اسلامگرايي و خاورميانه
اسلامگرايي و خاورميانه
پيامد سقوط دولتها
مشاركتكنندگان در اين رقابت بهدنبال كسب حمايت بيروني به ويژه از سوي روسيه و ايالات متحده كه روابط ميان آنها را شكل ميدهند، هستند. اهداف روسيه عمدتا استراتژيك است، حداقل آن است كه مانع گسترش جهادگران سوري و عراقي به قلمروهاي مسلمان تحت پوشش خودش شود و در يك مقياس جهانيتر درصدد تقويت موقعيت خودش در برابر ايالات متحده است (كه بنا بر آن نتايج جنگ 1973 را كه در اين فصل شرح داديم، معكوس كند) . گيجي و حيرت امريكا اين است كه اسد را از لحاظ اخلاقي محكوم ميكند – كه درست هم هست – اما بزرگترين مخالفان اسد القاعده و گروههاي افراطي هستند كه ايالات متحده از لحاظ استراتژيكي لازم است كه با آنها مخالفت كند. روسيه و ايالات متحده، هيچكدام، قادر نيستند تصميم بگيرند كه با هم چطور همكاري كنند و چگونه عليه همديگر مانور بدهند – با آنكه ممكن است رويدادهاي اوكراين اين دمدمي مزاجي را در جهت تمايلات جنگ سرد حل كند. [. ].
امريكا بعد از [ چندين ] تجربيات تلخ و تحت شرايطي كه بستر نامناسبي براي تكثرگرايي بود، وسوسه شده است كه اجازه دهد اين تحولات مراحل خودشان را طي كنند و تمركز كاري خود را روي دولتهاي بعدي بگذارد. اما چندين جانشين بالقوه، امريكا و نظم جهاني وستفاليا را دشمنان اصلي اعلام كردهاند.
در عصري كه تروريسم انتحاري ميتازد و سلاحهاي كشتار جمعي هم گسترش مييابند، حركت به سمت تقابل فرقهيي است كه ميرود كل منطقه را در بر گيرد، اين حركت را بايد تهديدي براي ثبات جهاني پنداشت و هشداري به همه قدرتهاي مسوول است كه همكاري و تعاون با يكديگر داشته باشند، كه حداقل آن اين است كه براي نظم منطقهيي تعريف قابل قبولي بيان كنند. اگر نظم را نتوان برقرار كرد، نواحي وسيعي براي هرج و مرج و براي شكلهايي از افراطگرايي باز ميشود كه بهطور سازماني به ديگر مناطق هم گسترش مييابند. (پايان فصل سوم)