خاطرات سفر و حضر (20)
اسماعيل كهرم
در درياچه اروميه، زماني كه فلامينگوهاي بالغ پرريزان ميكردند، آنها را زندهگيري ميكرديم، حلقهگذاري ميكرديم و سپس رها ميكرديم. آن سال، يك هيات فيلمبردار امريكايي آمده بودند از كارهاي ما تصوير تهيه كنند. بعدها بارها اين فيلم را در ايران و نقاط ديگر عالم ديديم. بنده (50 سال جوانتر) جلوي قايق مينشستم، جوجههاي فلامينگو را ميگرفتم، بعد به دست مرحوم محمدعلي آشتياني ميدادم. او آنها را حلقهگذاري ميكرد، به من ميداد و من آنها را به آب ميسپردم. گاه مجبور بودم از قايق به بيرون خم شوم و گاه پرنده از چپ يا راست فرار ميكرد و من مجبور بودم بيشتر، از قايق به بيرون خم شوم و در يكي از اين مواقع كه بيش از حد به بيرون متمايل ميشدم، به آب افتادم. خاطره من از آن سقوط؛ دوبار با سر به كف قايق كوبيدم! يادش بهخير قايقران احمدي، به محض فرو افتادن من در آب، موتور قايق را خاموش كرد والا پروانه پشت من را ميشكافت! من مديون قايقران احمدي هستم. دستت درست همكار عزيزم.