علي شكوريراد، عضو شوراي مركزي حزب اتحاد ملت در گفتوگو با «اعتماد» از ايده تغيير ميگويد
مردم ضامن امنيتاند
جنگ يك محتمل بزرگ است. اگر يك درصد هم احتمال وقوع جنگ باشد اين یک درصد اهميت بسياري دارد
مهدي بيك اوغلي |ارتباط متقابل «امنيت» با «حضور و مشاركت مردم» از جمله دوگانههايي است كه هرگز نميتوان يكي را بدون ديگري تصور كرد. هيچ ساختار سياسي بدون مردمش نميتواند تداوم خود را متصور شود، همانگونه كه ملت بدون يك حاكميت ملي، قادر به تحقق اهداف و مطالبات خود نيستند. ارتباط لازم و ملزومي كه البته گاهي اوقات به سردي گراييده و از هم دور ميشود. جنگ 12 روزه در كنار همه آسيبها و دستاوردهايي كه داشت، چشمان نظام حكمراني را بيش از پيش بر روي اين واقعيت باز كرد كه بدون مردم و حمايت مردم، قادر به تداوم بقاي خود نيست. بر اين اساس است كه زمزمههايي از سوي بخشهاي عاقلتر نظام حكمراني شنيده شد كه تغيير و تحول يك ضرورت است. ابتدا قاليباف به صورت ضمني بر اين ضرورت صحه گذاشت و پس از آن نوبت به چهرههايي چون علي لاريجاني، ضرغامي و علي اكبر ولايتي رسيد كه ايده نظام حكمراني درباره اين ضرورت را اعلان عمومي كنند. ماحصل اين ضرورت اصلاحي اما كمرنگ شدن نقش تندروها در نظام تصميمسازيهاي كشور است. موضوعي كه علي شكوريراد معتقد است نظام حتي قبل از انتخابات 1403 نيز به آن رسيده بود اما قصد داشت اين تحولات را به صورت تدريجي و آرام صورت دهد. جنگ 12 روزه اما اين ضرورت را سرعت بيشتري داد. چرا كه نظام ميدانست جاي هيچ ريسكي نيست و بايد سريعتر مردم را به عنوان ضامن بقاي امنيت به ميدان آورد. مردم هم زماني به ميدان ميآيند كه احساس كنند، نظام حكمراني سبك زندگي آنها را به رسميت شناخته و بر مطالبات آنها صحه ميگذارد. علي شكوريراد در گفتوگو با «اعتماد» تلاش كرده تصويري از اين رويههاي اصلاحي ارايه كند. او گفتوگو را زيربناي هر نوع اصلاحي ميداند، گزارهاي كه آشتي ملي از بطن آن بيرون آمده و زمينه براي ساير تغييرات فراهم ميشود. او شان هيچ بخشي از نظام را بالاتر از مردم ندانسته و معتقد است كه شان مردم بر همه شؤون و بخشهاي كشور ارجحيت دارد. بنابراين منزلت هيچ نهادي در ايران بالاتر از مطالبات مردم نيست.
ضرورت اصلاح و تغيير اين روزها به كرات از سوي فعالان سياسي نزديك به راس هرم شنيده ميشود. ايده تغيير و اصلاح چگونه پس از جنگ 12روزه ايجاد شده است؟
به نظرم انتظار از حاكميت براي اينكه تغييرات و تحولاتي در راستاي مطالبات مردم ايجاد كند، همواره وجود داشته و تنها مختص دوران پساجنگ 12 روزه نيست. اما در دوران جنگ اخير حاكميت به اين واقعيت پي برد كه همبستگي ملي تا چه اندازه ميتواند ضامن امنيت پايدار كشور باشد. يعني تا به امروز حاكميت تصور ميكرد با نيروي نظامي ميتواند امنيت كشور را در عاليترين سطح حفظ كند اما امروز متوجه شده كه اين اتحاد، همبستگي، مشاركت و وطن دوستي مردم است كه ضامن حفظ كشور و امنيت آن است. البته حاكميت در جنبش زن، زندگي و آزادي هم ميتوانسته به اين درك برسد اما توجهي به آن نكرد و به روي خود نياورد كه اين خواسته عمومي براي تغيير تا چه اندازه جدي است. جنگ 12 روزه اما نشان داد كه بيش از توان موشكي ايران، اين مشاركت مردم و انسجام ملي است كه ميتواند امنيت پايدار به بار بياورد. به همين دليل ظاهرا حاكميت بيش از گذشته قدر مردم را فهميده و اميدوارم بخواهد در جهت تحقق مطالبات مردم قدم بردارد. البته در گذشته هم اين درك از نقش مردم تجربه شده بود؛ پس از دوم خرداد 76 و در شرايطي كه ايران در وضعيت پر تنش و ملتهب بينالمللي قرار داشت، اين مشاركت و حضور گسترده مردم پاي صندوقهاي راي بود كه صحنه را به نفع ايران تغيير داد. تهديدهاي بينالمللي پس از دوم خرداد 76 تبديل به احترام جهاني شد و ايران به خصوص پس از طرح گفتوگوي تمدنها در سازمان ملل به عنوان يك كشور قابل احترام مطرح شد. در جنگ اخير هم حاكميت بيش از گذشته متوجه اين مولفه اقتدار ملي شده و به آن توجه ميكند. اميدوارم اين توجه ناقص و موقتي نباشد.
در اين شرايط برخي چهرههاي نزديك به رهبر انقلاب از ضرورت تغيير و تحول در نظام حكمراني و توجه به مطالبات مردم صحبت ميكنند. اين اظهارات را بايد ناشي از درك آگاهانه حاكميت بدانيم يا موضوعي ناگزير كه چارهاي جز تن دادن به آن وجود ندارد؟
اظهارات آقايان قاليباف، لاريجاني و ولايتي درباره ضرورت تغيير و تحول در نظام حكمراني دور از انتظار نيست. اما اينكه با چه نيتي اين اظهارات مطرح ميشود مشخص نيست. اينكه آيا اين صحبتها تاكتيكي است و براي گذر از شرايط ملتهب فعلي گفته ميشود يا اينكه رويكردي راهبردي، اصولي و دايمي است هنوز كاملا مشخص نيست. بهنظر ميرسد اصل اين تغيير رويكرد براي حاكميت ناگزير است. به هر حال مقدمه هر تحول مثبتي، گفتوگوست. فرآيند گفتوگو با بخشهاي مختلف جامعه اعم از بخشهاي تشكل يافته يا غير متشكل بايد آغاز و پيگيري شود و روند اين گفتوگوها تا تحقق مطالبه و خواست مردم بايد ادامه يابد. نبايد فراموش كرد كه تشكلها نيروهاي واسط اجتماعي هستند كه بين بدنه جامعه و راس هرم قدرت قرار گرفته و مناسبات ارتباطي اين دو را شكل ميدهند. يعني از يك طرف مطالبات مردم را به راس هرم حاكميت منتقل ميكنند و از سوي ديگر تصويري از خواستههاي حاكميت براي حفظ شالوده جامعه را به متن جامعه ميرسانند. اگر بخواهيم، قدم اولي براي اين تغييرات و تحولات در نظر بگيريم، گفتوگو ميتواند اين گام نخست باشد. هيچ فرد و گروهي نبايد شأن خود را به اندازهاي بالا بداند كه از گفتوگو با طرفهاي ديگر سر بازبزند. همه بايد مهيا و آماده گفتوگو براي رسيدن به يك درك مشترك باشند.
اغلب در تحليلها به مساله حاكميت، و نحوه كنشگري نظام سياسي توجه ميشود. كنشگري مردم ايران از سال 88 به بعد اما بسيار قابل توجه است. بررسي كنشگري مردم از سال 88 و سپس تحولات دهه 90 و اعتراضات 1401 و نهايتا جنگ 12 روزه نشان ميدهد كه برخلاف تصورات برخي گروههاي خاص، مردم با درك بالاي خود از خشونت و تنش پرهيز كرده و آگاهانه به نوع خاصي از اصلاحات از درون پافشاري دارند. درجنگ 12 روزه هم مردم به درستي متوجه شدند اگر قرار است تحولي در جامعه شكل بگيرد بايد از درون باشد . اين كنشگري آگاهانه مردمي از كجا ميآيد؟
اين آگاهيها، همبستگي ملي، تقيد به منافع ملي و پرهيز از خشونت همگي دستاوردهاي دوران اصلاحات هستند. يعني آگاهيهايي كه مردم در دوران اصلاحات به دست آوردند، آنها را از رفتارهاي پرخطر اجتماعي و سياسي و رفتن به سوي فروپاشي بازداشته است. هويتي كه جامعه از خود نشان ميدهد، يك هويت آگاهانه است. اين هويت به بركت اصلاحات ايجاد شده است. افراد و جرياناتي كه ادعا ميكنند دوره اصلاحات دستاوردي نداشته است، خوب است به اين نوع كنشگريهاي عمومي و مردمي مسالمتآميز توجه كنند.
اين تحليل مطرح است كه بخشي از رفتارهاي حاكميت در دوري از تندروها، ناشي از رفتار معقولي است كه رييسجمهور پزشكيان در اعتمادسازي با حاكميت در پيش گرفته است. در واقع توافقسازي واجراي ايده وفاق توسط دولت چهاردهم باعث شد تا نظام حكمراني بتواند روي اصلاحات به عنوان يكي از دو بال اصلي كنشگري سياسي حساب كرده و به تدريج از تندروها فاصله بگيرد. زمزمههايي كه درباره خروج سعيد جليلي از شعام و جايگزيني او با علي لاريجاني شنيده ميشود ناشي از اين رويه جديد حاكميت بهنظر ميرسد. تا چه اندازه اين تفسير را قبول داريد؟
من فكر ميكنم اساسا برآمدن دكتر پزشكيان از سلب اعتماد رهبري به تندروها نشات ميگيرد. يعني ابتدا اعتماد رهبري به تندروها خدشهدار شد و سپس موضوع حضور يك دولت اصلاحطلب و ميانه كه بتواند گروههاي متكثر اجتماعي را در راستاي منافع ملي سامان دهد مطرح شد. دكتر پزشكيان تاكنون اين كار را به خوبي انجام داده است. ايشان حاصل يك مصالحه نانوشته است كه در انتخابات رياستجمهوري سال گذشته به منصه ظهور رسيد. اين مصالحه از يك سو، منجر به افزايش مشاركت در انتخابات شد و از سوي ديگر رويكردهاي اصلاحطلبانهاي كه دولت پس از انتخابات در پيش گرفته را بروز داد. همه اين تغييرات اما به صورت بنيادين از رفتار تندروها منبعث شده است. آنها پس از خالصسازي قدرت و تشكيل ساختار يكدست قدرت به اندازهاي دچار طغيان شدند كه حتي در خصوص رهبري كه خود را پيرو دو آتشه او معرفي ميكردند هم رفتارهاي غير متعارفي از آنها سر زد . لذا نظام حكمراني هم بيشتر به ضرورت تغيير ريل و توجه به مطالبات مردم پي برد.
اگر قرار باشد مصداقي از ضرورتهاي اصلاحي را در اين دوران تازه نام ببريم به چه مصاديقي ميتوان اشاره كرد؟
وقتي درباره ضرورت گفتوگو صحبت كردم، از دل آن بخشي از مطالبات مردم را ميتوان استخراج كرد. مسائل و ضرورتهاي زيادي وجود دارند كه بايد توسط نظام حكمراني به آنها توجه شود. از دل يك گفتوگو نخستين گزارهاي كه بيرون ميآيد، حذف دوقطبيسازي خودي و غير خودي، آشتي ملي و تحقق شعار «ايران براي همه ايرانيان» است. حاكميت بايد حقوق شهروندان را تأمين كرده و تبعيض و فساد را از ميان ببرد. منزلت همه مردم در همه حال بايد حفظ شود و هر ايراني بايد از حقوق قانوني كامل يك شهروند بهرهمند باشد. سبك زندگي نسلهاي جوان بايد به رسميت شناخته شود و زمينه رشد آنها فراهم شود. بنابراين نخستين ضرورت اصلاحي گفتوگو و كنار گذاشتن بحث خودي و غير خودي است. اين موارد در تأمين انسجام اجتماعي و اتحاد ملي بسيار اثر گذار خواهد بود.
پرسش پاياني؛ ابهام بزرگي است كه اين روزها هر ايراني با آن دست به گريبان است و آن اينكه آيا دوباره جنگ ميشود يا نه؟. مردم ميخواهند بدانند آيا وقوع پرده بعدي جنگ محتمل است يا نه؟
وقوع جنگ يك محتمل بسيار مهم است. اگر يك درصد هم احتمال وقوع جنگ باشد اين يك درصد اهميت بسياري دارد. نميتوان گفت چون اين احتمال يك درصد است، پس بياهميت است. به قول معروف احتمال كم است اما محتمل مهم است! البته با توجه به خوي تجاوزگري اسراييل نميتوان گفت كه احتمال حمله آن به ايران اندك است. اما به نظرم با گذشت زمان هر اندازه بيشتر از جنگ 12 روزه فاصله ميگيريم احتمال وقوع مجدد جنگ كاهش بيشتري مييابد. اگر ديپلماسي ايراني بتواند از وقوع جنگ ظرف يك الي 2ماه آينده جلوگيري كند، ميتواند سايه جنگ را تا حد زيادي از سر كشور دور كند. موضوع افزايش مشاركت مردم و گسترش دامنه همبستگي ملي هم در ايجاد امنيت پايدار براي كشور نقش اساسي دارد. نظام حكمراني بايد بداند، آينده آن و بقايش به ميزان رضايت مردم بستگي دارد؛ مردم هم زماني راضي خواهند بود كه مطالبات آنها برآورده شود و معيشت مطلوبي داشته باشند.