به تماشاي «اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان ديگر» به كارگرداني شهرام مكري
زوال كارايي سوژه پست مدرن
سيد محمد صدرالغروي / فيلمي مثل اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان ديگر در قالب فرماليسم راديكال و در تداوم گريز شهرام مكري از سنتهاي روايي قابل بررسي است. اين فيلم كه شرايط اكران آن از سال 1386 تا سال 1394 فراهم نشد، سرانجام بعد از هشت سال در گروه هنر و تجربه به نمايش درآمد. در اين فيلم شاهد فرمگرايي همراه با تجربه شيوههاي متفاوت روايي در كنار نشانهگذاري عناصر عامهپسند همگام با تلفيق گرايشهاي روشنفكرانه هستيم كه حس و حالي ابسورد دارد. شهرام مكري در پرداخت فيلمنامه اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان ديگر و تنظيم روايت غيرخطي داستان، به جزييات توجه دارد و اين فيلم پر از موقعيتهاي نمايشي سينمايي است؛ فيلمي پر اتفاق كه ميزان اطلاعات زيادي به تماشاگر منتقل ميكند. از آن جمله نمايش مفصل سكانس دزدي از جواهر فروشي، فرار دو عاشق از دست پدر، خودكشي، مرگ اتفاقي، خواستگاري در اتاق تشريح همه در اين فيلم جاي دارند. چنان كه در تعريف از پستمدرنيسم برخي آن را چرخش از سلطنت خفقانآور روايتهاي كبير به خود مختاري پرتفرقه خرده روايتها تفسير كردهاند، پيروي از اين شيوه داستانگويي را ميتوان در فيلم شهرام مكري مشاهده كرد. از سوي ديگر اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان ديگر مصالحش را از سينماي جهان ميگيرد و روايتي است از شخصيتها و موقعيتهاي نمايشي. چنان كه شخصيتهاي فيلم مرتبا درباره سينما حرف ميزنند. براي مثال در خانه مالخر، يك اديسه فضايي ميبينند، در اتومبيل درباره سامورايي ملويل حرف ميزنند و در طول فيلم، سربازي دل به عشق بازيگري ميسپارد و به شوقش از سربازي فرار ميكند. از طرفي فيلم گرايش به روايتهاي موازي نشان ميدهد. همچنين امكانات بصري خاصي را به كار ميگيرد مانند سياه و سفيد بودن فيلم يا تقسيم كادر به دو بخش در فصل اتاق تشريح. در عين حال در اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان ديگر شاهد موقعيتهاي كميك غير متعارف هستيم. همين كه دو آدم نابينا بخواهند از ميان نيروهاي امنيتي يك جواهر فروشي گذر كرده و دست به دزدي بزنند، بالقوه موقعيتي كميك را خلق ميكند. مكري هم از اين ايده به شيوه خلاقانهاي براي خلق شوخيهاي فيلم بهره گرفته است و اكثر شخصيتهاي فيلم درگير موقعيتي كميك شدهاند. اشكان كه نميتواند احساس عاشقانهاش را با دختر مورد علاقهاش در ميان بگذارد، تصميم به خودكشي ميگيرد. ولي خودكشيهاي پرشمار او همه نافرجام هستند. اشكان از اين بابت كه خودكشيهاي او مانند ساير اعضاي خانوادهاش كه همگي پيش از او خودكشي كردهاند، موفقيتآميز نيست، افسرده شده است. روانپزشك از حل مشكلات او مستاصل شده و ميخواهد به هر طريق ممكن، اشكان را از خود دور كند. مشكل روانپزشك آنقدر حاد شده كه به خاطر اشكان شبها كابوس ميبيند يا در صحنههايي مانند زماني كه اشكان در حضور دو مرد نابينا در هتل خودكشي ميكند، كارگرداني مكري باعث شده طنز موقعيتهاي كميك فيلم، بيشتر برجسته شود و اجراي دقيق و پر جزيياتي به نمايش درآيد. اين موقعيتهاي كميك، مشكلات شخصيتهاي فيلم را انعكاس ميدهد اما با توجه به گرايش فرماليسم محض، در سطح باقي ميماند و به عمق نميرود و اميد است مكري با پرداختن به محتوا از قالب شكلگرايي محض بيرون آيد. از ديگر سو فيلم اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان ديگر با بازنمايي وارونه حقيقت و برساختن صحنههاي كميك، نگاهي نهيليستي و تقديرگرايانه به هستي دارد و به سبك آثار پستمدرن، داستان تقديري است كه فراتر از لايههاي زندگي، حكم ميراند چنان كه مكري حكمراني سرنوشت را به تمامي لايههاي روايت فيلم تسري ميدهد. نمونهاي از تقديرگرايي فيلم را ميتوان در مامور پليس ديد كه هر بار پشت دخل ميرسد و ميخواهد با زن جوان صحبت كند. پيرمردي جاي زن را ميگيرد. يا اشكان جايي كه از قبل فكر ميكند نميميرد. اين درست همان نقطهاي است كه اسلاوي ژيژك در نقد جامعه پستمدرن به كار ميبرد. ژيژك بر اين باور است: سوژه پستمدرن سوژهاي است كه معتقد به وجود نوعي ديگري پنهاني است كه ريسمانها را به دست دارد؛ سوژههاي خودشيفته پارانويايي كه در حصار تمتع، لذت را تنها در بردگي ديگري پنهاني ميبيند. ديگري پنهاني كه بنا به تفسير ژاك لكان، يعني باور به اينكه چيزي هست كه واقعا ريسمان را به دست دارد و همهچيز را اداره ميكند. در اين شرايط سوژه پستمدرن از عمل واقعي كه در مبناي آن مختصات وضعيتش را تغيير دهد، دوري ميكند و زوال كارآيي، چنان رهايش ميكند كه گويي همهچيز در امر خيالي اتفاق ميافتد. چنان كه در سكانس آغازين فيلم كه محل گفتوگوي يك مدير گالري با
مجسمهساز جوان است كه آثارش به فروش نرفته، مدير گالري از قول پيشگويي به نام كاراييب به مجسمهساز جوان وعده ميدهد كه روزي ديگران در مقابل كارهايش به سجده خواهند افتاد. فيلم كه تمام ميشود و با تحقق پيشگويي در قالب به زانو افتادن شخصيت اشكان در مقابل مجسمه، احساس ميكنيم عناصر خيالپردازانه فيلم را احاطه كردهاند. گرچه پوچي فيلم
در حقيقت بازتابي از جامعه پيرامون سازندهاش است؛ جامعهاي كه در آن تعريف متعارف بسياري از ارزشها، در گذر زمان به صورتي پوچ و در عين حال كميك جابهجا شده است.