چرخش ناگزير در موازنه قوا پس از حمله امريكا
سيد محيالدين حسينيمقدم
تجاوز نظامي اخير امريكا به ايران، بيش از آنكه نقطه اوج يك كارزار فشار باشد، سرآغاز يك دوره جديد و تعيينكننده در معادلات راهبردي غرب آسياست. اين اقدام كه با هدف نمايش اقتدار صورت گرفت، به دليل يك اشتباه بنيادين در محاسبات راهبردي، عملا به عاملي براي تسريع تغيير موازنه قوا به ضرر واشنگتن تبديل شده است. اين تحليل نشان ميدهد كه حمله مذكور نه تنها در دستيابي به اهداف نظامي خود ناكام ماند، بلكه ناخواسته به استحكام دكترين بازدارندگي ايران و باز شدن جعبه پاندوراي واكنشهاي چند لايه منجر شد كه آينده منطقه را شكل خواهد داد.
۱- نمايشي از قدرت يا اعتراف به ناتواني؟
بررسي ابعاد فني و نظامي تجاوز اخير امريكا به تأسيسات هستهاي نطنز، فردو و اصفهان، به سرعت پرده از يك واقعيت انكارناپذير برميدارد: اين عمليات، اقدامي براي نمايش قدرت بود، نه اِعمال آن. هدف قرار دادن نقاطي كه يا از پيش آسيب ديده بودند يا فاقد ارزش راهبردي بودند، در كنار ناتواني آشكار در نفوذ به دژهاي مستحكم دفاعي ايران نظير فردو، نشان داد كه گزينه نظامي امريكا تا چه حد در برابر راهبرد دفاعي ايران كماثر است. راهبرد بازدارندگي ايران كه نه بر تهديد صرف، بلكه بر ناكامسازي حمله و بياثر كردن آن استوار است، در اين آزمون ميداني، سربلند بيرون آمد. در نتيجه، آنچه قرار بود نمايش قاطعيت باشد، به صحنه اثبات محدوديتهاي قدرت امريكا بدل گشت.
۲- ميدان اصلي نبرد كجاست؟
حقيقت آن است كه ايران مدتهاست در نبردي واقعي، تواناييهاي نظامي امريكا را نه در خاك خود، بلكه در ميدان رژيم صهيونيستي به محك گذاشته است. سامانههاي پدافندي، جنگندهها و فناوريهاي اطلاعاتي كه همگي شناسنامه امريكايي دارند، بارها در برابر اراده و توانايي ايران به چالش كشيده شدهاند. موفقيت ايران در عبور از اين سپرهاي دفاعي و تحميل هزينه به دشمن، يك پيروزي تاكتيكي صرف نيست؛ بلكه اثبات كارآمدي يك الگوي فكري و فني مستقل در برابر الگوي مسلط غربي است. حمله مستقيم امريكا، صرفا اين رويارويي پنهان را علني كرد و نشان داد كه ايران براي چنين روزي از آمادگي لازم برخوردار است.
۳- ابزارهاي واكنش و اهرمهاي قدرت ايران
پاسخ ايران به اين تجاوز، محدود به يك واكنش نظامي متقابل نخواهد بود. مجموعهاي از ابزارهاي قدرتمند در اختيار تهران است كه ميتواند هزينه اين ماجراجويي را براي واشنگتن و متحدانش به شكلي تصاعدي افزايش دهد: تسلط بر شريانهاي حياتي انرژي، تلاطم فوري در بازار نفت و هراس شركتهاي كشتيراني، يادآور تسلط ايران بر تنگههاي هرمز و بابالمندب است. اين اهرم اقتصادي-راهبردي به ايران اين امكان را ميدهد كه فشار را از ميدان نظامي به اقتصاد جهاني منتقل كرده و در صفوف متحدان غربي شكاف ايجاد كند. آسيبپذيري منافع و پايگاههاي دشمن: پراكندگي پايگاههاي نظامي امريكا در منطقه و آن هم در تيررس ايران، كه زماني نماد سلطه بود، امروز به پاشنه آشيل آن تبديل شده است. اشراف اطلاعاتي و تواناييهاي موشكي و پهپادي ايران، اين مراكز را به اهدافي قابل دسترس بدل كرده و هرگونه اقدام بعدي را با ريسكي غيرقابل قبول مواجه ميسازد. بازنگري در سياست راهبردي هستهاي: زماني كه معاهدات بينالمللي قادر به تأمين امنيت يك كشور در برابر تجاوز آشكار نباشند، طبيعي است كه آن كشور در تعهدات خود بازنگري كند. ايران ميتواند با حركت به سمت شفافيت كمتر و توانمندي فني بالاتر، معادله امنيتي را به كلي تغيير داده و هرگونه فكر ماجراجويي در آينده را پرهزينهتر از هميشه سازد.
۴- چشمانداز آينده
سه پرده از يك نمايش جديد تحولات پيش رو را ميتوان در سه مرحله پيوسته پيشبيني كرد:
پرده اول: كنترل تنش و پاسخ حسابشده (آينده نزديك) - ايران از يك جنگ تمامعيار پرهيز خواهد كرد، اما سكوت نيز نخواهد كرد. شاهد يك پاسخ هوشمندانه، دردناك و در عين حال كنترلشده خواهيم بود كه هدف آن نه آغاز جنگ، بلكه بازترسيم خطوط قرمز و نمايش قاطعيت است. اين پاسخ ميتواند در حوزههاي سايبري، منطقهاي يا اقتصادي صورت گيرد.
پرده دوم: دوران تثبيت واقعيتهاي جديد (ميانمدت) - اين حمله به ايران انگيزه و مشروعيت لازم را ميدهد تا با سرعت بيشتري، واقعيتهاي فني برگشتناپذيري را بر روي زمين ايجاد كند. اين به معناي ورود به يك دوره «صلح مسلح» خواهد بود؛ دورهاي كه در آن غرب، ديگر نه با يك برنامه هستهاي قابل مذاكره، بلكه با يك توانمندي راهبردي تثبيتشده روبرو خواهد بود كه بايد آن را مديريت كند، نه مهار.
پرده سوم: پذيرش نظم نوين و ديپلماسي از موضع برابر (بلندمدت) - با آشكار شدن بيهودگي فشار، جهان بهناچار خود را با يك ايران قدرتمندتر تطبيق خواهد داد. در اين مرحله، زمينه براي شكلگيري يك ديپلماسي واقعبينانه فراهم ميشود كه نه بر اساس خواستههاي يكطرفه، بلكه بر مبناي پذيرش موازنه قواي جديد و منافع متقابل استوار خواهد بود. اين، سرآغاز شكلگيري معماري امنيتي جديدي در منطقه بدون سلطه يكجانبه غرب خواهد بود. در پايان بايد گفت كه حمله اخير امريكا، يك نقطه عطف تاريخي بود كه ناخواسته به سود منافع بلندمدت ايران تمام شد. اين اقدام، پرده از محدوديتهاي قدرت سخت امريكا برداشت، دكترين بازدارندگي ايران را در عمل به اثبات رساند و روند افول نفوذ يكجانبهگرايانه واشنگتن در منطقه را شتاب بخشيد. از اين پس، جهان بايد بياموزد كه با يك ايران مقتدرتر، با اعتماد به نفس بالاتر و داراي ابتكار عمل راهبردي تعامل كند؛ واقعيتي كه ديگر نميتوان آن را ناديده گرفت.
كارشناسارشد مطالعات فرهنگي و رسانه