• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3427 -
  • ۱۳۹۴ چهارشنبه ۹ دي

فاشيسم مرفه

يوشكا فيشر٭

در هر دو طرف اقيانوس اطلس، يك تغيير سياسي هشدار‌دهنده به سمت راست در حال رخ دادن است، كه به رشد قدرت احزاب و چهره‌هاي آشكارا شوونيستي سياسي مربوط است: دونالد ترامپ در ايالات متحده و مارين لوپن در فرانسه. نام‌هاي ديگر هم مي‌توان به اين فهرست اضافه كرد: ويكتور اوربان، نخست‌وزير مجارستان، كسي كه طرفدار دموكراسي ليبرال است يا ياروسلاو كاچينسكي و حزب شبه اقتدارگراي قانون و عدالت كه اخيرا حاكم لهستان شده است.
شمار احزاب سياسي ملي‌گراي بيگانه هراس در بسياري كشورهاي عضو اتحاديه اروپا، خيلي قبل از نخستين موج پناهجويان سوري به شكل قابل ملاحظه‌اي در حال افزايش بود. خيرت ويلدرس در هلند، ولامس بلانگ در بلژيك، حزب آزادي اتريش، حزب دموكرات‌هاي سوئد، حزب فنلاندي‌ها و حزب مردم دانماركي، تنها چند نام از بين آنها هستند.
دلايل افزايش و موفقيت چنين احزاب تا حد زيادي در سطوح ملي متفاوت است. اما پايه مواضع آنها مشابه است. همه آنها در برابر سيستم و بنيان سياسي اتحاديه اروپا بلند شده‌اند. آنها فقط بيگانه‌هراس
(و به ويژه اسلام هراس) نيستند؛ همچنين كم و بيش يك تعريف قديمي از ملت دارند.
مانند هر ناسيوناليسم افراطي، يك جريان به‌شدت وابسته به سياست‌هاي هويتي - قلمرو بنيادگرايي، قابل بحث مستدل نيستند. در نتيجه معمولا خيلي زود در جهت جنگ قومي- ملي‌گرايي، نژادپرستانه و مذهبي كشيده مي‌شوند. ناسيوناليسم افراطي و فاشيسم در دهه 1930 در نتيجه پيامدهاي جنگ جهاني اول، ميليون‌ها نفر كشته و‌گرايش به مفهوم ملت‌هاي نظامي ظهور كرد. اين جنگ كه همچنين اقتصاد اروپا را از بين برد، منجر به بحران اقتصادي جهاني و بيكاري انبوه آدم‌ها، فقر، بدبختي مردم شد، سياست را سمي كرد.
اما حداقل مي‌توان گفت شرايط امروز در غرب، در امريكا و اروپا شبيه هم است و چندان متفاوت نيست. اما با توجه به وفور و فراواني نعمت در كشورها، پس چرا شهروندان آنها به سياست نااميدي‌گرايش يافته‌اند؟
نخستين و مهم‌ترين دليل اين است كه اينجا ترس وجود دارد. تا همين اواخر، غرب طرفدار جهاني شدن بود. اما در حال حاضر، در دوران پس از بحران مالي سال 2008 و با ظهور چين در برابر چشمان ما، به‌طور فزاينده‌اي روشن شده كه جهاني شدن يك خيابان دو‌طرفه است، در حالي كه غرب قدرت و ثروت از دست مي‌دهد، اين به سمت شرق مي‌رود. به همين ترتيب، مشكلات جهان را ديگر نمي‌توان پنهان و حذف كرد، حداقل نه در اروپا، جايي كه مشكلات در حال حاضر كاملا به معناي واقعي كلمه به پشت در منطقه رسيده‌اند.
در همين حال، «مرد سفيد جهان» (اروپا) توسط مهاجرت، جهاني شدن بازار كار، برابري جنسيتي و آزادي‌هاي قانوني و اجتماعي اقليت‌هاي جنسي تهديد مي‌شود. در كوتاه‌مدت، اين جوامع تحت شوك اساسي به نقش‌ها و الگوهاي رفتاري سنتي قرار دارند.
در برابر اين تغييرات عميق، آنها دنبال راه‌حل‌هاي ساده چون ساختن نرده‌ها و ديوارها براي مثال، در جنوب ايالات متحده يا در جنوب مجارستان و رهبران قوي رفته‌اند. اين تصادفي نيست كه ناسيوناليست‌هاي جديد در اروپا ولاديمير پوتين، رييس‌جمهور روسيه را به عنوان يك چراغ اميد مي‌نگرند.
البته، پوتين هيچ درخواستي براي تجديد نظر در ايالات متحده يا در لهستان و كشورهاي بالتيك (كه در آنجاها روسيه به عنوان يك تهديد براي استقلال ملي در نظر گرفته مي‌شود) ندارد. در جاي ديگر در اروپا، با اين حال، ملي‌گرايان جديد با موضع‌گيري ضد غربي پوتين و پيگيري روسيه بزرگ همراه شده‌اند.
ملي‌گرايي جديد فرآيند ادغام اروپا را تهديد مي‌كند و فرانسه داراي نقش كليدي است. بدون فرانسه، اروپا نه قابل تصور و نه عملي است و رييس‌جمهور بودن لوپن، قطعا نواختن ناقوس مرگ براي اتحاديه اروپاست، سپس اروپا از سياست‌هاي جهاني بيست و يكم قرن حذف مي‌شود و اين به شكل اجتناب‌ناپذيري تا انتهاي غرب در نظر جغرافياي سياسي كشيده مي‌شود: امريكا بايد خود را براي تغيير جهت خوب (نسبت به اقيانوس آرام) آماده كند، در حالي كه اروپا احتمالاضميمه اوراسيا شود. پايان غرب چشم‌اندازي ندارد، اما ما هنوز در آن نقطه نيستيم. آنچه روشن است اين بيشتر به آينده اروپا بستگي دارد، بيش از آنكه حتي طرفداران اتحاد اروپا بر آن باور داشته باشند.
٭وزير خارجه سابق آلمان
 منبع: پروژكت سنديكت

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون