ايراني كه بايد سپيد بماند
ابراهیم عمران
تا سال هشتادوپنج اطلاع نداشتم كه نابينايان هم روزنامهاي دارند و هرروز صبحشان با ايراني آغاز ميشود كه براي اين گروه سپيد است. به واسطه آشنايي با دوستي كه خبرنگار اين روزنامه بود؛ با دوستان ديگر اين نشريه تك و بيهمتاي جهان نيز باب دوستي باز شد. روزنامهنگاران بينا و نابينايي كه برخي حاليه هم در اين حرفه باقي ماندند و عدهاي هم جلاي وطن كردند. روزنامه ايران سپيد كه به عنوان اولين روزنامه بريل دنيا معرفي ميشود؛ اكنون اوضاع مساعدي ندارد. به سبب گسترش ويروس كرونا در اوان كار؛ اين روزنامه نيز مصون نماند از تركشهاي اين بيماري. چه كه با پست به دست مشتركين مشتاقش ميرسيد و به سبب اينكه آلودگي دست در ابتداي امر، زياد مورد توجه بود از انتشار بازماند و تا به حال نيز خبري از انتشار مجددش نيست. سيل تلفنها به خبرگزاري ايرنا و روزنامه ايران كه صاحب امتيازش هستند نيز چارهساز نشد. هيچ فردي جواب درخوري به اين چشمانتظاران خواندن نميدهد. پادكستي طي هفته بارگذاري ميشود توسط چند روزنامهنگار باقيمانده كه آنها نيز سردرگم بين مخاطبان و مسوولان تصميمگير هستند. گويا بهزيستي نيز در اين ميان بايد نقشي ايفا نمايد و چاپ روزنامه بر عهده آنان است و به سبب هزينه كاغذ خاص ايران سپيد؛ تفاهم خاصي هنوز صورت نگرفته است. در دولتي كه نداي حمايت از محرومان سر داده است؛ به اين قشر كه بيشترشان جزو كمدرآمدان اجتماع هستند و خواندن روزنامه مخصوصشان؛ ساعاتي آرامشان ميكند؛ وقعي گذاشته نميشود و دريغ از اين همه پيگيري كه مسوولان روزنامه ايران، عنايت لازم بدان ندارند. به راستي آيا هزينه انتشار اين روزنامه با همه مختصات خاصش؛ با كمي امعاننظر و كاستن از ساير هزينههاي غيرموجه شدني نيست؟ درست است كه بيشتر روزنامههاي چاپي با مشكلات زيادي دست و پنجه نرم ميكنند ولي حداقل حمايتي ميشوند. چشم اميد اين خوانندگان كه در ميانشان افراد با تحصيلات عالي نيز وجود دارد؛ شايد به معاونت مطبوعاتي باشد كه به درد و دل آنان گوش دهند. در دورهاي كه بود و نبود روزنامههاي چاپي عليالسويه شده است؛ هستند خوانندگان ايران سپيد كه دلنگران عدم چاپ اين نشريه بيستوپنجسالهشان باشند. روزنامهاي كه در اوان انتشار به دو خط بريل و عادي هم چاپ ميشد و افراد بينا هم ميتوانستند در كنار فرد نابيناي خانواده از آن بهره برند. بارها مشاهده شده بود بازديدكنندگان خارجي با ديدن اين روزنامه نميتوانستند حيرتشان را پنهان نمايند از بودن اين روزنامه به خط بريل و ويتريني شده بود براي مديران وقت كه پز اين نشريه را بدهند. حاليه اما گوش شنوايي براي مخاطبين فرزند خانواده موسسه ايران نيست. اميد كه اين وجيزه به دست اهلش برسد. صداي بيشماري است اين يادداشت تا انتشار روزنامهشان از سر گرفته شود و پستچي زنگ خانهشان را بزند و روزنامه را در وكيومي مخصوص به دستشان برساند. از مرفهترين افراد تا محرومترين؛ اين نشريه، خواننده دارد. نابينايي را گريزي نيست از سرمايه و بود و نبود آن؛ لذت لمس واژگان بريل؛ مرهمي است براي آنان. لطفا دريابيدشان. گويا بار ديگر بايد تيتر روزنامه ايران در بدو انتشار را يادآوري كنيم كه نوشته بود «به ميان شما آمدهايم» و اينبار خوانندگان ايران سپيد در پي لمس دوباره اين چند واژه دوستداشتني هستند. بار ديگر به ميان آنها برود خبر و تحليل و تفسير. آنها نيز ميخوانند و در ميان خبرها هستند بسان افراد بيناي جامعه. دوستان بهزيستي و مسوولان روزنامه ايران؛ لطفا كمي همت و كمي مهر بيشتري به اين قشر خواننده داشته باشيد تا ايرانشان كماكان سپيد بماند و تاريكي در آن راهي نداشته باشد... .