سه مرحله ساختاري و معنايي داستان
جمال ميرصادقي
اختلاف قصهها و رمانسها با داستانهاي كوتاه، رمانها و ناولها در فرديت انساني و روحي آنهاست، در قصهها و رمانسها و همچنين در داستانهاي مدرن و پسامدرن اين فرديت انساني و روحي كلي و عام است و در داستان پيشامدرن اين فرديت خاص با ويژگيهاي روحي وعاطفي همراه است. مرحله ساختاري: داستان، از همه ويژگيها و ضابطه «ساختاري» كه ارسطو براي داستان قائل شده، آغاز، ميانه، پايان، برخوردار است. ديويد ويجز در شيوههاي نقد ادبي ميگويد: «اكنون كه اجزاي تراژدي را شناختيم، به بررسي ساختمان اصلي افسانه يا طرح داستان (داستان يا پيرنگ) ميپردازيم، زيرا اين نخستين و در عين حال مهمترين جزو تراژدي است. گفتيم كه تراژدي تقليد عملي است كه خود كامل است و تام و داراي طول و اندازهاي معين زيرا ممكن است چيزي كامل و تام باشد ولي اندازهاي معين نداشته باشد، چيزي تام است كه آغاز و ميانه و پايان داشته باشد. آغاز آن است كه مستلزم آن نباشد كه پس از چيز ديگر بيايد، طبيعتا چيزي بعد از آن بيايد. پايان، چيزي است كه طبعا پس از چيزي ديگر ميآيد و ميانه، آن است كه ناگزير بعد از چيزي ميآيد و چيز ديگر پس از خود دارد. بنابراين در يك طرح (پيرنگ) داستاني واجد حسن تاليف، شاعر نميتواند به دلخواه خود آغاز و پايان را تعيين كند، بلكه آغاز و پايان بايد داراي شرايطي باشد.» مرحله معنايي: فرانك اوكانر، نويسنده ايرلندي تبار امريكايي (۱۹66 - ۱۹03) در كتاب خود «صداي تنها» سه مرحله «معنايي» شرح، گسترش و درماي داستان را چنين ارايه داده است. شرح: «خانم فورتسكيو ميخواست از شوهرش جدا شود.» گسترش: «روزي خانم فورتسكيو به شوهرش گفت ميخواهد همين روزها او را به خاطر مرد ديگري ترك كند.» درما يا نتيجه داستان: «وكيل گفت: تو هرگز چنين كاري نخواهي كرد. »
ركن سوم، «دراما» همان «تحول» داستان است و جواب ما را كه بعد چه اتفاقي ميافتد، خواهد داد. بدون «تحول» يعني دگرگوني حادثهها، داستاني به وجود نميآيد. مثالي ديگر: وقتي بيماري پيش دكتر ميرود، به دكتر ميگويد چطور شده كه بيمار شده، اين آغاز داستان، مرحله اول داستان خطي است. دكتر ميگويد كه در چه وضعيت و موقعيتي است. اين ميانه داستان، مرحله دوم است. دكتر براي او نسخهاي مينويسد يا درماني براي او تجويز ميكند، اين پايان داستان، مرحله سوم است.