درباره آماري كه از تناقض دنياي واقعي زندگي جوانان ميگويد
تمايل شيب سقوط به سمت افزايش
نازنين متيننيا / اعلام كردهاند بيشترين قشر مبتلا به ايدز در ايران، جمعيت جوان كشور است. جوانهايي كه بين 24 تا 35 سال سن دارند و اگر در خبرهاي روزهاي گذشته اسمي از آنها آمده، همه شبيه به اين خبر، تكاندهنده و ناگوار بوده. خبرهايي كه ميگويند 11ميليون نفر از آنها قصد ازدواج ندارند، 35 درصد آنها تحصيلكرده بيكار هستند، در طلاق و جدايي حرف اول را ميزنند، در بيماريهايي مثل افسردگي و اضطراب، حضور موثر و آمادهاي دارند و در نزاعهاي خياباني و پرخاشگري و البته تصادفها هم جمعيت اول از ميان آمار جمعيتي مربوطه را تشكيل ميدهند.
همه خبرها در شرايطي منتشر ميشود كه بيشترين جمعيت كشور را هم همين جوانها تشكيل ميدهند و اگر سري به اخبار مربوط به برنامهها و همايشهاي مختلف بزنيد، ميخوانيد و ميبينيد كه مديران به اهميت حضور اين جوانان، برنامهريزي براي آنها و همينطور حل مشكلات و بحرانهاي آنها بسيار بسيار اشاره ميكنند و حرف ميزنند و حتي گاهي اوقات بعضي از اين برنامهها، مثل سايت همسريابي را اجرايي ميكنند تا بگويند حواسشان هست و ميبينند.
اما برخلاف تمام اينها، بازهم وقتي پاي آمارهاي مختلف به ميان ميآيد، اين جوانان هستند كه پرچمدار آمارها ميشوند و خودشان را در قله رفيع آمارهاي تكاندهنده قرار ميدهند تا تناقضها ميان دنياي واقعي و دنياي برنامهريزي و مديريت بحران، خودش را بيشتر از قبل نشاندهند. چون مشخص نيست كه چطور ميشود هرروز خبري تازه از توجه به جوانان خواند يا يادداشتي از يك جامعهشناس و روانشناس خبره ديد كه به اهميت برنامهريزي براي زندگي جوانان اشاره ميكند و بعد وقتي پاي آمار به ميان برسد، بازهم آمار صادق و شفاف بگويند كه اتفاق خاصي نيفتاده و درها روي همان پاشنهاي ميچرخند كه در گذشته چرخيدهاند و باعث شدند اينهمه آمار از راه برسد و از مصايب سخت و كلي زندگي جوانان بگويند. جواناني كه روزي روزگاري اميد جامعه امروزي بودند و حالا نقش ديگري از نااميدي را بازي ميكنند.
آمارها كه دروغ نميگويند، مشكل بيكاري، عدم تمايل به ازدواج و نااميدي رايج هم كه خود به خود به وجود نميآيد، پس چه اتفاقي افتاده كه همهچيز در خلاف جهت و مسير اصلي برنامهريزي و حمايت از زندگي اجتماعي جوانان حركت ميكند و يكجور انگار نه انگاري، آمارها را هر روز بيشتر از ديروز ترسناكتر ميكند؟ واقعيت اين است كه اين سوال، شايد بايد نخستين سوالي باشد كه قبل از همه برنامهريزيها و حرفها و نظرها پرسيده شود.
سوالي كه جوابش مهم است و تا امروز ديده نشده كه مديري، بيايد و در يكي از همين خبرها درباره اين «چرايي» حرف بزند. «چرايي» كه حالا ديگر خيلي مهمتر از آماري است كه شيب نمودار سقوط جوانان را هرروز بيشتر از ديروز نشان ميدهد و تا دير نشده بايد به سراغش رفت و براي ترميم همه قدمها را از اول برداشت.