• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5217 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۵ خرداد

مي‌خواستم ديكتاتور باشم

مرتضي ميرحسيني

كابينه‌اش دوام نيافت و سال 1300 در چنين روزي از رياست دولت كنار كشيد. به گفته خودش در تمام دوره حدودا سه ماهه نخست‌وزيري، با رضاخان كه «در هيات دولت مي‌نشست و حرف‌هاي نامربوط مي‌زد كه به كارش ارتباطي نداشت» درگير بود.
اما بعد از سقوط دولتش، به كمك همين رضاخان از مرگ نجات پيدا كرد، زيرا شب كودتا، او و رضاخان همراه با ديگر اعضاي اصلي كودتا، قسم خورده بودند كه از اين به بعد هر اتفاقي كه افتاد، حتي در سخت‌ترين شرايط و بدترين اختلاف‌نظرها خون يكديگر را نريزند.
بعدها مي‌گفت «روزي كه مرا عزل كردند و اشرار قصد جانم را داشتند، رضاخان به حرمت همان قسم شب سوم اسفند جان من را حفظ كرد. قاعدتا بايد به انتقام آن ‌همه بي‌آبرويي براي رجال ايران، به دست اجامر و اوباش قطعه‌قطعه مي‌شدم، ولي رضاخان سردار سپه مرا صحيح و سالم از تهران خارج كرد و يك دسته قزاق را تا مرز مسوول حراست جان من ساخت.» 
صدرالدين الهي در مصاحبه‌اي از او پرسيده بود آيا درست است كه شما مي‌خواستيد با عنوان ديكتاتور، دولت را به دست بگيريد؟ و سيد ضيا پاسخ داده بود «بله، چنين عنواني را از احمدشاه قاجار خواسته بودم.»
الهي گفت: «آقا ديكتاتور معني خوشي در فارسي ندارد و حتي در زبان‌هاي امروز اروپايي هم لغت مذمومي است.» 
سيدضيا خنديد و گفت: «اولا اين متجددين اروپايي معناي ديكتاتور را بد كرده‌اند. مي‌دانيد كه در روم قديم هر وقت مملكت دچار بحران مي‌شد، كنسول‌ها كه در حقيقت اداره‌كننده مملكت بودند، از ميان قضات برجسته يك نفر را به مدت حدود شش ماه تا يك سال به عنوان ديكتاتور انتخاب مي‌كردند تا او با اقدامات فوق‌العاده و تدابير خاص اوضاع را روبه‌راه كند و كار را دوباره تحويل كنسول بدهد. اين سنت، يعني انتخاب مرد بحران تقريبا هفت قرن در روم قديم سابقه داشت و بعد از قتل ژوليوس سزار ملغي شد. اما سنت وجود يك ديكتاتور، يعني مرد بحران هميشه وجود داشت. مثلا شما فكر مي‌كنيد ناپلئون بناپارت كي بود؟»
الهي پرسيد: «شما مي‌خواستيد ناپلئون بشويد؟» و سيدضيا پاسخ داد: «نه، اينكه من گفتم عنوان ديكتاتور به من بدهيد، منظورم همان مصلح مقتدر بود.»
الهي گفت: «آخر حدود همان سال‌ها يك ايتاليايي يا به قول سركار مردي به اسم موسوليني روي كار آمد و بساط ديكتاتوري برپا كرد.»
سيدضيا، مثل كسي كه بخواهد مچ‌گيري كند، گفت: «آقا... آقا... موسوليني يك سال بعد از من سر كار آمد. به علاوه اگر هم عنوان ديكتاتور گرفت در مقام سنت رومي عنوان درستي بود. به علاوه او سرباز زخم‌خورده جنگ اول جهاني بود. حزب داشت، دار و دسته داشت. اولش هم مي‌گفت كه سوسياليست است. موسوليني را چه ربطي به من؟ من آمده بودم كه يك كار خراب را درست كنم. لقب ديكتاتور را هم در معناي اصلي آن به حساب مصلح مقتدر مي‌خواستم. مرحوم احمدشاه از اين كلمه ترسيد و حكم را آن‌طور كه من مي‌خواستم، ننوشتند.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون