گرگان پيامآور دوستي لقب گرفت تا به اين بينديشيم كه اگر دنيا را نميتوانيم بدين زوديها تغيير دهيم لااقل در مساحتي به قدر يك زمين بسكتبال ميتوانيم به نشاندن گلخندههاي شادي بر لبها فكر كنيم. شادي مرز نميشناسد. شادي دلتنگيها را هاشور ميزند. وقتي پسر خوب ايالت ويسكانسين نامهاي كاغذي به نشاني بانويش ميفرستد و از رستگارياش در سرزمين گربهاي شكل حرف ميزند. وقتي روي دوش مردم سادهدل فرياد لياقت شهري را طنينانداز ميكند و مرهمي بر زخمهاي ناسور ميگذارد! سردترين دستها با كلمات آغشته به عاطفه گرم ميشوند. مردي كه در سه صدم ثانيه سرنوشت يك دوئل ملتهب را تغيير داد و به قهرمان يك خطه بدل شد اين را به خوبي ثابت كرد.