• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3356 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۹ مهر

چرا «هما» مخالف بازي من در «مسافران» بود؟

مژده شمسايي

وقتي قرار شد نقش ماهرخ مسافران را بازي كنم موجي از مخالفت‌ها به حركت درآمد. به بهانه مصلحت، خيرخواهي، ضوابط و... يكي از كساني كه به‌شدت با بازي من مخالف بود خانم هما روستا بود، گرچه مرا نمي‌شناخت و نمي‌دانم شايد حتي هرگز هم نديده بود. آن روزها نمي‌دانستم و درك نمي كردم چرا و شايد موضوع را شخصي تصور مي‌كردم. اما سال‌هاي سال بعد احساس كردم حالا مي‌دانم چرا آن روزها هما روستا دخترك تازه از راه آمده را دوست نداشت يا شايسته نقش اول فيلم مهمي از سينماي ايران نمي‌دانست گرچه حتي مي دانست بيضايي براي نقشش به دنبال نابازيگر است. دانستم مخالفت او به معناي مخالفت با شخص من نبوده بلكه ريشه‌اي عميق‌تر داشته و از زخمي مي‌آمده برپيكره حرفه‌اي كه بسيار دوستش مي‌داشته. اين مخالفت گرچه هيچ‌وقت در حضور من بروز بيروني نداشت چه او زني عاقل و باتدبير بود اما سبب شد كه رابطه ما در طول كار و بعد از آن در ديدارهاي اغلب دير به دير كه داشتيم همواره بسيار با احترام ولي در عين حال با فاصله باشد.‌گر چه با گذشت سال‌ها صميمانه‌تر و مهربان‌تر و دوست‌تر شديم. هما روستا در نظر من مانند بسياري بازيگران ديگر ايراني و به ويژه زنان بازيگر جايگاه واقعي خودش را در سينما و تئاتر نيافت. او بسيار بيش از اين مي توانست بازي كند. استعداد و قابليت‌هاي او بسيار بيشتر از كارهايي است كه از او باقي مانده. امروز كه به كارنامه او نگاه مي‌كنيم، كارنامه‌اي كه به گفته برخي كارنامه درخشان بازيگري هما روستاست آيا تعداد كارهايش جوابگوي 44 سالي هست كه در كار سينما و تئاتر بوده؟! و تازه واقعا از بازي در چه تعداد آنها قلبا راضي و خوشحال بود؟! در روزها و ماه‌ها و سال‌هايي كه كار نمي‌كرد چه بر او مي‌گذشت؟! ايمان دارم كه آرزوي بازي در نقش‌هاي بسياري را داشت كه به دلايل گوناگون فرصتش را نيافت يا اين فرصت از او دريغ شد. دست‌كم هر كاري كه از حميد سمندريان اجازه و امكان بر صحنه بردن نيافت فرصت جان بخشيدن به نقشي از هما روستا هم گرفته شد و قطعا حميد سمندريان براي كار خودش جدا و براي بازي نكردن هما جداگانه و مضاعف اذيت شد و غصه خورد. ايمان دارم نقش‌هايي كه در خيالش بازي كرد بسيار بيشتر از نقش‌هايي بود كه در واقع بازي كرد. زمان در حرفه بازيگري نكته تعيين‌كننده‌اي است و تعارف ندارد. تحمل اينكه ديگر نمي‌تواني برخي نقش‌ها را به دليل گذر زمان بازي كني اصلا آسان نيست وقتي بسيار نقش‌ها و آرزوها در سر داري. وقتي خودت را در آغاز راه مي داني اما ديگران به چشم پيشكسوت به تو نگاه مي‌كنند. وقتي هنوز در دل آرزو داري نقش دختر جوان و سرخوش و عاشق را بازي كني ولي نقش‌هايي كه بهت پيشنهاد مي‌شود نقش زنان ميانسال و افتاده و خموده است. به تدريج تلخ مي‌شوي، غمگين مي‌شوي، خودت را كنار مي‌كشي، با حرفه قهر مي‌كني اما چون بسيار دوستش داري وسوسه مي‌شوي، خودت را قانع مي‌كني، برمي‌گردي كار مي‌كني. بخت يارت باشد فقط براي دوران كوتاهي احساس رضايت مي‌كني يا از همان آغاز احساس پشيماني مي‌كني و با خودت درگير مي‌شوي كه اي كاش نمي‌رفتم و تنها با روياهايم زندگي مي‌كردم اما در همان حال مي‌داني بازيگر بايد بر صحنه واقعي بازي كند، ديده شود، نقد شود تا رشد كند. پس نمي‌تواني هميشه ستاره روياهاي خودت باشي و خلاصه درگيري ادامه دارد و اين چرخه تكرار مي‌شود و تكرار مي شود و تكرار مي‌شود. خيال مي‌كنم اين دنياي دروني بسياري از بازيگران مستعد و سختگير و حساس ايراني مثل هما روستا است. كساني كه خودشان مي‌دانند توانايي كارهاي بسيار بيشتري داشتند كه نشد. كساني كه وقتي به پشت سر نگاه مي‌كنند با خود مي‌گويند اين همه آن نبود كه از من مي‌آمد. اما مي‌دانم تمام اين سال‌ها يك چيز تسلي‌بخش و باعث شادي روح و جانش بود و آن زندگي كنار حميد سمندريان بزرگ بود كه سراسر شور بود و عشق بود و نشاط و از صميم قلب هما را دوست داشت و به او عشق مي ورزيد. مي توانم تصور كنم اين سه سال بي سمندريان چه تلخ و چه دشوار به هما گذشت. شايد كودكانه و ساده‌انگارانه باشد اما دوست دارم خيال كنم كه امروز در جهاني ديگر حميد سمندريان نمايشي را بر صحنه مي‌برد كه هما روستاي جوان و بانشاط ستاره آن است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون