جنگ ايران و اسراييل رخ نداده است
سروش اكبرزاده
تأملي فلسفي بر نبرد ايران و اسراييل
«ژان بودريار» (۲۰۰۷ - ۱۹۲۹) جامعهشناس، فيلسوف و نظريهپرداز پسامدرنيته و پساساختارگرايي، اصطلاح «فرا واقعيت» يا «واقعيت حاد» را براي وضعيتي بهكار ميبرد كه در آن بازنمودهاي (representations) چيزها؛ جايگزين چيزها ميشوند. از ديدگاه او معاني، طي فرآيند شبيهسازي (simulation) دچار وضعيت فرا واقعي ميشوند كه از آن ميتوان به hyperreality (واقعيت حاد) تعبير نمود. بودريار به واسطه بهكارگيري اين نظريه در حوزه رسانه و نقدي كه از اين منظر بر جهان مدرن و دوره متاخرِ آن (پست مدرن) نموده، شهرت يافته است. او چگونگي بازنمايي واقعيت در رسانهها را مورد بررسي انتقادي قرار داده و چنين نتيجه ميگيرد كه: در دنياي جديد آنچه را واقعيت يا جهان واقعي ميپنداريم، در واقع تصويري است كه توسط رسانهها به ما نشان داده شده است. به بيان ديگر در جهان مدرن رسانهها درصدد القاي تصاوير تحريف شدهاي از واقعيت به مخاطبين خود هستند كه منافع صاحبان قدرت و ثروت ايجاب ميكند. بودريار حتي مقالاتي درباره «جنگ خليجفارس» مابين ژانويه تا مارس ۱۹۹۱ نوشت و در آنها به تصريح بيان كرد كه: اين جنگ، كاملا ساخته و پرداخته رسانهها و تصويري بود كه صاحبان قدرت جهاني ميخواستند ما ببينيم. به اعتقاد وي رسانهها با بزرگنمايي يا تحريف اطلاعات درباره واقعهاي همانند «جنگ خليجفارس» باعث ميشوند تا ديگر اثري از واقعيت اوليه باقي نماند. بر همين اساس او در كتاب «هوش شر يا معاهده شفافيت» بيان مينمايد كه شفافيت ظاهري و ارايه اطلاعات بيش از حد، مولد ابهام بوده و ميتوانند براي ايجاد سلطه و كنترل استفاده شوند، به تعبير ديگر ارايه اخبار لحظه به لحظه از حوادث نسبتا كوچك و بزرگنمايي آنها در بسياري موارد به منظور پوشاندن علل اصلي، تحريف حقيقت و گم كردن سر كلاف صورت ميگيرد. كاري كه توسط سيانان، فاكس نيوز، بيبيسي و ساير بنگاههاي خبري وابسته به قدرتهاي بزرگ همه روزه در حال انجام است. از نقطه نظر بودريار تداوم چنين روندي منجر به «كسوف واقعيت» و زندگي در جهاني سراسر نمايشي خواهد شد.
(هوش شر يا معاهده شفافيت، ص ۲۳، مترجم: حسين محمدي، نشر مانيا هنر) كتاب پراهميت ديگر بودريار با نام «شفافيت شيطاني» (ترجمه پيروز ايزدي، نشر ثالث) با اين عبارت آغاز ميشود كه: اگر از من خواسته شود مشخصه وضعيت موجود را بيان كنم آن را دوران پسا افراط (پسا عياشي) مينامم. زيرا او معتقد است: در دوران مدرن، ما به همه خواستهاي خود به حد افراط دست يافتهايم و همه آزادسازيها صورت پذيرفته: اقتصاد آزاد، آزادي سياسي، جنسي و... ما به همه اميالمان نه تنها دست يافتهايم بلكه از آنها جلوتريم. حال سوال اساسي در اينجا اين است كه پس از اين چه بايد كرد؟ يعني پس از اين افراطها (در پيروي از اميال) و به تعبير ديگر: پس از اين عياشيها و خوشگذرانيها چه بايد كرد؟ پاسخ بودريار اين است كه در جهانِ پسا مدرن ديگر چيزي جز شبيهسازي، بازنمايي و وانمود برايمان نمانده و رسالت اصلي اين «شبيهسازي واقعيت» نيز عمدتا بر دوش رسانههاست. بودريار در كتاب «در سايه اكثريتهاي خاموش» (ص ۱۳۲، ترجمه پيام يزدانجو، نشر مركز) رسانههاي همگاني را بنا به علل پيش گفته «سخنهاي بيپاسخ»ي تلقي ميكند كه سازنده ناارتباطتند! در نظر او رسانهها پاسخ را غدغن كرده و فرآيند مبادلهاي را مابين «كسي كه ميگويد» و شنوندگان ناممكن ميسازند، در نتيجه همين فضاي به وجود آمده و يكسويه است كه «نظارت اجتماعي» و «قدرت» پايهريزي ميشوند. «جنگ خليج (فارس) رخ نداده است» مجموعه مقالات سهگانه اوست كه پيش، حين و پس از جنگ عراق، منتشر نموده و هماينك در قالب يك كتاب ساماندهي شده است. توضيح آنكه نويسنده وقوع «جنگ خليجفارس» را كه منجر به سرنگوني صدام گرديد، انكار نميكند اما معتقد است واقعيت، آنگونه كه بوده توسط رسانهها بازنمايي نگرديده. از نظر او جنگ خليجفارس در واقع جنايتي آشكار بود. بودريار طي روايتهاي تكاندهندهاش از اين جنگ نشان داد كه تصاوير بازنمايي شده توسط اصحاب قدرت و رسانه جايگزين تجربه واقعي انسانها شدهاند.
اگر بودريار زنده بود شايد امروز هم ميگفت: «جنگ ايران و اسراييل رخ نداده است.» چراكه اين جنگ نيز نظير جنگ عراق بيشتر در صحنه رسانهها رخ داده، زيرا ادعاي ساخت بمب اتمي توسط ايران كه بهانهاي براي حمله شده، از اساس ادعايي باطل بوده است، همچنين متجاوزي كه توسط دادگاه بينالمللي لاهه به عنوان جنايتكار جنگي شناخته شده و در حال حاضر تحت تعقيب است، با ادعاي نژادپرستانه «جنگ وجودي» آشكارا و برخلاف همه قوانين بينالمللي به تماميت ارضي و جان و مال و ناموس ايرانيان تعرض نموده و اين همه درحالي به وقوع ميپيوندد كه رژيم صهيونيستي توسط رسانههاي مذكور عمدتا و در كليتش مُحِق جلوه داده ميشود!! جنگ اسراييل و از سحرگاه امروز امريكا عليه ايران نه فقط تجاوزي آشكار به كشورمان بلكه تقابل با همه قوانين و مقررات بينالمللي و كليه دستاوردهاي اخلاقي و حقوقي بشر از رنسانس تاكنون است كه اگر بخواهيم در اين خصوص از اصطلاحات بودريار استفاده كنيم بايد گفت: «بسط ماكروسكوپي فروپاشي معنا در سطح ميكروسكوپي نشانه.» اين جنگ كه از ابتدا با حمايت اطلاعاتي و لجستيكي امريكا صورت گرفت اساسا به واقعيات معطوف نميباشد و صرفا از ادعايي واهي مبني بر احتمال ساخت بمب اتمي توسط ايران تغذيه ميكند!!
همچنان كه جنگ خليجفارس نيز با ادعاي واهي «توسعه سلاحهاي كشتار جمعي و ديگر سلاحهاي ممنوعه توسط عراق آغاز گرديده بود.» با الهام از نظريات بودريار درخصوص رسانه و بازنمايي ميتوان چنين نتيجه گرفت كه تطهير رژيم صهيونيستي و موجه جلوه دادن چهره جنايتكاري چون نتانياهو، «شبه رويدادي» است كه به جاي «واقعيت» نشانده ميشود و تبليغاتِ بنگاههاي عظيم رسانهاي در اين خصوص به منزله و در راستاي هدفِ حاكميت بخشيدنِ تام و تمام همين شبه رويدادهاست. (ر. ك: جامعه مصرفي، مبحث فراسوي درست و غلط، ص۱۹۴، نشر ثالث)
حال اگر نظريات بودريار را توصيفِي از عملكرد واقعي بنگاههاي عظيم رسانهاي در جهان مدرن تلقي كنيم و بخواهيم از آن «بايد»ي استخراج كنيم، آن بايد اين است كه ما هم با تدقيق در امر رسانه و آگاهي نسبت به كاركردها و ظرفيتهاي آن، از اين ابزار در نبرد با دشمن به درستي استفاده كنيم. امري كه به اعتقاد نگارنده تاكنون مغفول واقع شده است. آري، همچنان كه نسبت به خواستهاي بسياري از مردم در عرصههاي مختلف، خاصه هنگامه «انتخابات» بيتوجهي شده و با منتقدين دلسوز كشور همانند معاند برخورد گرديده و بالطبع در اين فضا تنها چاپلوسان و متملقان رشد كردهاند (چنانچه امروز با قاطعيت تمام ميتوان از مقوله «نفوذ» در ردههاي بالاي حاكميت سخن گفت) متاسفانه در امر رسانه و يارگيريهاي منطقهاي و بينالمللي نيز دقتها و زيركيهاي لازم بهكار گرفته نشدهاند. از منظر راهبردي، ورود امريكا به اين جنگ، داراي يك پيام روشن است و آن اينكه: اسراييل بدون حمايت نظامي مستقيم امريكا بسيار آسيبپذير و ضعيف است. كشورهاي عرب و مسلمان منطقه كه از هر سو اين غده سرطاني را احاطه كردهاند، اكنون بايد اين واقعيت را دريابند كه پروژه اسراييل، برخلاف تصويري كه در نيمه دوم قرن بيستم و اوايل قرن حاضر به نمايش گذاشته شده بود نه تنها شكستناپذير نيست، بلكه بسيار شكننده است.
امروز بايد طعم تلخ شكست حاميان فلسطين در جنگهاي شش روزه را به رخ آنان كشيد و اتفاقات روزهاي اخير و «ترس و لرز» اسراييل را به كشورهاي عرب و مسلمان منطقه گوشزد نمود. بايد به آنان گفت ايران همواره در كنارشان ايستاده و براي ثبات خاورميانه به اين جنگ وارد شده است. در برابر نظام سلطه جهاني كه به دنبال «تنهايي استراتژيك» ايران است بايد يارگيري كنيم و «قدرت و اهميت رسانه» را دستكم نگيريم.