• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3110 -
  • ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۷ آبان

نظم متكثر بين‌المللي

هنري كيسينجر / مترجم: منصور بيطرف

عاليجناب سرخپوش و مشروعيت سياسي

يك قرن جنگ‌هاي پي در پي با ظهور پروتستان و گسترش انتقاد از رهبري كليسا همراه شد: امپراتوري هابسبورگ و مقام پاپي هر دو به‌دنبال سركوب [نيروهايي ] بودند كه اقتدارشان را به چالش مي‌كشيدند و در مقابل پروتستاني‌ها هم از ايمان جديد خودشان دفاع مي‌كردند. دوره‌يي كه نسل‌هاي آتي آن را جنگ‌هاي سي ساله (1618-48) نام نهادند، اين آشوب را وارد يك نقطه عطف كرد. فرديناند از هابسبورگ جانشين برجسته امپراتور و پادشاه كاتوليكي «بوهم» به نظر قابل تامل‌ترين نامزد بود. اشراف پروتستان بوهم درصدد «تغيير رژيم» برآمدند، تاج و تخت بوهم- و راي قطعي آن- را به يك شاهزاده آلماني پروتستان پيشنهاد كردند، پيامدي كه بر اساس آن امپراتوري مقدس روم را از اينكه يك نهاد كاتوليك باشد، متوقف مي‌كرد. نيروهاي امپراتوري براي سركوب شورشيان بوهم به حركت درآمدند و پس از آن در كل عليه پروتستانيسم شدند و شعله جنگي را روشن كردند كه اروپاي مركزي را ويران كرد. (شاهزاده‌نشين‌هاي پروتستاني عموما در شمال آلمان كه شامل منطقه به ظاهر بي‌اهميت پروس بود، مستقر بودند؛ قلب كاتوليك در جنوب آلمان و اتريش بود.) در تئوري، حاكمان پيرو امپراتور متعهد بودند كه در مقابل مرتدان جديد متحد باشند. اما در انتخاب ميان وحدت معنوي و مزيت استراتژيك، تعداد قابل‌توجهي، آخري را انتخاب كردند. پيشتاز آنها فرانسه بود. در دوره‌يي كه تحول كلي دارد رخ مي‌دهد، كشوري كه اقتدار داخلي‌اش را نگه مي‌دارد در موقعيتي است كه مي‌تواند براي اهداف بزرگ‌تر بين‌المللي از هرج و مرج دولت‌هاي همسايه بهره‌برداري كند. كادر وزيران بي‌رحم و پيچيده فرانسوي، فرصت‌طلبي خودشان را سنجيدند و قاطعانه حركت كردند. پادشاهي فرانسه با حاكميت جديدي كه به خودش داد، فرآيند نويني را شروع كرد. در نظام فئودالي، اقتدار فردي است؛ حاكميت بازتاب خواسته‌هاي حاكم است اما سنت بر آن احاطه دارد و منابع در دسترس را براي كنش‌هاي ملي و بين‌المللي محدود مي‌كند. آرماند ژان دو پلسي، كاردينال ريشيليو، صدر اعظم فرانسه از سال 1624 تا 1642، نخستين دولتمردي بود كه بر اين محدوديت‌ها غلبه كرد. ريشيليو، غرق در دسيســه‌هاي دربار، فرد بسيار مناسبي براي دوره تحول مذهبي و فـــروريختن ساختارهـــاي تثبيت شده، بود. كـوچـــك‌ترين پسر از يك خانواده نسبتا اصيل در ابتدا وارد حرفه نظامي‌گري شد اما پس از آنكه برادرش به‌طور غيره منتظره از اسقفي لوشون استعفا داد، تغيير رشته داد و وارد الهيات شد زيرا آن را يك حق خانوادگي مي‌دانست. افسانه‌ها حاكي از آن هستند كه ريشيليو دروس مذهبي‌اش را آنقدر سريع تمام كرد كه براي انتصاب منصب روحاني زير سن عادي بود؛ او اين مانع را با رفتن به روم و گفتن دروغ به پاپ درباره سن خود، برداشت. منصب روحاني‌اش را به دست آورد و خودش را وارد جناح‌هاي سياسي دربار سلطنتي كرد، اول مشاور نزديك ملكه مادر، ماري د ميچي، شد و سپس مشاور مورد اطمينان رقيب سياسي ملكه مادر، يعني پسر كوچكش لويي سيزدهم شد.


ملكه مادر و لويي سيزدهم به ريشيليو بي‌اعتمادي قوي از خود نشان مي‌دادند اما در كوران مبارزه با پروتستان‌هاي هوگون فرانسه، نمي‌توانستند خودشان را از نبوغ سياسي و دولتي او محروم سازند. روحاني جوان با ميانجي‌گري ميان اين رقيبان سلطنتي براي او توصيه‌يي را به ارمغان آورد كه به روم برود و كلاه كاردينالي را بگيرد؛ زماني كه به او اين كلاه داده شد، بالاترين عضو شوراي خبرگان پادشاه شد. [عاليجناب] «سرخپوش» (اين لقب را به دليل عباي سرخ كاردينالي كه بر تن مي‌كرد، گرفت) تقريبا براي دو دهه اين نقش را ايفا كرد تا آنكه صدراعظم فرانسه و قدرت پشت سلطنت و نابغه طرح مفهوم جديد سياستمداري متمركز و سياست خارجي بر اساس توازن قوا، شد. زماني كه ريشيليو سياست‌هاي كشورش را اداره مي‌كرد، اصول ماكياولي در خصوص دولتمردي منتشر شد. مشخص نيست كه آيا ريشيليو با اين متون در خصوص سياست قدرت آشنا بود يا خير. او بدون شك اصول اساسي آنها را اعمال مي‌كرد. ريشيليو يك نگاه راديكالي را به نظم بين‌المللي تسري داد. او ايده‌يي را ابداع كرد كه دولت يك موجود انتزاعي و دايمي است و بر اساس حق خودش وجود دارد. الزامات آن هم نه از سوي شخص حاكم و منافع خانوادگي تعيين مي‌شود و نه از سوي خواسته‌هاي جهاني دين. راهنماي آن منافع ملي – كه بعدا به raison d’état معروف شد - بود كه پس از اصول قابل محاسبه اتخاذ مي‌شود. در نتيجه، اين واحد پايه‌ روابط بين‌الملل شد. ريشيليو دولت نوپا را به عنوان ابزار سياست عالي به خدمت گرفت. او قدرت را در پاريس متمركز كرد و براي به تصوير كشيدن اقتدار حكومت به اقصي نقاط پادشاهي مباشران يا سرپرستان حرفه‌يي را درست و در جمع‌آوري ماليات كارايي ايجاد كرد و قاطعانه اقتدار محلي سنتي اشراف قديمي را به چالش كشيد. اعمال قدرت سلطنتي هم توسط پادشاه به عنوان نماد حاكميت دولت و بيان منافع ملي، ادامه خواهد يافت. ريشيليو، آشوب اروپاي مركزي را نه به عنوان اينكه از كليسا دفاع كند بلكه آن را به عنوان ابزاري مي‌ديد تا برتري امپراتوري هابسبورگ را امتحان كند. با آنكه پادشاه فرانسه را از قرن چهاردهم به بعد به عنوان «كاتوليك‌ترين پادشاه» مي‌شناختند اما فرانسه براساس ارزيابي بي‌روح منافع ملي در يك حركت مخفيانه اما بعدا آشكار به حمايت از ائتلاف (شاهزاده‌نشين سوئد، پروس و آلمان شمالي) پرداخت. ريشيليو به عنوان يك كاردينال در مقابل گلايه‌هايي كه او را موظف در برابر هتك حرمت كليساي مركزي كاتوليك و جهاني مي‌دانستند – كه عليه شاهزاده‌نشين‌هاي شورشي پروتستان اروپاي شمالي و مركزي همراه با كليساي كاتوليك صف‌بندي كند –وظيفه خودش را به عنوان يك وزير، دنيايي و سياسي تلقي مي‌كرد با آنكه اين وظيفه را آسيب‌پذير مي‌دانست. رستگاري ممكن است هدف شخصي‌اش باشد اما به عنوان يك دولتمرد در مقابل موجوديت سياسي كه روحي ابدي براي بازخريدن [ گناهانش] ندارد، مسوول بود. او مي‌گفت، «انسان فناناپذير است، رستگاري‌اش در آخرت است. دولت فناناپذيري ندارد، رستگاري‌اش يا اكنون است يا هيچ‌وقت.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون