بوي بهبود در فضاي حكمراني ايران
قادر باستانيتبريزي
حكمراني در ايران امروز در نقطهاي حساس و سرنوشتساز قرار گرفته است كه ديگر نميتوان به ساختارهاي بسته و انحصاري بسنده كرد. جنگ 12 روزه و تجربه تلخ و عبرتآموز آن نشان داد كه پايداري و مشروعيت نظام تنها با حضور و همراهي همه مردم، نه اقليت محدود هسته سخت، ميتواند تضمين شود. اما مهمتر از همه، اين است كه بوي بهبود و گشايش در فضاي گفتوگوي واقعي و شفاف ميان حكومت و جامعه به مشام برسد؛ گفتوگويي كه در آن نظام حكمراني هم سخن بگويد و هم با گوش باز شنونده باشد. البته اين بدان معنا نيست كه راهحل، كنار گذاشتن هسته سخت و گروههاي مرجع قدرت باشد، بلكه ضروري است توافقي نوين و فراگير با جامعه شكل گيرد، توافقي كه اگرچه ممكن است همه را در بر نگيرد، اما بخش بسيار گستردهتر و واقعيتري از مردم در آن حضور داشته باشند. دستيابي به اين توافق، شرط اولش گفتوگو است؛ گفتوگويي صريح، دوسويه و بيلغزش، نه با زبان الكن و گوش سنگين كه امروز متاسفانه نشانههاي آن را در فضاي حكمراني شاهديم. واقعيت اين است كه مهمترين فرصت براي پيشرفت و تحول، آمادگي بيشتر حكومت براي شنيدن صداي واقعي جامعه است؛ صدايي كه نه تنها انعكاس اعتراضها، بلكه نماد خواست صادقانه تغيير و اصلاح است. امروز بيش از هر زمان ديگري ظرفيت و زمينه براي بازتعريف رابطه ميان حاكميت و مردم فراهم شده است. اگر بخشهاي مختلف قدرت بتوانند فراتر از تقسيمبنديهاي سنتي «مردم همراه» و «مردم ناهمراه»، به يك فهم مشترك و فراگير برسند، ميتوانند گامهاي موثري براي گشودن درهاي گفتوگو و مشاركت واقعي بردارند. اين رويكرد نويدبخش، راه را براي شكلگيري توافقي جديد و مستحكم هموار خواهد كرد كه آيندهاي روشنتر براي ايران رقم ميزند. نگاهي به سه دهه گذشته پروژههاي راهبردي، نشان ميدهد چگونه سياستهاي كلان، بهرغم مخاطرات جدي براي زندگي و آينده مردم، همچنان توانستهاند با اتكا به اقليتي وفادار و كنترل دقيق بر رگ خواب آنان، از تزلزل مشروعيت حكمراني جلوگيري كنند.
اين وضعيت باعث شده است كه نقش و عامليت واقعي مردم، چه در معناي عام و چه در بزنگاههاي حساس سياسي كه اغلب دستخوش دستكاريهاي جدي شدهاند، رنگ و بوي كماهميتي به خود بگيرد. در چنين فضايي، پرسش بنيادين «كدام مردم؟» بيش از پيش برجسته ميشود؛ پرسشي كه نه تنها در تحليل مفهوم عامليت، بلكه در درك دقيق چگونگي حكمراني امروز ايران، كليدي و تعيينكننده است. از سوي ديگر، فرصت بزرگ و درخشاني پيش روي حكمراني ايران قرار دارد تا روايت روشني و شفاف از آينده كشور به افكار عمومي ارايه دهد. روايتي كه اطمينانبخش باشد و چشماندازي واقعي، مثبت و اميدبخش براي فردا بسازد. حكمراني كه بر فلسفهاي پايدار و مسوولانه استوار باشد، ميتواند با بيان روشن مقاصد و برنامههاي خود، اعتماد مردم را جلب كند و موجبات همراهي و همدلي را فراهم آورد. اگرچه ساختارهاي موجود چالشهايي ايجاد كردهاند، اما با ارادهاي جدي و همت جمعي ميتوان اين سدها را شكست و راه را براي اصلاحات بنيادين و تغييرات سازنده گشود.
امروز بيش از هر زمان ديگري، اصلاحات براي كشور به ضرورت انكارناپذيري تبديل شده است؛ نيازي حياتي و همانند نان شب كه بايد به سرعت تامين شود. خوشبختانه، اين خواست اصلاح در ميان بخشهاي مختلف جامعه به خوبي احساس ميشود و نشانههاي آن در گفتوگوها و مطالبات مردم به چشم ميخورد. هرچند هنوز در ميان تصميمگيران، تنوع ديدگاهها و تفاوت در ميزان پذيرش تغيير وجود دارد، اما همين تنوع ميتواند نقطه شروع گفتوگويي سازنده و يافتن راهحلهاي ميانه باشد. اگر اين فرصت به درستي مديريت شود، ميتوان انتظار داشت كه بوي بهبود و عزم واقعي براي تحول در سطح كشور بهطور گستردهتر و محسوستري نمايان شود.
اميد هنوز زنده است؛ كافي است حكمراني با رويكردي منطقي، عملگرا و اعتماد به تواناييهاي دروني كشور، مسير ارتقاي كيفيت زندگي مادي و معنوي مردم را در چارچوب ظرفيتها و استعدادهاي ملي دنبال كند نه در آرزويهاي دور و دستنيافتني، بلكه با هدف رسيدن به جايگاهي شايسته و متناسب با واقعيتهاي داخلي. اين فلسفهاي است كه هر حكومتي براي دوام و كسب مشروعيت بايد در پيش گيرد.
خوشبختانه هنوز ظرفيت بزرگي براي بهرهگيري از توانمندي نخبگان اهل اصلاح و نوآوري در كشور وجود دارد. بازگشايي فضا و اصلاح نظام گزينشها ميتواند زمينه ورود نسل جديدي از افراد توانمند، دانشمند و خلاق را به عرصه تصميمسازي فراهم كند. آناني كه امروز در قدرت حضور دارند، اگر انگيزه بازنگري و اصلاح را پيدا كنند، ميتوانند با همكاري نسلهاي تازه، گامهاي موثري براي تحول و بهبود شرايط بردارند و آيندهاي بهتر براي كشور رقم زنند.
اين چرخه معيوب با ارادهاي راسخ و عزم مشترك قابل گسستن است. حكمراني هوشمندانه، حكمرانياي است كه با مشاركت فعالانه جامعه و زبان گفتوگوي روشن و شنيداري دقيق همراه باشد. هنگامي كه اين رويكرد به حقيقت بپيوندد، ميتوان به آيندهاي روشنتر و جامعهاي متعادلتر اميدوار بود؛ جامعهاي كه در آن، رابطه حكومت و مردم بر پايه تعامل سازنده و همافزايي استوار شود و ايران به جايگاه شايسته خود در منطقه و جهان دست يابد.
آنچه بيش از هر چيز ضروري است، شنيده شدن بوي بهبود در فضاي جامعه و حكمراني است؛ بويي كه نويدبخش تغييرات واقعي، اميد به فردايي بهتر و ارادهاي مستحكم براي ساختن ايراني سربلند و شكوفا باشد. تنها با اين عزم مشترك است كه ميتوان افقهاي روشن را در برابر چشم همگان گشود و مسير توسعه و پيشرفت را هموار ساخت.