فلسفه تاريخ نگرش مغفول
در موزهها
سارا كريمان
تاريخمندي وجه اجتنابناپذير بخش عمده موزههاي جهان است. اين مساله بدين معناست كه هر موضوع، يا اثر كه در موزهها وجود دارد، در وضعيت معرفي قرار ميگيرد و ارايه مبدا يا سير تكوين بخش اجتنابناپذير امر معرفي است. بدين لحاظ موزهها با هر عنوان يا موضوع، بخشي از مجموعهساختارهاي مرورگر تاريخ هستند. واقعيت، وضعيتي است كه وابستگي تام به زمان دارد و متعلق به گذشته است. خارج از اين چارچوب، هر موضوعي در حيطه احتمال يا پيشگويي قرار ميگيرد. از ديگر سو كاركرد آموزشي بخش زيادي از موزهها كه مبتني بر تجربه و علم است در روندي اجتنابناپذير، متاثر از زمان و به تبع آن تاريخ هستند. اما واژه تاريخ، خود از وجوه گوناگون مورد بررسي قرار ميگيرد و تعاريف متعدد و گوناگون از آن ارايه ميشود. مفهوم تاريخ، خود يكي از مناقشهبرانگيزترين مباحث حوزه علوم انساني است و بسياري از علوم نظري مباني خود را در بازتعريف اين مفهوم جستوجو و تعريف ميكنند. تاثير تعريف و واكاوي اين واژه پايه شناخت و بازتوليد متون علمي است. موزهها به عنوان شاخههاي تبيين و تعين مسائل علمي، به صورت آگاهانه يا ناخودآگاه به گونه اجتنابناپذير در راستاي گونهاي از تعريف مفهوم تاريخ قرار ميگيرند. آنچه در موزهها كمتر به آن پرداخته ميشود، خود علم تاريخ، يا فلسفه تاريخ است. موزهها در حقيقت با نمايش آثار يا بهرهبرداري از ابزارهاي انتقال پيام و دانش مجموعهاي از روايتهاي مورد نظر را به بازديدكننده انتقال ميدهند. نكتهاي كه در اينجا حايز اهميت است مبحث ماهيت تاريخ يا در اصطلاح علم تاريخ است. براساس نظر برخي انديشمندان، تاريخ به دلايلي نميتواند مصداق علم پيدا كند. به عنوان مثال، ميشل فوكو، تاريخ را جرياني مستمر از سلسلهحوادث و وقايع مرتبط به هم، چونان دانههاي زنجير نميداند كه در بستري رودخانهوار از گذشته تا حال و به آينده در سيلان دايمي و سير مداوم و مستمر باشد. همچنين تاريخ را بستر تكرار حوادث و وقايع براي عبرتآموزي و پندگيري نميداند و تاريخ را همچون حلقههاي به هم پيوستهاي از سلسلهوقايع و رخدادهاي زنجيرهاي (كه اگر حلقهاي يا بخشي از آن مفقود شود، ارتباط وقايع و حوادث قبلي و بعدي از هم گسسته شود و نتوان عليت يا رابطهاي منطقي ميان آنها پيدا كرد و دچار سردرگمي و يأس شد) محسوب نميكند. فوكو ميگويد: برخلاف تمام آنچه مورخان تا كنون به گونهاي جزمي اعلام داشتهاند، «تاريخ تكرار حوادث» نيست؛ شايد تشابه و هماننديهايي در كار باشد. به چه دليل و با چه حقي به خود اجازه ميدهند كه رخدادي اجتماعي ـ سياسي را در يك زمان و مكان خاص، تكرار مو به مو و مطابق رخدادي ديگر در زمان و مكاني ديگر بدانند؟! ٭
به لحاظ تقدم بررسي مساله تاريخ، يا فلسفه تاريخ ابنخلدون دانشمند اسلامي قرن 8 هجري را ميتوان از برجستهترين انديشمنداني قلمداد كرد كه در اين رابطه دست به تاليف زده است. ابن خلدون در كتاب مقدمه گويا به فرمول تكرارشوندهاي در مراحل تكوين و تكامل حكومت و قدرت اشاره ميكند كه اين ويژگي، از آن يك علم ميسازد. «در نگاه ابنخلدون اهميت تاريخ از آن روست كه از فنون متداول در ميان همه ملتها و نژادهاست، براي آن سفرها و جهانگرديها ميكنند، همه مردم عادي و بي نام و نشان به معرفت آن اشتياق دارند و هم پادشاهان و بزرگان به شناختن آن شيفتگي نشان ميدهند و در فهميدن آن دانايان و نادانان يكسانند. نكته ديگر اينكه وي نيز همچون ديگر بزرگاني كه در باب تاريخ و فايده آن سخن گفتهاند، عبرتآموزي از تاريخ را برترين دستاورد آن دانسته، ميگويد: ما را به حال آفريدگان آشنا ميكند كه چگونه اوضاع و احوال آنها منقلب ميگردد، دولتهايي ميآيند و فرصت جهانگشايي مييابند و به آباداني زمين ميپردازند تا نداي كوچ كردن و سپري شدن آنان را در ميدهند و هنگام زوال و انقراض ايشان فرا ميرسد».٭ ٭
از قرن هجدهم ميلادي فلاسفه نامداري همچون ولتر، هگل و در ادامه ماركس و والتر بنيامين نظريات خود در مورد فلسفه تاريخ را بيان كردند. اما مسالهاي كه امروزه كمتر با آن مواجه ميشويم مباني نظري استوار و قابل توضيح و برآمده از فلسفه تاريخ است كه در موزهپردازي يا تهيه سناريوي موزهها نقش محوري ايفاد كرده باشد. موزهها عموما در مواجهه با اين پرسش كه قايل به كدام مكتب يا نگاه فلسفي هستند پاسخي براي ارايه ندارند.
٭ فــوكو و مساله تاريـخ، داوودشاهي، تاريخ در آيينه پژوهش 1385 شماره 10
٭ ٭ ابنخلدون، مقدمه، تاريخ، منيره ناصح ستوده، مجله تاريخ اسلام 1386 شماره 29