• 1404 سه‌شنبه 17 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6076 -
  • 1404 سه‌شنبه 3 تير

آشتي با خرد جمعي

قادر باستاني‌تبريزي

حمله ناجوانمردانه دشمن، زخم تازه‌اي بر پيكر وطن نشاند، اما بار ديگر نشان داد كه اين سرزمين در سخت‌ترين لحظات مي‌تواند بر سرمايه سترگ همبستگي ملي تكيه كند؛ همان‌گونه كه مردم ايران از هر طيف و سليقه ـ صاحبان قدرت و حاشيه‌نشينان، مذهبي و سكولار، اصلاح‌طلب و محافظه‌كار، منتقد و مهاجر ـ در اين بزنگاه خطير، فارغ از اختلافات، دركنار يكديگر ايستادند و از هويت و تماميت سرزمين خود دفاع كردند. اين تجربه زنده، گواهي است بر ظرفيت عظيم خرد جمعي و وجدان تاريخي ملت ايران. امروز نيز همان سرمايه انساني مي‌تواند با تكيه بر گفت‌وگوي نخبگاني، مسير عبور از بحران‌ها را هموار و چراغ راه آينده را روشن كند.
ايران ما يك كشور معمولي در جغرافياي جهان نيست؛ يك تمدن تاريخي است. تاريخي كه تنها به سلسله پادشاهان يا جنگ‌هاي خونين محدود نمي‌شود، بلكه در ذهن انسان ايراني، به صورت يك وجدان تاريخي جاري است؛ وجدانِ ديرينِ هويت، خاك، زبان و فرهنگ. از اين رو، در مواجهه با هر تهديد و لطمه‌اي كه متوجه اين سرزمين مي‌شود، واكنش دروني ايرانيان، فارغ از تعلقات سياسي‌شان، به گونه‌اي ناگزير فعال مي‌شود.
تعصب در دفاع از ايران را هم در نيروي وفادار به نظام جمهوري اسلامي مي‌توان ديد و هم در زندانيان سياسي آن؛ هم در اصلاح‌طلبان در حصر و هم در كنشگران چپ سكولار؛ هم در آتئيست‌ها و هم در مذهبيون مهاجر. اين نشانه‌ يك وجدان تاريخي است كه فراتر از گسست‌هاي سياسي روزمره، در ناخودآگاه جمعي ما ايرانيان حضور دارد.
ايران، در سراسر تاريخ پرفراز و نشيب خود، بارها آماج حمله، تحقير و غارت قرار گرفته، اما همچنان به حيات خود ادامه داده است؛ نه به دليل مصونيت سياسي، بلكه به‌ واسطه‌ نيروي حياتي اين فرهنگ و اين ملت. با اين‌ همه، هر نسل موظف است از چرخه‌ تلخ آزمون و خطاي تاريخي درس بگيرد و مراقب فروكاستن اين ميراث باشد.
امروز بسياري از ما، از هر نحله فكري و جايگاه اجتماعي، گرچه دشواري‌ها و نگراني‌هايي را تجربه مي‌كنيم، اما همين احساس مسووليت و دغدغه مشترك، نشانه بيداري و علاقه به سرنوشت ايران است؛ سرزميني كه در مسير حساس خود، در آستانه فرصتي تازه براي بازسازي وجدان تاريخي و بالندگي تمدني قرار گرفته است. در همين حال فرصت مناسبي براي دستگاه حاكمه فراهم شده است تا با بهره‌گيري از ظرفيت‌هاي گسترده نخبگان كشور، مسير تصميم‌گيري‌هاي موثر و راهگشا را هموار سازد. اگرچه چالش‌هاي اقتصادي، اجتماعي و بين‌المللي، در كنار برخي ناملايمتي‌ها، پيچيدگي‌هايي را پديد آورده‌اند، اما همين شرايط مي‌تواند به انگيزه‌اي براي شكل‌گيري يك اجماع نخبگاني تبديل شود؛ اجماعي كه با تكيه بر خردجمعي، زمينه‌ساز عبور كشور از بحران‌ها و گشودن افق‌هاي روشن‌تر خواهد بود. اجماع نخبگاني به معناي وحدت نظر قطعي در همه امور نيست؛ بلكه نوعي همفكري جمعي براي كاهش سطح ابهام نظام تصميم‌گيري و بازسازي حداقلي از مشروعيت گفت‌وگو و مصالحه ملي است. تصميم‌گيري در شرايط بحراني، بيش از هر چيز به كاهش عدم قطعيت نياز دارد؛ همان چيزي كه اجماع نخبگان مي‌تواند فراهم كند.
اما اين اجماع نخبگاني بر چه محورهايي مي‌تواند استوار شود؟ نخست آنكه، حفظ يكپارچگي ملي بايد به عنوان خط قرمز مشترك مورد پذيرش همه جريان‌هاي فكري، اعم از حاكميتي و منتقدان بيرون از قدرت قرار گيرد؛ چراكه اصل موجوديت ملي ايران، فراتر از همه اختلافات سياسي، نقطه‌ اشتراك همگان است. 
دوم، پذيرش ضرورت اصلاحات در حكمراني اجتناب‌ناپذير است. بازسازي كارآمدي نهادهاي تصميم‌گير، ارتقاي شفافيت در فرآيندها و بازآفريني نظام نمايندگي مردم ازجمله بديهي‌ترين گام‌هايي است كه بايد برداشته شود. 
سوم، بازآرايي سياست خارجي با محور منافع ملي بلندمدت ضرورتي گريزناپذير است؛ سياست خارجي ايران بايد با بازتعريفي واقع‌گرايانه و آينده‌نگرانه، از سطح منازعات فرساينده كاسته و ظرفيت‌هاي معطل ‌مانده كشور را احيا كند  و سرانجام، بازسازي سرمايه اجتماعي از طريق ترميم اعتماد عمومي، سنگ ‌بناي هر راه‌حل پايدار خواهد بود؛ بي‌آنكه شنيدن صداهاي متفاوت و احياي يك گفت‌وگوي ملي فراگير در دستور كار قرار گيرد، هيچ اصلاحي به ثمر نخواهد نشست.
امروز نظام سياسي كشور همچون بسياري از شهروندانش، در نقطه‌ حساسي از تاريخ ايستاده است؛ جايي كه نه ايستادن، راه‌حل است و نه حركت كوركورانه. براي عبور خردمندانه از اين مرحله، به يك اتاق فكر ملي نياز است؛ نه يك نهاد تشريفاتي دولتي، بلكه محفل واقعي و مستقل از جناح‌بندي‌هاي روزمره كه بتواند انديشه‌هاي متكثر را به سمت منافع پايدار ملي هدايت كند. 

نظام مي‌تواند با بهره‌گيري از فرصت پيش‌رو، بار ديگر عقلانيت جمعي را به جريان فعال در مسير سياستگذاري كشور بدل سازد و جايگاه خود را به عنوان نگهبان هويت ديرپاي ايران بيش از پيش تحكيم بخشد. ايران - اين سرزمين ريشه‌دار و پرگنجينه - همچنان سرشار از انديشه‌ها و ظرفيت‌هاي نخبگاني است كه مي‌تواند موتور پيشرفت و عبور از دشواري‌ها باشد؛ به ويژه اگر عزم شنيدن، گفت‌وگو و تحول در سطح حاكميت تقويت شود. آينده همچنان مي‌تواند چشم‌انتظار فرداهاي روشن‌تري باشد.
تاريخ گواهي مي‌دهد كه هيچ ملتي در پيچ‌هاي سخت سرنوشت، جز با تكيه بر خرد جمعي و هم‌آوايي صداهاي گوناگون نخبگان خود، به قله‌هاي ثبات و پيشرفت دست نيافته است. ايرانِ ما، با سرمايه بي‌پايان فرهيختگان و دلسوزان خويش، همچنان از ظرفيت شگفت‌انگيزي برخوردار است تا در اين بزنگاه سرنوشت‌ساز، بار ديگر مشعل اميد و سازندگي را برافروزد. گفت‌وگو، مدارا و همفكري مي‌توانند سرآغاز فصلي نوين در تاريخ اين سرزمين باشند؛ فصلي كه در آن، اراده شنيدن و پذيرفتن گوناگوني انديشه‌ها، سنگ ‌بناي بازسازي اعتماد و شكوفايي ملي مي‌شود. آينده هنوز سراسر فرصت است؛ كافي است دست در دست هم، عزم عبور از اين تنگنا را به نيرويي ملي بدل كنيم.

جنگ ايران و اسراييل رخ نداده است

 (هوش شر يا معاهده شفافيت، ص ۲۳، مترجم: حسين محمدي، نشر مانيا هنر) كتاب پراهميت ديگر بودريار با نام «شفافيت شيطاني» (ترجمه پيروز ايزدي، نشر ثالث) با اين عبارت آغاز مي‌شود كه: اگر از من خواسته شود مشخصه وضعيت موجود را بيان كنم آن را دوران پسا افراط (پسا عياشي) مي‌نامم. زيرا او معتقد است: در دوران مدرن، ما به همه خواست‌هاي خود به حد افراط دست يافته‌ايم و همه آزادسازي‌ها صورت پذيرفته: اقتصاد آزاد، آزادي سياسي، جنسي و... ما به همه اميالمان نه تنها دست يافته‌ايم بلكه از آ‌نها جلوتريم.  حال سوال اساسي در اينجا اين است كه پس از اين چه بايد كرد؟  يعني پس از اين افراط‌ها (در پيروي از اميال) و به تعبير ديگر‌: پس از اين عياشي‌ها و خوشگذراني‌ها چه بايد كرد؟ پاسخ بودريار اين است كه در جهانِ پسا مدرن ديگر چيزي جز شبيه‌سازي، بازنمايي و وانمود برايمان نمانده و رسالت اصلي اين «شبيه‌سازي واقعيت» نيز عمدتا بر دوش رسانه‌هاست. بودريار در كتاب «در سايه اكثريت‌هاي خاموش» (ص ۱۳۲، ترجمه پيام يزدانجو، نشر مركز) رسانه‌هاي همگاني را بنا به علل پيش گفته «سخن‌هاي بي‌پاسخ»ي تلقي مي‌كند كه سازنده ناارتباطتند!  در نظر او رسانه‌ها پاسخ را غدغن كرده و فرآيند مبادله‌اي را مابين «كسي كه مي‌گويد» و شنوندگان ناممكن مي‌سازند، در نتيجه همين فضاي به وجود آمده و يكسويه است كه «نظارت اجتماعي» و «قدرت» پايه‌ريزي مي‌شوند. «جنگ خليج (فارس) رخ نداده است» مجموعه مقالات سه‌گانه اوست كه پيش، حين و پس از جنگ عراق، منتشر نموده و هم‌اينك در قالب يك كتاب ساماندهي شده است. توضيح آنكه نويسنده وقوع «جنگ خليج‌فارس» را كه منجر به سرنگوني صدام گرديد، انكار نمي‌كند اما معتقد است واقعيت، آن‌گونه كه بوده توسط رسانه‌ها بازنمايي نگرديده. از نظر او جنگ خليج‌فارس در واقع جنايتي آشكار بود. بودريار طي روايت‌هاي تكان‌دهنده‌اش از اين جنگ نشان داد كه تصاوير بازنمايي شده توسط اصحاب قدرت و رسانه جايگزين تجربه واقعي انسان‌ها شده‌اند.
اگر بودريار زنده بود شايد امروز هم مي‌گفت: «جنگ ايران و اسراييل رخ نداده است.» چراكه اين جنگ نيز نظير جنگ عراق بيشتر در صحنه رسانه‌ها رخ داده، زيرا ادعاي ساخت بمب اتمي توسط ايران كه بهانه‌اي براي حمله شده، از اساس ادعايي باطل بوده است، همچنين متجاوزي كه توسط دادگاه بين‌المللي لاهه به عنوان جنايتكار جنگي شناخته شده و در حال حاضر تحت تعقيب است، با ادعاي نژادپرستانه «جنگ وجودي» آشكارا و برخلاف همه قوانين بين‌المللي به تماميت ارضي و جان و مال و ناموس ايرانيان تعرض نموده و اين همه درحالي به وقوع مي‌پيوندد كه رژيم صهيونيستي توسط رسانه‌هاي مذكور عمدتا و در كليتش مُحِق جلوه داده مي‌شود!! جنگ اسراييل و از سحرگاه امروز امريكا عليه ايران نه فقط تجاوزي آشكار به كشورمان بلكه تقابل با همه قوانين و مقررات بين‌المللي و كليه دستاورد‌هاي اخلاقي و حقوقي بشر از رنسانس تاكنون است كه اگر بخواهيم در اين خصوص از اصطلاحات بودريار استفاده كنيم بايد گفت: «بسط ماكروسكوپي فروپاشي معنا در سطح ميكروسكوپي نشانه.» اين جنگ كه از ابتدا با حمايت اطلاعاتي و لجستيكي امريكا صورت گرفت اساسا به واقعيات معطوف نمي‌باشد و صرفا از ادعايي واهي مبني بر احتمال ساخت بمب اتمي توسط ايران تغذيه مي‌كند!!
همچنان كه جنگ خليج‌فارس نيز با ادعاي واهي «توسعه سلاح‌هاي كشتار جمعي و ديگر سلاح‌هاي ممنوعه توسط عراق آغاز گرديده بود.» با الهام از نظريات بودريار درخصوص رسانه و بازنمايي مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه تطهير رژيم صهيونيستي و موجه جلوه دادن چهره جنايتكاري چون نتانياهو، «شبه رويدادي» است كه به جاي «واقعيت» نشانده مي‌شود و تبليغاتِ بنگاه‌هاي عظيم رسانه‌اي در اين خصوص به منزله و در راستاي هدفِ حاكميت بخشيدنِ تام و تمام همين شبه رويدادهاست. (ر. ك: جامعه مصرفي، مبحث فراسوي درست و غلط، ص۱۹۴، نشر ثالث) 
حال اگر نظريات بودريار را توصيفِي از عملكرد واقعي بنگاه‌هاي عظيم رسانه‌اي در جهان مدرن تلقي كنيم و بخواهيم از آن «بايد»ي استخراج كنيم، آن بايد اين است كه ما هم با تدقيق در امر رسانه و آگاهي نسبت به كاركردها و ظرفيت‌هاي آن، از اين ابزار در نبرد با دشمن به درستي استفاده كنيم. امري كه به اعتقاد نگارنده تاكنون مغفول واقع شده است. آري، همچنان كه نسبت به خواست‌هاي بسياري از مردم در عرصه‌هاي مختلف، خاصه هنگامه «انتخابات» بي‌توجهي شده و با منتقدين دلسوز كشور همانند معاند برخورد گرديده و بالطبع در اين فضا تنها چاپلوسان و متملقان رشد كرده‌اند (چنانچه امروز با قاطعيت تمام مي‌توان از مقوله «نفوذ» در رده‌هاي بالاي حاكميت سخن گفت) متاسفانه در امر رسانه و يارگيري‌هاي منطقه‌اي و بين‌المللي نيز دقت‌ها و زيركي‌هاي لازم به‌كار گرفته نشده‌اند. از منظر راهبردي، ورود امريكا به اين جنگ، داراي يك پيام روشن است و آن اينكه: اسراييل بدون حمايت نظامي مستقيم امريكا بسيار آسيب‌پذير و ضعيف است. كشورهاي عرب و مسلمان منطقه كه از هر سو اين غده سرطاني را احاطه كرده‌اند، اكنون بايد اين واقعيت را دريابند كه پروژه اسراييل، برخلاف تصويري كه در نيمه دوم قرن بيستم و اوايل قرن حاضر به نمايش گذاشته شده بود نه تنها شكست‌ناپذير نيست، بلكه بسيار شكننده است.
امروز بايد طعم تلخ شكست حاميان فلسطين در جنگ‌هاي شش روزه را به رخ آنان كشيد و اتفاقات روزهاي اخير و «ترس و لرز» اسراييل را به كشورهاي عرب و مسلمان منطقه گوشزد نمود. بايد به آنان گفت ايران همواره در كنارشان ايستاده و براي ثبات خاورميانه به اين جنگ وارد شده است. در برابر نظام سلطه جهاني كه به دنبال «تنهايي استراتژيك» ايران است بايد يارگيري كنيم و «قدرت و اهميت رسانه» را دست‌كم نگيريم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون